سرمقاله نبردخلق شماره ۴۷۶ اول اردیبهشت ۱۴۰۳ همسفران جنگ به ایستگاه «کُنسولگری» رسیدند منصور امان
جنگ دو رژیم همگن به تدریج از سایه بیرون می آید و حمله به «کُنسولگری» ج.ا در دمشق می تواند نخُستین نشانه آن باشد. تردیدی نیست که فوری ترین تاثیر حمله روز یکشنبه، تشدید بُحران خونباری است که از شش ماه پیش و با شبیخون بُنیادگرایان حماس و جهاد اسلامی به مرزهای اسراییل آغاز گردید. سناریوهای گوناگونی با شُروع و پایانهای مُختلف می توان برای پیامد این تحوُل نوشت، همه آنها اما در نهاد با یکدیگر در خصلت گُسترش درگیری مُشترکند، حتی اگر این درگیری – آنگونه که پیداست – به یک جنگ چندجانبه وسیع با شرکت آمریکا و کشانده شدن کشورهای عربی به آن نیانجامد. ناکافی یا غرض آلود حمله به مرکزی که از آن به عُنوان «کُنسولگری» یاد می شود، نُقطه اوج گُذرای حمله های نظامی اسراییل به سپاه پاسداران، حزب الله و سرکردگان این دو در سوریه و لُبنان است. اما این تنها جنگ طلبان اسراییلی نیستند که کشاندن جنگ و مرگ به مرزهای دیگر را در سیاست خود دارند، آنچه که آنها از شش ماه پیش تشدید کرده اند، ج.ا سالهاست که به مثابه سیاست رسمی در دست اجرا دارد. امروز گلوله و موشکهایی که از یمن و لبنان شلیک می شود یا پهپادهای انتحاری که از عراق و غزه به پرواز درمی آید، مارک توسعه طلبی رژیم مُلاها را بر خود دارد. پول و تدارُکات آن است که برای دستکم دو دهه بی ثباتی را در «هلال شیعی» به وضعیت ثابت تبدیل کرده و جنگ و ترور را به زندگی روزمره میلیونها تن تحمیل کرده است. بدون منظور کردن فاکتور پایه ای مُداخله گری ج.ا، هیچ مُحاسبه و ارزیابی ای پیرامون آثار مادی و پیامدهای آن واقع بینانه نخواهد بود. در این راستا، پُرسشی که قبل از محکومیت روتین و تشریفاتی حمله یاد شده باید پرسید این است که «فرمانده سپاه سوریه و لبنان»، عُنوانی که ج.ا با آن از پاسدار کشته شده، زاهدی، نام می برد به چه معناست و چه توجیهی دارد؟ افسانه «مکان دیپلُماتیک» را کسانی باور می کنند که یا با شیوه های فعالیت دستگاههای نظامی و امنیتی حاکمیت آشنایی ندارند یا خود را به جهالت می زنند. پذیرش بی چون چرای عُنوانها و تابلوهای رژیم سابقه داری که با هواپیمای مُسافربری اسلحه و مُهمات مُنتقل می کند، مراکز نظامی و هسته ای اش را در مناطق مسکونی و پُرجمعیت بنا کرده، زیر چتر «دیپلُمات» بُمب و مواد مُنفجره حمل و نقل می کند و سفیرانش ماموران یک اُرگان تروریستی هستند، ساده لوحی ذاتی یا ساختگی است. از سوی دیگر، اگر «کُنسولگری» رژیم مُلاها در سویس یا آلمان هدف حمله قرار می گرفت، شاید می شد نقش و کارکرد آن را به گونه مُجرد و بدون در نظر گرفتن ارتباطش با آنچه که در کشور مربوطه جریان دارد، ارزش گذاری کرد. اما این مرکز به ظاهر دیپلُماتیک در قلب نُقطه ای استراتژیک برای ج.ا قرار دارد که از آن به عُنوان پایگاهی برای جنگ و لشکرکشی علیه اسراییل و یک درگاه برای انتقال تسلیحات به لُبنان و غزه و تامین تدارُکاتی و آموزش نیروهای نیابتی اش در این دو منطقه استفاده می کند. بنابراین به خوبی تصور پذیر است که مصونیت دیپلُماتیک اماکن و افراد، یک امکان صرف نظر نکردنی در جهت مُمکن ساختن و تسهیل فعالیتهای یاد شده باشد. اگر تردیدی هم در این امر وجود داشت، برگُزاری نشست سرکردگان نظامی ج.ا که ماموریتها و عناوینی مخفی یا غیر رسمی دارند و به خوبی از عُنوانهای رسمی سفارتخانه ها مانند «آتاشه نظامی»، «وابسته نظامی» مُتمایز می شوند، در «کُنسولگری» آن را برطرف کرده است. جالب این جاست که در این میان رژیم ج.ا از پاسدار زاهدی، سرکرده به هلاکت رسیده در «کُنسولگری»، به عُنوان «طراح و سازمانده» شبیخون تروریستی ۷ اُکتبر به اسراییل نام می برد. فعالیت دیپلُماتیک در مراکز دیپلُماتیک چیز دیگری است! با توجُه به این، محکومیت حمله به مرکز یاد شده بدون اشاره به شواهد و پارامترهای یاد شده و فراتر از آن، بدون اشاره به لشکرکشی ج.ا به سوریه و لُبنان و استفاده از خاک این دو کشور برای تهدید مُداوم اسراییل، ناکافی یا آمیخته با اغراض دیگری است. یک بُحران ریشه دار بُحرانی که در منطقه ای به گُستردگی اسراییل، سوریه، لُبنان، عراق و یمن سالهاست حُکمروایی می کند، از حیث زمینه ها، عوامل و منافع ژئوپولیتیک، ترکیبی در هم تنیده و بسا پیچیده تر از آن است که بتوان این یا آن رویدادی که تولید می کند را به گونه مُجرد به عُنوان خود بُحران به طور کلی مُعرفی کرد. حمله اسراییل به «کُنسولگری» یک اتفاق درخود نیست، غیرمُنتظره هم نبوده است، این رویداد لحظه ای پیشرفته از بُحرانی چهل ساله است که گام به گام تشدید شده و تاثیرات مُخرب تری یافته است. روند فراز یابنده بُحران را می توان از یکطرف با مُرور کرونولوژیک توسعه جنگ افزارهایی که به کار گرفته می شود و از طرف دیگر، پیشروی گُستره جُغرافیایی آن مُشاهده کرد. ج.ا اگرچه در پهنه داخلی ریاضت اقتصادی و تحمیل فلاکت را پیشه کرده است، اما برای سیاست توسعه طلبی و مُداخله گری خود، رویکردی کاملا دست و دلبازانه دارد. حاکمان ایران – بدون اغراق – میلیاردها دُلار صرف خرید، گردآوری و تولید سلاحهای گوناگون کرده اند. در سراسر محدوده جغرافیایی بُحران، بُمب گذاران دیروز، پهپاد سوار و موشک سالار شده اند. امروز ج.ا و باندهای دست نشانده اش با زرادخانه هایی مُجهز به موشکهای زمین به زمین، پرتابه های موشکی و پهپادهای انتحاری جنگ را پیش می برند. به همین گونه اسراییل نیز با هواپیماها، زیردریاییها، پهپادها، تانکها و توپخانه های مُدرن تر و مرگبارتر، هوش مصنوعی و بُمبهای سنگین تر، خود را به مدد آمریکا و اُروپا تسلیح کرده و تجهیزاتش را به روز می کند. در همین حال، دامنه درگیری که در ابتدا حداکثر در جنوب لُبنان پیش برده می شد، اکنون در داخل مرزهای خاکی چهار کشور عراق، سوریه، لُبنان و یمن جریان دارد، دریاهای بین المللی را در بر گرفته و افزون بر اسراییل، عربستان و کشورهای جنوب خلیج فارس را هم صحنه نمود خود کرده است. «کُنسولگری» یکی از ایستگاههایی است که این روند مُخرب در مسیر رُشد فزاینده اش به آنجا رسیده و تردیدی نمی توان داشت که این توقُف کوتاه خواهد بود و بُحران به سمت ایستگاه بعدی به حرکت در می آید. شُرکای صُلح و یاران جنگ اسراییل سیاستهای ویرانگر رژیم ولایت فقیه که زیر پوشش و به بهانه «حمایت از مردُم فلسطین» طرح و اجرا می شود، در عمل مساله اشغال و کشور فلسطینی را به حاشیه برده است و این رویکردی نیست که موجب ناخُشنودی راستگرایان اسراییل به رهبری آقای نتانیاهو باشد. او که برای نزدیک به دو دهه سُکان هدایت اسراییل را در دست داشته، همچون حاکمان ج.ا مُخالف سرسخت هرگونه راه حلی است که همزیستی مسالمت آمیز مردُم اسراییل و فلسطین را هدف داشته باشد. راست اسراییل و ج.ا هر دو سرسختانه با پیمان صُلح و راه حل دو کشوری مُخالفند و برای جلوگیری از آن به هر خرابکاری و تخریب سیاسی یا نظامی دست می زنند. وجه مُشترک دیگر این دو ایجاد و تقویت یک قُطب سیاسی مُخرب در جبهه فلسطین است که همین رویکردها را در دستور کار داشته باشد. سیاست دولتهای مختلف آقای نتانیاهو همواره تقسیم قُدرت بین نوار غزه و کرانه باختری بوده است و در این راه به هر وسیله ای برای به زانو درآوردن و از کار انداختن تشکیلات خودگردان مُتوسل شده است. در دوره صدارت او، حماس از طبقه بندی «سازمان تروریستی» به جریانی ارتقا یافت که اسراییل با آن در مُذاکره غیرمُستقیم بود و راه آن را برای دریافت کُمکهای نقدی باز گذاشته بود. از نگاه اسراییل، تشکیلات خود گردان «بار» و حماس «دارایی» به حساب می آمد. باید توجه داشت که فقط آقای نتانیاهو و «لیکود» این ارزیابی را ندارند. از بُنیادگرایان مذهبی صهیونیست تا دستجات فاشیستی و نژادپرست که برخی از آنها هم اکنون در دولت ائتلافی اسراییل حُضور دارند، مُدافع این ارزش گذاری و سیاست سازگار با آن بودند. این تاکتیک در همان حال که تشکیلات خودگردان و ایده دو کشوری را تضعیف می کرد، همزمان با تفرقه افکنی و ناتوان سازی مُبارزه مردُم فلسطین، راه را برای ادامه اشغالگری و گُسترش بیشتر آن هموار می ساخت. هزاران آبادی یهودی نشین در کرانه باختری که در این دوره ایجاد شد، از دستاوردهای این سیاست است. شبیخون ۷ اکتبر حماس با بیش از هزار کشته و همین تعداد زخمی، فرجامی که نقشه و رویکرد نیروهای دست راستی اسراییل دربر دارد را به گونه فاجعه باری آشکار ساخت. این حرکت، حامیان پنهان حماس در تل آویو را به مُرده های مُتحرک سیاسی بدل کرد. ۷ اکتبر فقط یک شکست امنیتی برای دولت آقای نتانیاهو نبود، بیش از همه این ورشکستگی سیاسی راست اسراییل بود که در این تاریخ مُهر و امضا شد. تنها شانس آقای نتانیاهو و مُتحدان بدنام او برای بسته نشدن دفتر آینده سیاسی شان، کسب دستاوردهای نظامی علیه تهدیدات بالقوه و بالفعل در پیرامون اسراییل و به این ترتیب برگرداندن ورق و کشیدن کارت «پیروزی» از دل شکست است. چتر نجات راستگرایان اسراییل در درجه نخُست حماس است که به بهانه «نابودی» آن می توانند با کُشتار غیرنظامیان، ویران کردن شهرها و اُردوگاهها و نابودی زندگی مدنی، یک «پیروزی» آسان را به نام خود ثبت کنند. دیگر همبازیهای قابل اعتماد برای آنها، ج.ا و دست نشانده های آن هستند. موشک پرانی حزب الله و تلاش تشدید شده رژیم ولایت فقیه برای افزایش نُفوذ نظامی در سوریه، سطح میدانی لازم برای گُسترش جنگ را در اختیار دولت اسراییل می گذارد. هدف حاکمان ج.ا آشکارا ایجاد یک جبهه هماهنگ شمالی مُتشکل از جنوب لبنان، سوریه و عراق مسلح به موشکهای زمین به زمین و پهپادهای انتخاری است. راست گرایان در تل آویو به این تهدید خوش آمد می گویند. هواپیماهای جنگی آنها اکنون در آسمان بعلبک به پرواز در می آیند، تهاجُم نظامی به سوریه به امری روزمره بدل گردیده و سطح درگیری به حیاط خلوت ارشدترین سرکردگان نظامی ج.ا فراز داده شده. یک تحوُل تازه حمله به «کُنسولگری» استفاده آقای نتانیاهو از یک فُرصت موجود برای سوار کردن این سیاست روی آن است؛ امکانی که پیش از شبیخون حماس و جهاد اسلامی وجود نداشت. پیامی که اسراییل به این وسیله صادر می کند، تشدید جنگ نه تنها علیه نیروهای نیابتی و دست نشاندگان ج.ا، بلکه به گونه بی واسطه علیه خود آن است. اسراییل با این حمله به حاکمان کشور علامت داد که آمادگی سیاسی و نظامی گُسترش جنگ را دارد و به بیانی، توپ را به زمین آنها انداخت. اسراییل در گُذشته نیز به گونه مُستقیم و پُرشُمار ج.ا را هدف عملیات خود قرار داده است که از آن جُمله است ترور دست اندرکاران برنامه هسته ای، انفجار مراکز اتُمی، حمله به تاسیسات نظامی، رُبایش اسناد محرمانه و حتی دستگیری و بازجویی از اعضای ارشد سپاه پاسداران در خاک ایران! این جنگی بوده که از سوی دوطرف در سایه پیش برده می شده، اسراییل به طور رسمی به عُهده نمی گرفته و رژیم ج.ا نه خود، بلکه به وسیله نیروهای نیابتی اش واکُنش نشان می داده. رویداد کُنونی اما درگیری را به سطح دیگری کشانده است. برای نخُستین بار نیروهای رسمی اسراییل یک مرکز به ظاهر رسمی ج.ا را هدف قرار داده اند و به این ترتیب جنگ پنهان را روی صحنه علنی با بازیگران و حریفان بدون نقاب آورده اند. این حرکت، استراتژی تقابُل رژیم ج.ا را که روی تروریسم و نیروهای نیابتی اش استوار شده، در هم ریخته و آن را در برابر یک تنگنای جدی و سرنوشت ساز قرار داده است. شرایط حاکم بر میدان این است که اسراییل، حاکمان ج.ا را مجبور به نشان دادن واکُنش کرده است، این درحالی است که سلاحهای پیشین آنها برای تلافی دیگر با سطح درگیری همخوانی ندارد و سلاحهای موثرشان را از ترس دریافت ضربات چندبرابر و وارد یک جنگ همه جانبه شدن نمی توانند وارد میدان کنند. نتیجه سیاسی این بُن بست، کاهش خطرناک وزنه منطقه ای و بازدارندگی، تضعیف موقعیت نزد دست نشاندگان و روبرو شدن استراتژی توسعه طلبی با چالشی عینی است. پیامد میدانی آن باز شدن دست اسراییل، آمریکا و حتی رُقبای منطقه ای در ضربه زدن به منافع ج.ا و رویارویی با تهدیدات بالفعل یا بالقوه آن است. برآمد رژیم ولایت فقیه شانه به شانه راستگرایان اسراییل بُحرانهای جدیدی می آفریند، اما برخلاف هماورد خود، گُنجایش سیاسی و نظامی هضم آنها را ندارد. ۷ اکتبر - حتی اگر آنگونه که ج.ا اینک ادعا می کند به کارگردانی آن انجام نشده باشد – شکستهای سلسله واری را برای آن رقم زده است. نخُست، کُشتار بیرحمانه مردُم غیرنظامی غزه از سوی اسراییل، ویران شدن زیرساختهای زندگی در آنجا و آواره شدن یک جمعیت میلیونی، هزینه شبیخون به اسراییل را آنچنان نابرابر ساخته و بالا برده است که توجیه این نابخردی مُحاسبه نشده را نامُمکن کرده و بی اعتباری طراحان و عاملانش را به همراه آورده است؛ پیامدی که در درجه نخُست تحت اُلحمایه های ج.ا در فلسطین را که تونل نُفوذ آن هستند، به حاشیه می راند و در مرتبه بعدی دامن خودش را می گیرد. ناکامی دیگر را ضربه های پی درپی اسراییل به رده فرماندهی «سپاه قُدس» و حزب الله لُبنان برای رژیم ج.ا به ارمغان آورده است. وارد آمدن این ضربات، فراتر از به هلاکت رسیدن این یا آن سرکرده نظامی، یک شکست تمام عیار اطلاعاتی است و نشان می دهد که با وجود صرف هزینه های هنگفت نظامی و امنیتی ج.ا در جنگ نیابتی با اسراییل، این کشور دسترسی بی اندازه ای به محرمانه ترین مکانها و حفاظت شده ترین افراد جبهه مُقابل دارد. حذف سریالی مقامهای ارشد جنگ، همزمان یک ضربه روانی به نیروهای باقیمانده است. آنها در می یابند که نمی توانند به پوشش حفاظتی شان اطمینان کنند و هیچکس در امان نیست. شکست بعدی رژیم ولایت فقیه در واکُنش مُردد و هراس آلود آن به تهاجُم اسراییل به غزه و قصابی ساکنان آن بود. بنای پوشالی ای که حاکمان ایران با لاف و گزافه ها و رجزخوانیهای خود در حمایت از مردُم فلسطین و نابودی اسراییل بالا برده بودند، به تمام فرو ریخت و از پس آن ریاکاری فُرصت طلبانه و استفاده ابزاری آنها از مساله فلسطین برای همگان قابل دیدن شد. شکست دیگر ج.ا تا لحظه نگارش این نوشته هنوز رقم نخورده و در راه است. لحظه این خفت زمانی فرا می رسد که بعد از «عین الاسد»، ویرایش دُوُم «انتقام سخت» ارایه شود. منبع: نبرد خلق شماره ۴۷۶ - شنبه یکم اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۲۰ آوریل ۲۰۲۴
|