با من بیا پابلونرودا (ریکاردو_الیسر_نفتالی_ریس_باسوآلتو) برگردان: امید آدینه تقدیم به جانْ فدا، رفیق مسعود احمد زاده هِرَوی
با من بیا همین لحظه: تا فلاکت و آتش و شقایق تا زخمِ دیرینه و رنجِ مضاعف و آن سوتر! تا بسترِ بی شمارا نْ غضب و تاول آری: سمتِ کودکانِ به یغما رفته همان نطفه هایِ ماتم و نغمه هایِ حسرت که گویی قاصدِ درد و سفیرِ رعشه در اعماقِ گنگِ خیابان اَند با من بیا اکنون در همین ثانیه هایِ پُر طنین و بی تکرار: بیا تا زنانِ فاحشه به اجبار را تا خونِ ماسیده بر لبانِ کارگران را ببینی و بشنوی که چگونه ... صدایِ سرد و ناسورِشان در خانه هایِ شبْ گرسنگی به خواب می رود با من بیا همین لحظه: تا دره هایِ رزم و دروازه هایِ مقاومت بیا تا هجرتِ باد و باغ در معبرِ موجْ کوبِ معما تا خلق هایِ لُکنتْ گرفته بر ضرباهنگِ خشم و نقاب تا آنجا که! اربابانِ جنگ و خداوندانِ ثروت را لمس کنی با من بیا اما صبور و ساده: همچون خنیاگری مغرور با من بیا ولی آهسته و آرام ... رویِ سمفونیِ اکنون بیا تا انبوهِ عدم بر ترازویِ غبار اَندود و واژگونْ مانده یِ عدالت تا شیار هایِ طمع در زیارتْ نامه یِ فقر و جهل و حادثه و تا همین کابوسِ نزدیک: زندانِ نور و فریاد، زندانِ واژه و رویأ زندانی شلاقْ نشان که فرزندانِ آه و آفتاب را بلعیده است و مانندِ هزارانْ هزار قتلْ گاهِ دیگر حکایت ها از مسلخ و مرگ دارد و سنگْ فرشِ مسیر اَش به چوبه یِ دار و بی گناهان، ختم می شود با من بیا ...
منبع: نبرد خلق شماره ۴۲۱، بهمن ۱۳۹۸ ـ ژانویه ۲۰۲۰ |