چرا باید برای سوسیالیسم مبارزه کرد (۳)

 

سوسیالیسم و حقوق بشر

لیلا جدیدی

 

۱- چرا کشورهای اردوگاه سوسیالیستی به عدم رعایت حقوق بشر شناخته می شدند و کشورهای سرمایه داری به آزادی معروف هستند؟

۲- حقوق بشر در یک سیستم سوسیالیستی چگونه خواهد بود؟

 

با انقلاب صنعتی قرن نوزدهم و رشد جنبشهای کارگری درها به روی کسانی که پیشتر به حاشیه رانده شده بودند و اکنون برداشت کلاسیک اقتصاد لیبرالی از عدالت اجتماعی را به چالش می کشیدند، باز شد. در این هنگام گفتمان حقوق بشر و سوسیالیسم نقش مهمی را ایفا می کرد. با این حال سهم مهم سوسیالیسم در این گفتمان، میراث حقوق بشر سوسیالیستی - و به ویژه مارکسیسم - امروزه به طور گسترده ای نادیده گرفته می شود و یا رد می شود. اگرچه قساوت و خشونتهایی که به نام سوسیالیسم رخ داده، ضربات سختی به ایده انسان گرایی سوسیالیستی زده است، با این حال از یاد نباید برد که مبارزه برای رای آزاد مردم، عدالت اجتماعی و حقوق کارگری و اصولی که در اسناد مهم حقوق بشر سازمان ملل ثبت گردیده، توسط آرمانهای سوسیالیستی شکل گرفته است.

توجه به آینده جهان و به حقوق انسانی با بحرانهای اقتصاد جهانی و جنگ شدت گرفت. جهان پس از شکست اتحاد جماهیر شوروی و وعده های جهانی سازی، به سمت جنگهای ناسیونالیستی و جنگ داخلی، حملات تروریستی و رکود اقتصادی جهانی رانده شده است. این درحالی است که برخی پیش بینی می کنند که به سمت عمیق تر شده بحرانها پیش می رویم و برخی عکس آن را نوید می دهند. سوال این خواهد بود که آیا ما بسوی آینده ای بهتر می توانیم برویم یا نه؟

بدون شک هنگامی که مورخان آینده به مطالعه دوران ما که شامل تناقضات، دستاوردهای انقلابی و فرصتها بوده می پردازند، دستشان از شواهدی از اقدامات فوری پیرامون نقض حقوق بشر و نگرانی در باره آن در رسانه های جمعی سرمایه داری و محافل حاکم کشورهای آنان خالی خواهد ماند.

در اینجا به پاسخ به نخستین پرسش زیر در همین زمینه می پردازیم:

 

۱- چرا کشورهای اردوگاه سوسیالیستی به عدم رعایت حقوق بشر شناخته می شدند و کشورهای سرمایه داری به آزادی معروف هستند؟

بدیهی ست که سوسیالیسم با تبلیغات و اطلاعات نادرست مسموم شده است. این در حالیست که سوسیالیسم سیستمی مبتنی بر حقوق همه افراد بشر است. بسیار پیش آمده که قدرتها بنام سوسیالیست از اصول واقعی سوسیالیسم پیروی نکرده اند و در نهایت به فساد کشیده شده اند. این درست است، اما ایده سوسیالیسم و کمونیسم جامع تر و ریشه دار تر از این قدرتها است و حمایت از حقوق انسان و جامعه امری پایه ای در اندیشه ای است که حل تضاد با برتری بر اساس قدرت طبقاتی، نژاد، جنسیت و غیره را هدف خود قرار داده.

کسانی که جویای پاسخ بدین سوال هستند، نخست باید ببینند وقتی گفته می شود "سوسیالیسم"، سخن از چه نوع سوسیالیسمی است: "سوسیالیسم از بالا" یا "سوسیالیسم از پایین"؟

"سوسیالیسم از بالا"، مدلی است که "سوسیالیسم" برای توده ها را تجویز می کند، بدون توجه به اینکه آیا آنها خواهانش هستند یا برای به دست آوردنش تلاش می کنند یا نه. در چنین مدلی، سوسیالیسم توسط یک دولت متمرکز و حتی یک دولت دموکراتیک منتخب مردم به آنها تحمیل می شود. این رویکردی است که توسط جنبشهای مختلف سیاسی و ایدیولوژیها، از جمله استالینیسم، مائوییسم، کاسترویسم، چاوزیسم، بلانکسیم (روشهای آنارشیستی و توطئه گرانه که بسیاری با لنینیسم اشتباه می گیرند) و سوسیال دموکراسی اتخاذ شده است.

پس از مرگ لنین و قدرت گرفتن استالین در اواسط سالهای ۱۹۲۰، سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی سابق از مارکسیسم جدا شد. حقوق بشر به طور سیستماتیک سرکوب شده یا عکس آن عمل گردید و یا نادیده گرفته شد. این وضعیت به اروپای شرقی، چین، کره شمالی و تا حدودی به کوبا نیز گسترش پیدا کرد. و این زمانی بود که دیگر مارکسیسم از سوسیالیسم اردوگاهی کنار گذاشته شده بود.

از دید مارکس، سوسیالیسم را تنها در کشورهایی می توان ایجاد کرد که دارای اقتصاد بسیار توسعه یافته و میزان بالای بهره وری باشند (اگر چه مارکس بعدها می گوید امکان نوعی از سوسیالیسم در روسیه وجود دارد)، اما در واقع روسیه، چین، کوبا، اروپای شرقی، ویتنام، کره جنوبی، لائوس، کامبوج و ونزوئلا دارای چنین شرایطی نبودند. آنها همه اقتصادهای عقب مانده بوده و هستند و در همزمان همه آنها به جز ونزوئلا باید آسیبهایی که از ضربات پس از جنگ خارجی یا داخلی دیده بودند را ترمیم می کردند.

اما نکته مهمتر این است که "سوسیالیسم از بالا" به این دلیل که ساختار طبقاتی جامعه را بدون تغییر باقی می گذارد، موفق نمی شود. نمونه بارز آن سوسیال دمکراسی است که در این نوع سیستم هر کسی هم در قدرت باشد، باید به آن یک درصد حاکم خدمت کند و در غیر اینصورت به پایان صدارت خود می رسد. سوسیال دموکراسیها غالبا آنچنان به بن بست می رسند که به تدریج به راست متمایل می شوند. این پروسه ای است که می توان در انگلستان، فرانسه، اسپانیا، آلمان، ایتالیا، ، اسکاندیناوی، استرالیا، کانادا شاهدش بود.

این تحول بخشی از دلایل رشد "پوپولیسم" در سراسر جهان در حال حاضر است. توده مردم به این صورت به ناکارآمدی "دموکراسی لیبرال" که حامی منافع ثروتمندان است، اما ادعا می کنند از کارگران و زحمتکشان حمایت می کند، واکنش نشان می دهند.

گرایش دیگر در "سوسیالیسم از بالا" آن است که یک طبقه حاکمه جدید روی کار می آید و توده عظیم مردم همچنان تحت ستم باقی می ماند، مانند مناسباتی که در کشورهای اردوگاهی حاکم بود. حاکمان این رژیمها آنچنان خودشان را ایزوله کردند که دیگر رابطه ای با کارگران نداشتند و در نهایت اقتصاد "اردوگاه" ناکارآمد و کاملا ناتوان از رقابت با سرمایه داری گردید. آنها شکست خوردند، همانطور که در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوری سابق دیدیم و یا دست به اصلاحات بازار و تقلید از سرمایه داری "بازار آزاد" زدند همانطور که در حال حاضر در چین، ویتنام، کامبوج ، لائوس و کوبا می بینیم و یا توسط قدرتهای امپریالیستی خفه می شوند همانطور که در نیکاراگوئه اتفاق افتاد و یا در ونزوئلا رخ می دهد.

بسیاری این نوع سوسیالیسم و گرایشهای اصلی آن را با سوسیالیسم مارکسیسم اشتباه می گیرند، در صورتی که در سوسیالیسم از بالا هیچ نشانی از سوسیالیسم واقعی وجود ندارد. هر بار چنین الگویی حاکم شده، یا شکست خورده و یا رو به شکست است.

در "سوسیالیسم از پایین" یک نکته مهم این است که جامعه سوسیالیستی توسط طبقه کارگر سازماندهی شده و توسط خود او ساخته می شود، به طوریکه به صورت دمکراتیک تصمیم گیری می شود و نه اینکه در غیاب آنان حقوق شان تعیین و نگاشته شود. انقلاب روسیه ابتدا توسط طبقه کارگر شهری (در اتحاد با دهقانان) رهبری می شد، اما این طبقه به خاطر جنگ جهانی اول از هم گسست. پس از جنگ نیز در نتیجه جنگ داخلی و قحطی به عنوان یک نیروی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تعیین کننده نتوانست ایفای نقش کند. سوسیالیسم نمی تواند در نبود پرولتاریایی قدرتمند و از نظر سیاسی مداخله گر دوام بیاورد.

لنین و بلشویکها استدلال می کردند که انقلاب سوسیالیستی روسیه محکوم به شکست است، مگر اینکه انقلابهایی که در آن زمان در سراسر اروپا گسترش یافته بود (در مجارستان و ایتالیا، اما بسیار مهم تر، در آلمان) پیروز شده و گسترش یابد. اما این انقلابها به دلایل مختلف شکست خوردند.

انقلاب در چین و کوبا اگر چه پایه توده ای قوی داشت، ولی انقلاب کارگری نبود. نیروی اصلی این دو انقلاب را یک ارتش چریکی متشکل از دهقانان، دانش آموزان و روشنفکران تشکیل می داد. اگرچه این انقلابها موفقیت آمیز بود، اما جز در نام هیچکدام نمی توانستند سوسیالیستی باشند. سوسیالیسم را نمی توان با کنار گذاشتن طبقه کارگر ایجاد کرد. همین داوری را می توان در مورد ویتنام، لائوس و کامبوج نیز گفت. در مورد رژیم کره شمالی نیز می توان به این اکتفا کرد که با پشتیبانی ارتش سرخ (روسیه و چین) به قدرت رسید و پس از آن به مرزهای تازه ای از فساد سیاسی زیر نام سوسیالیسم دست یافته است. 

ملاحظات دیگری هم وجود دارد که سوسیالیسم لنین را از سوسیالیسم استالین و مائو جدا می کند که بیشتر تئوریک هستند.

به طور کلی فقط یک نوع سوسیالیسم وجود دارد و آن سوسیالیسم مارکس است. اگر بخواهیم سوسیالیسم مارکس را در یک جمله بیان کنیم، از این قرار خواهد بود: سوسیالیسم جنبشی است که هدفش تغییر جهان از پایین به بالا است.

 

حقوق بشر در یک سیستم سوسیالیستی چگونه خواهد بود؟

سوسیالیستها نظریه های حقوق بشری که توسط لیبرالها طرح می شود را به عنوان حقوق بشر واقعی نمی پذیرند. آنها بر این باورند که اولویت بخشی به حقوق سیاسی بر حقوق اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، به نفع سرمایه داران است. مارکس دکترین حقوق انسان را به عنوان وسیله ای برای پیشبرد منافع مالکیت خصوصی می دید. او معتقد بود که چنین حقوق "حق نابرابری" است، زیرا استانداردهای برابر برای افراد نابرابر وضع می کند.

در سیستمهای سرمایه داری حقوق بشر به طور غالب از جانب صاحبان قدرت و ثروت و راستها، بر حق مالکیت، حق پول سازی و عدم مسوولیت نسبت به نیازهای افراد جامعه متمرکز است و لیبرالها هم از سوی دیگر حق شرکت در پروسه های سیاسی از قبیل انتخابات و برخی از امور مربوط به تبعیضها را برجسته می کنند. اینها هر دو در پایبندی به حقوق بشر بسیار هیاهو به راه می اندازند. در کشور ما حقوق بشر هنگام دیکتاتوری پهلوی به شرکت در پروسه های نمایشی سیاسی، عضویت در احزاب رسمی یا حتی یک حزب (رستاخیز) خلاصه می شد و این سنتی است که رژیم ملاها آن را گسترش داده و به عریان ترین شکل حقوق پایه ای جامعه را نقض می کند.

امر رعایت حقوق بشر، حقوق شهروندان و حقوق کل جامعه تنها زمانی واقعی خواهد بود که آنها خود آزادانه بدان شکل دهند. از این رو مبارزه برای تحولات سوسیالیستی و پایان دادن به زندگی زیر سلطه ی یک درصدیهایی که کل جامعه را به بردگی می کشانند، ضروری می شود. سرمایه داری و استعمار جهانی و در ایران فساد و چپاول توسط تمامی ارکان حاکمیت، برای منافع خود سیستمهایی را سرهم کرده و بالای سر جامعه می گذارند که همه زوایای اجتماعی افراد، اخلاق و رفتار اعضا جامعه را تحت کنترل خود قرار می دهد.

اما با مبارزه علیه سرمایه داری، استعمار نوین و ستم و نابرابری دیکتاتوری طبقه حاکمه و حتی تغییر سیستم اقتصادی، روابط تبعیض آمیز و ستمگرانه به طور اتوماتیک و خود به خودی از بین نمی رود. از آنجا که دمکراسی در مرکز سوسیالیسم قرار گرفته، بنابراین مبنای پروسه های سیاسی و دولتی و غیره باید آنچه باشد که اکثریت مردم با آن توافق دارند. به همین دلیل مبارزه برای تحولات گام به گام سوسیالیستی از مبارزه علیه ستم ستمگران جدا نیست.

در زیر به برخی از پایه ای ترین موارد حقوق بشر در جامعه سوسیالیستی اشاره می شود:

حق اشتغال: حق اشتغال، حقوق بشر است. این بدین معنی است که همه افراد جامعه امکان کار و تولید نیازهای ضروری جامعه را داشته باشند و همزمان دستمزد هر فرد بدان میزان باشد که بتواند نیازهای خود و خانواده را برطرف کند.

استراحت و تفریح: استراحت و تفریح حقوق بشر است و هم وزن کار کردن اهمیت دارد. همه کارورزان جامعه به موازات مشارکت در تولید، باید زمان مرخصی و تفریح و استراحت نیز داشته باشند. هر فرد باید بتواند از زندگی و حاصل کار خود لذت ببرد و در مراسم سنتی خود و یا اجتماعات جامعه اش فعال باشد.

سیستم حمل و نقل: دسترسی به سیستم نقل و انتقال امن، ارزان یا رایگان و مدرنی که کارگران و کارمندان بتوانند به راحتی در محل کار یا مکانهای دلخواه خود حاضر شوند.

مهد کودک: نگهداری از کودکان به طور مجانی برای همه کسانی که بدان نیاز دارند، بخشی از حقوق بشر است.

تصاحب و کنترل تولید: حقوق بشر در سوسیالیسم حق تصاحب و کنترل حاصل کار را در بر می گیرد. این به معنی حذف استثمار کارگر است.

بهداشت و درمان: حقوق بشر داشتن امکانات سلامتی، بیمه و بهداشت را نیز شامل می شود.

محیط سالم زیست: حفاظت از محیط زیست، جلوگیری از تخریب و استثمار زیستگاه طبیعی انسان و تامین محیط زیست سالم در هماهنگی با طبیعت در نهاد حقوق بشر قرار دارد. 

آموزش و پرورش: حقوق بشر حق و امکان آموزش تا سطح عالی را نیز در برمی گیرد. در همین زمینه، کلاسها و آموزشگاه هایی برای تحصیل در رشته های صنعتی و کارآموزی در صنایعی که جامعه بدان نیاز دارد، به وجود می آید.

حق مسکن: هر فرد باید دارای سرپناهی امن و آسوده باشد. 

بازنشستگی: کفایت ندادن حقوق بازنشستگی برای زندگی از موارد نقض حقوق بشر است. در یک سیستم سوسیالیستی حقوق بشر به گونه ای نخواهد بود که انسانها پس از عمری کار در فقر زندگی کنند. سوسیالیسم یعنی رهایی از ناامنی اقتصادی. افراد بازنشسته نیازهای شان از جمله مسکن، بهداشت و درمان و تغذیه سالم تامین می شود.

تامین همه این امور با مراجعه به منابع عمومی بطور دمکراتیک میسر است. "از هر کس به اندازه توانش و به هر کس به میزان کارش" تعهدی به حقوق بشر و امنیت اجتماعی است.

افزوده بر امور یاد شده، حقوق بشر شامل داشتن آزادی و حق دخالت و تصمیم گیری ملل گوناگون، روابط و انجام آداب و رسوم ملی و خودمختارِی و اداره مناطق به صورت دمکراتیک نیز می شود.

برای یک سوسیالیست، مبارزه برای حقوق بشر، یک مبارزه مرگ و زندگی علیه سیستمی است که کرامت انسانی را پایمال و صدای افراد جامعه را خاموش می کند تا نتوانند برای سرنوشت خود تصمیم بگیرند. حقوق بشری که انسان در مرکز آن قرار می گیرد، حقوقی است که بالاترین درجه کرامت انسانی و عدالت اجتماعی را برای همه جامعه انسانی متعهد می شود. با این همه تبعیض بین حقوق آدمهای "مهم تر" و "کمتر مهم"، تکبر و خودخواهی و تحقیر دیگران، تنفر و بی اعتنایی به مردم فقیر، نژادپرستی و یا مصرفی بودن جامعه نیز خود به خود محو نمی گردد. باید با هوشیاری و دقت و تلاش بدانها پرداخته شود و باید دانست که غلبه بر این مناسبات بطور قطع نیاز به زمان دارد. از همین روست که در زندگی روزانه باید نه با سخن بلکه با عمل برای حرمت انسانی فرد و جمع مبارزه کرد. هر روابط اجتماعی، هر نهاد و یا ساختاری که تشکیل می دهیم، رفتار ما باید آینه ای از درک و تعهد ما به حقوق بشر باشد. ارنستو چه گوارا، انقلابی بزرگ، در این باره گفته است: "برای اینکه سوسیالیسم پیروز شود باید روابط خود را بر پایه اخلاق جدیدی بنیان گذاری کنیم".

 

چگونه آگاهی سوسیالیستی و ابعاد گسترده حقوق بشر را در جامعه توسعه دهیم؟

تلاش برای نشر آگاهی از اصول و باورهای سوسیالیستی، از نخستین و پایه ای ترین وظایف فعالان سوسیالیست است. در عصر دسترسی به شبکه های اجتماعی، بسیاری از سوسیالیستها برای توسعه درک حقوق بشر سوسیالیستی، شبکه های اجتماعی را پیشنهاد می دهند. همچین تماس و درخواست از هنرمندان و ورزشکاران و افرادی که جامعه بدانها علاقمند است، از روشهایی مناسبی برای این فعالیت است. تماسهای رو در رو، استفاده از انواع شبکه های اجتماعی و هر چه بیشتر و گفتارهای صوتی و ویدیویی از موثر ترین روشها هستند که هر فعالی می تواند بخشی از آن را به عهده بگیرد.

و سرانجام از مهمترین وظایف سوسیالیستها حمایت، همراهی از مبارزات کارگران و زحمتکشان و استفاده از همه ابزارها برای آموزش حقوق بشر سوسیالیستی می باشد.

"کنت روث" (Kenneth Roth)، دبیر دیدبان حقوق بشر سازمان ملل، در گزارش سال ۲۰۱۸ اعلام می کند که نقض حقوق بشر بدتر از سه سال گذشته نبوده ولی با اینحال هنوز بسیار بد است. وی گفته است: "ارزیابی منصفانه از چشم انداز جهانی حقوق بشر به ما می گوید که باید به جای تسلیم شدن، فراخوانی برای اقدام، نه فریاد ناامیدی سر دهیم."

 

منابع:

- "میشلین ایشئی" Micheline Ishay، استاد دانشگاه دنور کلرادو: "سهم سوسیالیسم در حقوق بشر" نشریه بین المللی حقوق بشر

- "ای.جی،ایگوروف" A. G. Egorov، دکترای علوم فیزیک و ریاضی دانشگاه کازان در انستیتوی ریاضی و مکانیک لاباچفسکی: "سوسیالیسم و حقوق و آزادی فردی"

- "رزا لیشتن شتاین"، Rosa Linchtenstein، در اینترنشنال سوسیالیست رویو

Oxford Inational Studies- " تاریخ و حقوق بشر"

-Forign Policy در باره گزارشی از حقوق بشر، دبیر دیدبان حقوق بشرسازمان ملل

Chris Harman، سایت آرشیو مارکسیستی: "چرا به تئوری مارکسیستی نیاز داریم"

 

منبع: نبردخلق شماره ۴۰۷، یکشنبه اول بهمن ۱۳۹۷ - ۲۱ ژانویه ۲۰۱۹

 

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول