سرمقاله نبردخلق شماره ۳۹۳ یکشنبه اول بهمن ۹۶

 

دی؛ خیزشی در طول مسیر قیام

منصور امان

 

جامعه ایران طرح نُوینی برای برون رفت از فلاکت و بی حقوقی خویش در سر دارد. آنچه که در دی ماه ۹۶ به گونه سهمگینی شنیده شد، صدای قد کشیدن نخُستین جوانه های آن است. این رویش زمستانی با چنان غُرش عظیمی همراه بود که سقف اُستوار راه حلهای موجود و رسمی را به تکانهای شکاف زا درآورد. خُروش دی ماه نه فقط در لحن، بلکه به خاطر آنچه که بیان می کند، یک شروع تازه است که در آن توده بی چیز و بی حُقوق در جُستُجوی راه خُروج از شرایط خویش، گُفتمانهای رایج درون حُکومتی را پُشت سر گذاشته و آن را در طول مسیر قیام علیه حُکومت و برچیدن بساط آن به تام و تمام می جوید.

 

علیه فُرصت طلبان، میانه بازان

برای پیشرفت و تداوُم جُنبش و از این نیز مُهم تر، برای تضمین به ثمر رسیدن آن و برآورده گردیدن بُنیادی ترین اهدافی که در برابر نهاده، مصون گرداندن آن در برابر تخریب، فریبکاری و گُمراهه ها حیاتی است. توده ها از یکسو آماج تبلیغات زهرآگین حُکومت، وابستگان و ریزه خواران آن هستند و از سوی دیگر، موج تخریب فُرصت طلبان، دوستان نادان و سرگشتگان سیاسی را در پیش و پس دارند.

اشاره به رویکردهای دُنباله روانه، مُنفعلانه یا مرعوب شده ای که تا مُدت کوتاهی پیش از این جولان می دادند، همچنین اهمیت خود را در نظر به آینده خیزش دی می یابد. بی گمان صف کسانی که امروز برای حرکت توده ها کف می زنند و برای ستایش از آن واژه کم می آورند، با پدیدار شدن نخُستین موانع سخت و با هر اُفت موقتی کوتاه و کوتاه تر خواهد شد.

سازگار با این عقب نشینی، توجیهات رنگارنگی با ظاهر طبقاتی، اجتماعی، سیاسی روانشناسی و جُز آن نیز ارایه خواهد گردید که مضمون همگی آنها بی نتیجه بودن و عقیم ماندن خیزشها است و به دُنبال آن گُمراهه های پیشین و طرحهای شکست خورده نیز در شکل و بسته بندی جدید روی بساط سیاست قرار خواهد گرفت.

نقد، افشا و مُعرفی کارنامه گرایشهای تسلیم طلب و میانه باز، جُنبش را در برابر آسیبهای احتمالی و تخریب ذهنی و عملی آن در راه درازی که در پیش دارد، ایمن خواهد کرد. این وظیفه ای مُستمر و بخشی جدایی ناپذیر از مُبارزه سیاسی و ایدیولوژیک بی امانی است که در دو جبهه اصلی جامعه حتی به گونه روزمره و با هر نمود عینی تقابُل آنها بر صحنه کار و زندگی، جریان دارد.

 

چشمهای گشاده "ناظران"

هنوز هشت ماه از هنگامی که "کارشناسان" و "تحلیل گران" از تاثیرات مُعجزه آسای صندوقهای انتخابات نمایشی رژیم مُلاها در رام کردن جامعه و مُدیریت آن داد سُخن می دادند، نگذشته است. آنها مُشارکت جامعه در نقش تماشاچی تیاتر دُنباله دار انتخاب بین بد و بدتر (این بار در کاراکتر رئیسی – روحانی) را تنها صحنه سیاست ورزی واقعی در ایران مُعرفی می کردند و نکبت استصوابی استبداد را ریسمان نجات از شری که در کمین نشسته، جلوه می دادند.

در میان "رادیکالها"ی نگارخانه نشین و بخش سوپر انقلابی مُخالفان نیز کم کسانی یافت نمی شدند که محسور از جنگ قُدرت در "بالا" و خیره مانده در تبلیغات داغ رسانه ای طرفهای آن، کرخ شده و جامعه را خمیر نرمی می پنداشتند که در دستان حاکمیت به هر شکلی که او مایل باشد، درآمده است. آنها نااُمید از توده سرگشته و مُنفعل، ناگهان ظرفیتهای تازه ای برای برآمد اراده آن و اعمال نظرش از طریق معرکه آیت الله جنتی کشف می کردند و سازگار با درک خویش، آشکار و در لفافه، کُنش سیاسی را تا سطح تبدیل به زائده گُفتمان و پروژه حُکومتی فرو می کشیدند.

این دسته، اُمید و اشتیاق توده ها به بهبود شرایط دُشوارشان و راه حلی که دستگاه استبداد برای سوواستفاده و سرکوب نرم آن در برابرشان گذاشته بود را به عُنوان یک امکان تقدیس می کردند. براین اساس در چشم آنان پُرسش ریاست جمهوری دستگاه استبداد نیز جایگاهی مرکزی در طرحهای مُبارزاتی شان می یافت.

هشت ماه بعد جهان به گونه ای دیگر به نظر می رسد. توده ی - گویا - رام و بی شکل، همان که گفته می شد تن به تقدیر خویش سپرده و در پی هر شارلاتانی که حُکومت به او لباس ناجی پوشانده روان می شود، با شناسنامه مُشت شده در یکدست و پرچم خواسته ها در دست دیگر پا به میدان گذاشته، صحنه را هم از بد و هم از بدتر جارو کرده و آن را یکسره به تسخیر خویش درآورده است. "ناظران" با چشمهای گشاده از شگفتی، مردُم پنهان در پس گردوخاک تبلیغاتی حُکومت را رویت می کنند و شاهد گردیده اند که در خیابان تصویرهای دیگر غیر از آنچه که صداوسیما و خبرنگاران خارجی از صف صندوق رای حُسینیه ارشاد نشان می دهند، به نمایش درمی آید.

آیا مُعجزه ای در کار است؟ آیا ما شاهد ظهور یک نیروی اجتماعی جدید هستیم و حاکمیت هماورد تازه ای یافته است؟ برای آن دسته ای که گسترده دیدشان از زمین بازی حُکومت فراتر نمی رود و عمل سیاسی شان در جریان نمایش انتخابات ریاست جمهوری و پس از آن با این پارامتر تنظیم شد، پاسُخ به این سووال مُثبت است. آنها ناتوانی خویش در لمس و دیدن جوشش و تحرُکی که در پس پرده نازُک رویدادهای رسمی می گذرد را با غیرمُنتظره و بی مُقدمه بودن خیزش دی ماه توضیح می دهند. آنها نبودند که جنگل را از فرط درخت نمی دیدند، بلکه این جنگل است که یکباره در برابر چشمان آنها سبز شده است.

 

یک صف بندی خودآگاهانه

در خلال دو سال گذشته زیر پوست شهرهای کوچک و بُزُرگ، جُنبش عظمی در حرکت بوده است که عُمق و وُسعت آن تنها زمانی آشکار می گردید که همچون قطعات یک پازل در کنار یکدیگر قرار داده شده و بدان به مثابه یک مجموعه مُرتبط و درهم تنیده نگریسته می شد.

در این دوره حرکتهای اعتراضی کارگران، پرستاران، مُعلمان، بازنشستگان و دانشجویان به طور شتابان افزایشی چه در کمیت و چه در درونمایه داشته است. وِیژگی جدید در دوره مزبور، کاهش فزاینده تمایُل بخش بُزُرگی از کارورزان به تحمُل شرایط دُشوار زیست و معیشت خود است. در سوی دیگر، آمادگی آنها برای عُصیان و برنتابیدن فلاکتی که حُکومت دُچارشان کرده، با هر روز که از دیرپایی آن می گذرد، بیشتر شده است. رُشد شگفت انگیز شُمار اعتراضهای خیابانی، اعتصابات، تجمُعات و تحصُنها گویای یک تحول نه فقط در موقعیت عینی توده ها، بلکه همچنین در روانشناسی آنها دارد. صحنه خودنمایی این تحول تنها در میدانهای رویارویی مُستقیم صنفی و طبقاتی با حُکومت نیست؛ هر جا که ناخُشنودی توده تریبونی برای انعکاس پیدا کند، تبدیل به ماده ای عینی و اعتراض فعال می شود، مُسافران یک هواپیمای تاخیر دار به همان اندازه در این کُنش سهیم می شوند که دانش آموزان ناراضی از سووالات امتحانی!

آخرین و برجسته ترین نمود شکل گیری یک صف بندی خودآگاهانه و نیرومند علیه حاکمیت، زلزله کرمانشاه بود. جامعه به صریح ترین گونه ای که می توانست، حُکومت و دستگاههای وابسته به آن را طرد کرد و خود به طور مُستقل برای کُمک رسانی به زلزله دیدگان دست به مُداخله زد. در پس جُنب و جوش سراسری و به حرکت درآمدن موج ابتکارهای توده ای برای دور زدن حُکومت، نیروی یک آگاهی فعال و همگانی شده مُتراکم شده بود که از مرزبندی ذهنی با "بالا" فراتر رفته و پا به پهنه استقلال عمل از آن و صف آرایی عینی گذاشته بود.

بخشی از این آگاهی بی تردید از تجربه روزانه سرچشمه گرفته و در چالش با واقعیت جاری کار و معیشت، حُقوق، اختیار و آزادی صیقل خورده است. بخش دیگر را آن دسته از آگاهیهایی تشکیل می دهد که از بیرون به جامعه رخنه می کند و ذهنیت آن را شکل می دهد. برخلاف آنچه که یاس پراکنها، کنارکشیده های شرمگین و در پیشاپیش آنها، حُکومت تبلیغ می کردند، کارزارهای سیاسی اپوزیسیون سرنگونی طلب، از مُبارزه علیه نمایشهای انتخاباتی حُکومت تا مرزبندی با مُداخله گری خارجی آن و از افشای فساد و چپاول رهبران و پایوران "نظام" تا مُبارزه با توهُم اصلاح پذیری "نظام" و از برجسته سازی حُقوق فردی و اجتماعی تا سازماندهی اعتراض علیه پایمالی آن، توانست ذهنیت جامعه را به خود مشغول سازد و آن را به نتایجی برساند.

همین حُکم در مورد کُنشهای دستگاه حاکم نیز صدق می کند. فساد، نیرنگ کاری، خُشونت، سرکوب، دروغگویی، جنگ قُدرت داخلی، آقازادگی، اشرافی گری، ستمکاری و دیگر ماده های عینی حیات آن نه فقط تاثیرگذار بر سُفره و تنفُس جامعه بوده اند، بلکه ذره بر ذره بر انگاشت و درک آن از موقعیت خود و آن دیگران نیز رُسوب می کنند.

در پروسه این کُنش و واکُنش عینی و ماده ذهنی پرورده آن، مردُم دریافته اند که خالی شدن سُفره آنها از نان تصادُفی نیست، در پس بی حُقوقی، بیکاری، تبعیض، پرداخت نشدن دستمزد و جُز آن علتی وجود دارد که ستم دولتی را تولید می کند و برقرار نگه می دارد. آنها همچنین به ناتوانی حُکومت برای حل ابتدایی ترین مُشکلات شان نیز پی برده اند. شُعارهای خیزش سراسری دی، "مرگ بر خامنه ای"، "مرگ بر جمهوری اسلامی" تجلی این درک است. توده شُعارهایی را برگزید که آن را به رویارویی مُستقیم با حُکومت می کشاند، زیرا "نظام" را نه فقط مسوول وضعیت خود می داند، بلکه سد راه تغییر و بهبود آن شناخته است.

 

دوران جدید و وِیژگیهایش

توده در درک عینی خود از آنچه که باید باشد و نیست، "نظام" را به اضافه دسته بندیهای درونی اش به عُنوان یک گزینه، یک راه حل پُشت سر گذاشته است. جامعه اُمید بیهوده به چرخش سیستم را وانهاده و زیر وروکردن اش را امتحان می کند. برای دستگاه قُدرت این واقعیت ضربه ای کاری بر استراتژی بقای آن به حساب می آید که بر دو پایه سرکوب و قهر مُستقیم و مُدیریت نارضایتهای و اعتراضهای جامعه در ظرف گُفتمانهای درون حُکومتی "اصلاحات" و - به تازگی – "اعتدال" اُستوار شده است. دوران آسوده ای که "نظام"، خود اپوزیسیون خویش را تعیین می کرد و بر امواج اجتماعی و طبقاتی ناخُشنودی تور می انداخت، به گذشته تعلق گرفته است.

خیزش دی بر ظُهور گُفتمان جدیدی شهادت داده که قواعد بازی پیشین را بی اعتبار می سازد و میدان زورآزمایی "بالا" و "پایین" را به گونه واقعی آرایش می دهد. دوقُطبیهای حُکومت، رفسنجانی – خامنه ای، خاتمی - احمدی نژاد، روحانی - رئیسی و در مجموع اُصولگرا – اصلاح طلب، یکجا به زیر "خیمه نظام" جارو و تلنبار شده اند و در برابرشان قُطب جامعه قد علم کرده و صف کشیده است. تحول مزبور دو پیامد سهمگین و تعیین کننده را در پی دارد:

۱- آزاد شدن انرژی نیروهای پاسیو و بخش فعال جامعه که در تالار گُفتمانهای حُکومتی سرگردان شده بودند. هرگاه ویژگی طبقاتی اعتراضهای دی ماه در نظر گرفته شود و تناسُب جمعیتی کارورزان - که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند - بدان افزوده گردد، آنگاه اهمیت این امر نیز روشن تر می شود.

۲- از این پس تضادهای کوچک و بُزُرگ و رویاروییهای محدود یا گُسترده ی هر بخش از جامعه با حُکومت، در بستر قُطب بندی موجود جاری می شود. در این چارچوب، اعتراضها در هر شکل و مُطالبات از هر نوع، مضمون و مفهومی مُتفاوت یافته و به گونه جبری اُفُقی براندازانه می بایند.

 

برآمد

ما در آستانه یک دوران توفانی ایستاده ایم و به نخُستین تراکُم توده ای اعتراضها که به حرکت درآمده، چشم دوخته ایم. تردیدی نیست که خیزش سراسری دی ماه، جمهوری اسلامی را وارد دوره ای از شوکهای پی درپی و طولانی مُدت کرده است. صورت مساله برجاست و نباید اجازه داد با هیچ تُفنگ و ترفندی به حاشیه برود.     

 

 

 

منبع: نبردخلق شماره ۳۹۳،  یکشنبه اول بهمن ۱۳۹۶ - ۲۱ ژانویه ۲۰۱۸

 

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول