سرمقاله نبرد خلق شماره ۳۸۹ اول مهر ۱۳۹۶

 

راه نجات "برجام"، برجامهای بعدی است

منصور امان

 

تنش افروزی منطقه ای رژیم جمهوری اسلامی، بُحران در مُناسبات خارجی آن را که پس از توافُق هسته ای به نظر می رسید رو به فروکش بگذارد، بار دیگر جانی تازه بخشیده است. شُعله های آتشی که رژیم مُلاها در دوران "برجام" گرد خود افروخته، به گونه مهار ناپذیری به عراق، یمن، بحرین، سوریه و لُبنان سرایت کرده و خاورمیانه ای در دود و آتش، جنگهای فرقه ای و نیابتی، ویرانی و انهدام سرمایه های انسانی و ملی به جا گذاشته است. این سیاست چه پیامدهایی برای "برجام" دارد، به راستی ریشه بُحران کجاست و در برابر آن چه گُزینه ای وجود دارد؟

 

بُحران به مثابه قاعده

رژیم جمهوری اسلامی ارزیابی بدبینانه همه مُخالفان توافُق هسته ای را تایید کرده است. پیشتر نه فقط بازهای مُحافظه کار در هیات حاکمه آمریکا و دولت راست اسراییل، بلکه شمار نه چندان اندکی از پراگماتسیتهای غربی نیز بیم آن را می دادند که حاکمان ایران از تعلیق تحریمهای فلج کننده و دسترسی دوباره به منابع نفتی و مالی برای تقویت سیاست خارجی مُداخله گرانه و بُحران زای خویش بهره خواهد جست.

آقای خامنه ای و شُرکا در طول چهارسال گذشته از هیچ تلاشی برای صحه گذاشتن بر این پیش بینی و رفع سووتفاهُم پیرامون هدفها و مقاصد ناسازگاری که در دوران صُلح هسته ای تعقیب می کنند، فرو نگذاشته اند. همزمان با آنکه آقای زنگنه، وزیر نفت "دولت اعتدال"، به گونه مُتناوب از افزایش صادرات نفت خبر می دهد، حجم فعالیتهای ویرانگرانه "نظام" در سطح منطقه نیز افزایش می یابد و به مُوازات آنکه درهای بازار جهانی به روی رژیم مُلاها باز می شود، از شهرهای موشکی سپاه پاسداران نیز یکی پس از دیگری رونمایی می گردد.

افزایش توجُه پذیر فعالیتهای تنش آفرین رژیم مُلاها در فراسوی مرزها و سنگین شدن روزافزون وزن میلیتاریسم در سیاست خارجی آن یک پدیده تصادُفی نیست. از سوی دیگر، توافُق هسته ای و جاذبه های مالی آن را نیز نمی توان علت گرایش حاکمان ایران به این سمت دانست. ریشه این سیاست بسا به ماهیت استبدادی – مذهبی رژیم جمهوری اسلامی برمی گردد که از یک طرف برای بقای خود در قُدرت نیاز به بُحران خارجی و "دُشمن" دارد و از طریق قرار دادن "بالا" و "پایین" در وضعیت فوق العاده، در پی ایجاد وابستگی در هر دو سطح به خود است و از طرف دیگر به دلیل ریشه و بُنیاد دینی، از مذهب به مثابه ابزاری در دسترس و مُفید برای حمل این سیاست بهره می جوید. تلاش برای دستیابی به جنگ افزار هسته ای، یکی از تاکتیکهای تراویده از استراتژی بقا است که در یک دوره سمتگیری اصلی آن را تعیین می کرد.

 

خیالپردازی غرب، توهُم رژیم

بنابراین، توافُق هسته ای با هر قُطر و حجمی که سند آن داشته باشد، به گونه خودکار مُترادف کنار گذاشته شدن استراتژی که آن را هدایت می کرده، نیست. آقای خامنه ای و همدستانش هنگامی که در پیشبرد استراتژی در این میدان زمینگیر شدند و چشم اندازی برای تامین منافع از راه پروژه اتُمی ندیدند، با به جا گذاشتن خساراتی کلان برای مردم ایران، پا به فرار گذاشتند و چونان توده ملخ روی کشتزاری دیگر فرود آمدند.

در یک شرایط مُتعارف انتظار اینکه غلبه بر یک بُحران خطرناک و دستیابی به توافُق برای پایان بخشیدن به اختلافها در پهنه مورد بحث مبنایی برای آغاز همکاریهای دیگر و دستکم پرهیز از تنشهای تازه باشد، چندان غیرعادی و نابجا نیست. این همان توقُعی بود که دولت آقای اوباما و مُتحدان اُروپایی از توافُق وین داشتند و آن را دارای پتانسیل لازم برای تبدیل به سرآغازی تازه در مُناسبات بین غرب و جمهوری اسلامی ارزیابی می کردند.

اما همانگونه که روند رویدادها نشان داد، حاکمان کشور حتی به این هم فکر نمی کردند که راهکار حیاتی شان برای ثبات و بقای "نظام" خویش را کنار بگذارند و وارد مُعادله تازه ای در گُستره حفظ قُدرت شوند. آنها که با شکست خُردکننده در پروژه هسته ای روبرو شده و "تضمین امنیتی" شان را فسخ شده می دیدند، نُقطه تعادُل خویش در بازی قُدرت را به زمین "عقبه استراتژیک" انتقال دادند.

همگام با این جابه جایی، "نظام" تصور مطلوب خود از توافُق هسته ای را نیز ارایه کرد که اساس آن را تفکیک ساختگی بین توافُق مزبور و دیگر مولفه های بُحران سیاست خارجی آن تشکیل می داد. آقای خامنه ای و شُرکا به راستی می پندارند که با برجام وارد دوران جنگ سرد با غرب شده اند و توافُق وین تضمین نامه ای برای فعالیتهای بُحران زا در پهنه های دیگر است بدون آنکه هراس رویارویی با پیامدهای سیاسی و اقتصادی آن را داشته باشند.

در پرورش این پندار خام جناح میانه حُکومت سهم به سزایی دارد. آنها که مایل نبودند خشم باند حاکم را برانگیزند و همزمان با کابوس پیشروی جامعه در نتیجه عقب نشینی هسته ای "نظام" هم آغوش بودند، با برخورد جزیره ای و ایزوله با مساله هسته ای، به چیره شدن توهُم تفکیک آن از دیگر چالشها و تضادهای حُکومت کُمک شایانی کردند. کارگزاران هسته ای "نظام" وعده می دهند که می توانند مُناسبات سیاسی و اقتصادی با غرب را عادی سازی کنند، بدون آنکه "نظام" به جُز اسقاط تاسیسات اراک و نطنز، ناچار به پرداخت هزینه دیگری باشد. آقای روحانی همچنین نوید می دهد که می تواند عقب نشینی اتُمی را آنگونه سازمان دهد که جامعه خسارت دیده و مُعترض مجالی برای گرفتن مُطالبات خود نیابد و مسوولیت اربابان در افتضاح هسته ای، زیر فرش جارو شود.  

 

آگاهی تاریخی، آگاهی تدریجی

انتقال بُحران و نه تغییر سیاست، اُمید غرب به تحول خود به خودی رویکرد جمهوری اسلامی و در پیش گرفتن آنچه که در بروکسل و واشنگتن "رفتار سازنده" نامیده می شود را غیر واقع بینانه جلوه داده است. این آگاهی به ویژه در آمریکا که به گونه مُستقیم با آثار و پیامدهای جبهه گشایی جدید مُلاها روبرو است، توسعه بیشتری یافته است.

برای اُروپا اهمیت یافتن جنبه های امنیتی و استراتژیک توافُق هسته ای، روندی کُند تر دارد، یک فرایند که مُبادلات و منافع تجاری بر شتاب آن تاثیر گذار است. در این میان فشار رییس جمهور جدید آمریکا بر رژیم مُلاها، شُرکای واشنگتُن در اُروپا را نیز به تحرُک واداشته است. چه، گذشته از بُحران سازیهای منطقه ای رژیم جمهوری اسلامی، رویکرد کنونی حاکمان ایران، مقاصد نهایی آنان پیرامون فعالیتهای محدود هسته ای فعلی را نیز با تردید و بدگمانی روبرو می سازد.

تجربه کُره شمالی نشان می دهد که نگرانیهای یاد شده بی مبنا نیست. این کشور نیز پس از توافُق با دست کشیدن از پروژه مشکوک هسته ای خود، از فُرصت به دست آمده برای گُسترش مخفیانه آن بهره جُست. توافق ۱۹۹۴ دولت آقای بیل کلینتون با کُره شُمالی به گونه شگفت انگیزی دارای ویژگیهای مُشابهی با توافُق وین است. از رفع تحریمها تا امتیازات اقتصادی و تکنولوژیک تا بازرسیهای فشُرده را در بسته مورد توافُق با این کشور می توان یافت. اما این تدبیرها مانع از آن نشد که حاکمان پیونگ یانگ دست به فریبکاری نزنند و در خفا برنامه ساخت بُمب اتُمی شان را پیش نبرند.

تنها تفاوُت بین رژیم جمهوری اسلامی با دوقُلوی کُره ای خود در این می تواند باشد که شرایط اقتصادی و جامعه ای مُعترض با پتانسیل قوی براندازی در حال حاضر به آقای خامنه ای و همدستانش اجازه ناپرهیزی از نوع خاندان "اون" را نمی دهد. آنها یک بار با "قطار بی دنده و تُرمُز" این مسیر را امتحان کرده اند و در انتها با بتون مُلاقاتی سخت و خُردکننده داشته اند. رژیم جمهوری اسلامی دارای ظرفیت اقتصادی و اجتماعی مُواجه شدن با شرایطی مُشابه آنچه که تحریمهای فلج کننده بین المللی برایش رقم زد، نیست. از این رو با وجود لفاظیها و رجزخوانی رهبرانش، تا هنگامی که بتواند از مزایای اقتصادی و سیاسی "برجام" بهره ببرد، دست از دامن آن برنخواهد داشت.

 

ابهام در باره سناریوی بعد از برجام

بنابراین پُرسش این می تواند باشد که آیا تعهُد اجباری حاکمان ایران آنگاه که بتوانند کم و بیش مُشکلات داخلی و تنگناهای اقتصادی خویش را مُدیریت کنند، همچنان مُعتبر می ماند؟ و مُهم تر از آن، چه چشم اندازی برای برنامه هسته ای رژیم مُلاها پس از سال ۲۰۲۵ مُتصور است؛ زمانی که برخی محدودیتهای اعمال شده بر آن برچیده می شود.

به این پُرسشها رفتار کُنونی رژیم جمهوری اسلامی می تواند پاسُخ دهد. آنها با جنگ افروزی و بُحران سازی نشان داده اند که توافُق هسته ای، استراتژی و رویکرد شان را تغییر نداده، بلکه تنها سازگار با شرایط، به روی آوری به ابزارهای دیگری برای به واقعیت بدل ساختن اش رهنمون شده است.

رفتار ناهمگون جمهوری اسلامی – همانگونه که اینک می توان شاهد بود – توافُق انجام شده با آن در وین را در پرتو نور دیگری قرار می دهد و کارایی و تاثیرش در مهار جاه طلبیهای بی خردانه حاکمان کشور را با تردید روبرو می سازد.

در این میان حتی تُجار اُروپایی که محسور دُلارهای نفتی آزاد شده مُلاها شده اند نیز به تصویری که آقای خامنه ای و دوستان از "برجام" در برابرشان گرفته اند، به دیده تردید و نگرانی می نگرند. در این تغییر حال اگرچه فشار آقای ترامپ سهم مُهمی داشته است، اما تعیین کننده در هر حال واقعیت جاری است که با هر تاخیری سرانجام راه خود را به پهنه تصمیم گیری باز می کند.

فرانسه که به تازگی یک شرکت نفتی آن قراردادی میلیارد دُلاری با مُلاها به جیب گذاشته، نخُستین کشور اُروپایی است که به گونه مُشخص به پهنه نگرانیهای مزبور وارد گردیده. در این رابطه آقای ماکرون، رییس جمهور فرانسه، توافُق کنونی را "ناکافی" دانسته و لُزوم روشن شدن سرنوشت توافُق وین پس از ۲۰۲۵ و گُنجاندن تدبیرهای محدود کننده ای پیرامون برنامه موشکی مُلاها در حال حاضر را پیشنهاد داده است. 

 

برآمد

با این همه، چنین می نماید که تنها راه حل عملی برای چیرگی بر بُحرانهای هسته ای یا مُتعارفی که رژیم جمهوری اسلامی به گونه سیستماتیک و پیوسته می آفریند، وادار ساختن آن به تغییر سیاست کلان خود است. هر گاه مبنای هر توافُق، در هر سطحی با رژیم مُلاها حرکت در این مسیر و تامین پیش شرطها و الزامات پیمودن آن باشد، آنگاه می توان به گونه واقعی از پیشرفت در این پهنه سُخن راند. از این رو، "برجامهای ۱، ۲، ۳ وغیره" نه تنها برای آینده توافُق وین، بلکه برای حفظ آن در اساس، ضروری و بدون آلترناتیو هستند.    

همزمان باید توجُه داشت که فشار خارجی برای وادار ساختن رژیم جمهوری اسلامی به دست کشیدن از سیاست شرارت بار و پُرهزینه خود فقط تا اندازه ای و به گونه دوره ای می تواند موثر باشد. مُهمترین فاکتور در این راه، مردُم ایران هستند. آنها هستند که می توانند در برابر بازیچه قرار گرفته شدن زندگی اکنون و سرنوشت فردای شان، فشار موثر و نادیده نگرفتنی تولید کرده و حُکومت را وادار به مُصالحه هایی از نوع "عقب نشینی قهرمانانه" کنند.

جامعه به فلاکت کشیده شده است که قادر است بر سیاست ویرانگر بُمب اتُمی و موشک بالستیک، جنگ در سوریه و یمن، مُزدور پروری در عراق و لُبنان نُقطه پایان بگذارد.

شورش و برنتابیدن آنها که پایمالی وحشیانه حُقوق شان با این دلایل توجیه می شود، آغاز هر تغییر است. 

 

 

منبع: نبردخلق شماره ۳۸۹، شنبه اول مهر ۱۳۹۶ - ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۷

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول