عابر پگاه م. وحیدی
در هجوم سایه ها وقتی كه بر یال خاك بوسه زدی باد سخنگو درگذر بود و آواز تو را در كوچه های شهر جاری كرد
عابران پاییزی نام تو را با یاد گهواره های غریبانه كودكی تو بر بال قصه ها نوشتند
فاصله در حادثه مُرد و حجم بیدار خمیازه های مرگ در درونت طنین فواره های سبز صدای تو را در بیابان سوخته تنهایی ات برای شبنم و رود معنی كردند تو تماشای بهار را گفتی و در خون خود خفتی ما در زیر تازیانه شب ـ با مرگ آخرین ستاره ـ درپگاهان صبح را به تماشا نشستیم منبع: نبرد خلق شماره ۳۸۷، یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۳ ژوئیه ۲۰۱۷
|