سرمقاله .......

جنایت شیمیایی اسد و بازگشت آمریکا به خاورمیانه

منصور امان

 

برای نخُستین بار از هنگام شُروع جنگ شش ساله سوریه، دولت آمریکا به گونه مُستقیم و هدفمند دولت بشار اسد را آماج حمله نظامی خود قرار داد. کاخ سفید این اقدام را واکُنش به حمله شیمیایی صورت گرفته در شهرک "خان شیخون" دانست. حمله مزبور همانگونه که انتظار می رفت، با بازتاب گُسترده رسانه ای همراه بود و هم پای آن به گمانه زنیهای گوناگونی پیرامون هویت عامل حمله شیمیایی و نیز چرخش در سیاست ایالات متحده در برخورد به آینده سوریه و سرنوشت آقای اسد دامن زد. روی سطح خبرها و نظرها بودن این دو گمانه، یک نگاه نزدیک تر به آنها را خالی از فایده به جا نمی گذارد.

 

مظنون اصلی

بامداد روز آدینه، ۱۷ فروردین، ۵۹ موشک آمریکایی به یک پایگاه هوایی دولت سوریه در اُستان حُمص به نام "العشیرات" اصابت کردند. منابع روسی از مُنهدم شدن ۶ جت که در آشیانه تعمیرات بوده اند خبر دادند. در مقابل، آمریکا انهدام ۲۰ هواپیمای جنگی را اعلام کرده است.

سازگار با بازتاب حرکت جنجالی آقای ترامپ، به شتاب دو جبهه مُوافق و مُخالف پیرامون آن نیز شکل گرفت. در حالی که یک دسته از مُخالفان و مُنتقدان می گویند مدرکی حاکی از دست داشتن دولت سوریه در حمله شیمیایی وجود ندارد، دسته دیگر در اساس وقوع چنین حمله ای را انکار می کنند.

روشن آن است که با توجه به پیشینه رژیم اسدها در کاربُرد چندباره سلاح شیمیایی علیه مردُم سوریه و مُخالفان خود، مظنون اصلی چنین حملاتی در مرتبه نخُست دولت سوریه است. دمشق زرادخانه های عظیمی از این سلاح را دستکم تا پیش از آنکه "خلع سلاح" شیمیایی شود، گردآوری و انبار کرده بود. روشن است که تلاش مادی برای تجهیز به سلاح شیمیایی، پتانسیل و اراده سیاسی استفاده از آن را نُقطه عزیمت خود دارد؛ ادعایی که در تابستان ۲۰۱۳ (مُرداد ۱۳۹۲) در منطقه "غوطه" به اثبات رسید.

در پی بُمباران شیمیایی این منطقه در شرق دمشق، شُمار زیادی از ساکنان و نیز مُخالفان مُسلح جان خود را از دست دادند که تعداد آنها بین ۳۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر گزارش شده است. دولت سوریه ابتدا وقوع حمله شیمیایی را "کذب محض" نامید و سپس آن را به مُخالفان نسبت داد؛ یک اُلگوی تبلیغاتی که در برخورد به جنایت خان شیخون نیز آن را تکرار کرد.

 

ادعای خلع سلاح شیمیایی

پس از حمله شیمیایی به غوطه و با توافُق آمریکا و روسیه، هیاتی بین المللی برای خلع سلاح شیمیایی رژیم اسدها تشکیل شد که در همان سال اعلام کرد تسلیحات شیمیایی سوریه "نابود" شده است؛ ادعایی شتاب آلود که حملات مُشابه بعدی تردید در دُرُستی آن را تقویت کرد. 

سازمان ملل در این میان تایید می کند که دولت سوریه در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ به طور محدود از سلاح شیمیایی استفاده کرده است. به مُوازات این، "سازمان منع کاربُرد سلاحهای شیمیایی" (OPCW)، در تابستان سال گذشته اعتراف کرد در این امر که "تمام ذخایر و مواد شیمیایی دولت سوریه نابود شده باشند، تردید وجود دارد".

افزون بر این، آقای اسد به اثبات رسانده است که برای حفظ خود در قُدرت، پروایی از استفاده از روشهایی که در طبقه بندی جنایت جنگی قرار می گیرند، ندارد. در کارنامه دولت سوریه گذشته از کاربرد جنگ افزار شیمیایی، تاکتیکهای معمول دیگری همچون مُحاصره و به قحطی کشاندن اهالی شهرها و روستاها، بُمباران غیرنظامیان و مناطق پُرجمعیت مسکونی، پرتاب بُمب بشکه ای، حمله به کاروان کمکهای انسانی، استفاده از بمب فُسفُری و جُز آنها به چشم می خورد.

در همین حال از یاد نباید برد که مُهمترین مُخالفان تحقیق پیرامون حمله شیمیایی اخیر در سوریه، همان کسانی هستند که بُلند تر از بقیه، از نبود "مدارک و شواهد قوی" پیرامون ارتکاب آن توسط رژیم اسدها شکایت می کنند. تنها چند روز بعد از جنایت خان شیخون، روسیه قطعنامه شورای امنیت را که خواستار تحقیقات در این باره و همکاری دولت سوریه شده بود، وتو کرد.

به نظر می رسد یکی از دلایلی که مُسکو در برابر انجام چنین تحقیقاتی مانع تراشی می کند، نقشی باشد که این کشور به عُنوان شریک نظامی دولت سوریه در جنایت جنگی مزبور ایفا می کند. نیروی هوایی سوریه تحت حمایت نظامی و لُجستیک روسیه قرار دارد و بنا به اعتراف مُسکو، پایگاه هوایی العشیرات که گفته می شود هواپیماهای حامل بُمب شیمیایی از آنجا به پرواز درآمده اند، به گونه عملی از سوی روسیه فرماندهی می شود و پایگاه اصلی آن در "جنگ علیه داعش" به حساب می آید.

 

کارتها بُر نخورده اند

گرچه روسیه نسبت به موشک باران پایگاه هوایی مُشترک خود و دولت سوریه اعتراض کرده است، با این حال چنین می نماید که کرملین به خوبی می تواند با سطح و ارزش نظامی این اقدام کنار بیاید. تجهیزات و پرسنل روسی مُستقر در العشیرات دُچار هیچ خسارتی نشده اند و آنهم به یک دلیل خوب: آمریکا پیش از شلیک موشکهایش، روسیه را از تصمیم به این اقدام آگاه ساخته بود. از همین روست که تنها یک روز بعد از حمله موشکی، روسیه و مُتحدش توانستند عملیات هوایی برای بمباران شهرها و مناطق روستایی را از سر گیرند. آقای ترامپ در توضیح ناهمگونی میان اقدام نظامی برای "حمایت از زنان و کودکان" و بر سر جا گذاشتن ابزار و امکانات آن و از جُمله باند فرودگاه توضیح داد: " بُمباران باند فرودگاه روند مُتعارف نیست، چون به سرعت و به بهای ارزان ترمیم می شود."

او توضیح نداد که اگر او هدفهای نظامی خود را بر اساس ارزان و گران بودن آنها انتخاب می کند، بنابراین چرا به گرانبهاترین دارایی جنگی آقای اسد، یعنی نیروی هوایی او چنان ضربه جُبران ناپذیری وارد نیاورد که پرواز از العشیرات را دستکم برای مُدت نامحدودی مُنتفی گرداند.

از این رو حرکت نظامی آمریکا را می توان در طبقه بندی "اقدام نمادین" جای داد و اگر اهمیتی داشته باشد، بی تردید از نظر نظامی نیست و به همین اعتبار نیز نمی توان از آن بُر خوردن کارتهای بازی در سوریه را برداشت کرد.    

گویا ترین محک پیرامون ارزش نمادین حمله موشکی آمریکا به العشیرات، نبود یک استراتژی روشن سیاسی و نظامی در پس آن است. دوگانگی آشکاری که در دستگاه دولت آمریکا پیرامون بُحران سوریه و چگونگی برخورد به آن، پیش و پس از اقدام مزبور، خود را به نمایش گذاشت، نشانه های روشنی از فقدان یک سیاست کُلی با خُطوط مُدون دارد. کاخ سفید از یکطرف تاکید کرده است که برکناری آقای بشار اسد "اولویت" ندارد و از طرف دیگر اصرار دارد که راه حل سیاسی با وجود او در قُدرت مُمکن نیست.

آقای ترامپ و پایوران ارشد دولت او کوشیده اند جای خالی استراتژی در این حمله را که آشکارا به چشم می زند، با دلایل و ادعاهای بشردوستانه و رنج "زنان و کودکان" سوری پُر کنند؛ یک جوشش احساسی - اخلاقی ریاکارانه که در برخورد به کُشتار روزانه مردم سوریه دیده نمی شود. آنچنان که گویی بُمباران شیمیایی فاقد مشروعیت است، اما بُمباران با مواد مُتعارف مرگزا موجه و چشم پوشی پذیر به شُمار می رود. کودکان و زنان و مردانی که کاخ سفید برای شان دل می سوزاند و به نام آنها موشک شلیک می کند، همان کسانی هستند که ورودشان را به آمریکا ممنوع ساخته و به روی آوارگان و پناهندگان شان درها را چفت و بست قانون انداخته است. 

 

یک استراتژی شکست خورده

بنابراین تا این نُقطه، سیاست و خط مشی ایالات مُتحده در برخورد به بُحران سوریه و راه پایان دادن به آن تغییری نکرده است. در پس بی عملی آقای اوباما در برابر بُحران رو به گُسترش سوریه، یک استراتژی وجود داشت که بر پایه سه عُنصر ۱- جلوگیری از قُدرت گرفتن نیروها و جریانهای دموکراتیک سوری ۲- جنگ علیه القاعده و داعش ۳- پیشبُرد توافُق هسته ای با مُلاهای ایران قرار گرفته بود. در این چارچوب، حفظ سیستم سیاسی و نظامی سوریه برای جلوگیری از آنچه که "هرج و مرج" نامیده می شود، جای گرفته است. این امر می تواند حتی اتحاد عملهای مُشخص با رژیم حاکم بر سوریه زیر نام "جنگ علیه ترور" را در بر گیرد، همان ترکیبی که هم اکنون در شُمال "رقعه" و در جبهه مُشترک آمریکا، رژیم سوریه و نیروهای کُرد علیه "پایتخت داعش" شکل گرفته است.

حفظ سیستم سوریه به گونه ناگُزیر مُترادف با حفظ آقای اسد نیست. سیاست ایالات مُتحده در این رابطه، کنار گذاشتن سر سیستم، اما حفظ خود آن بوده است. تجربه شش سال گذشته نادُرُستی این سیاست را به نمایش گذاشته است. ساختار موروثی قُدرت دولتی و نظامی در سوریه آنچنان در هم تنیده شده و به یکدیگر مشروط است که به سادگی اجازه جُداسازی بدنه از راس را مانند آنچه که در مصر و تونس اتفاق افتاد، نمی دهد. در سوریه سر و سیستم یکی هستند و تفکیک آنان از یکدیگر به ویژه از طریق کوبیدن یکی و رشوه دادن به دیگری مُمکن نیست. سیستم در سوریه هرگز حتی به اندیشه قُربانی کردن سر برای حفظ خود نیز نمی افتد.

از سوی دیگر، راه حل آمریکایی که رژیم اسدها را به گفته خود در "جنگ علیه ترور" تحمُل می کند، آگاهانه چشم بر نقش مُستقیم آن در ایجاد فضای مانور و تحرُک برای بُنیادگرایان اسلامی و حتی پرورش آنها بسته است. آقای اسد تا پیش از دمیدن "بهار عربی" در سوریه در سال ۲۰۱۱، به گونه فعال از جهادیستهای عراقی حمایت می کرد و سپس با شُعله ور شدن جنگ داخلی، طیف بین المللی بُنیادگرایان به یکی از مُتحدان چشم پوشی ناپذیر آن در سرکوب اپوزیسیون دموکرات و سکولار فراز یافتند. 

آمریکا با حمله به العشیرات به جای تغییر این استراتژی نشان داد که به بازی اش در همین میدان محدود که قواعد آن را مُحاسبات ژئوپولیتیک از یکطرف و احرار الشام، القاعده و داعش از طرف دیگر تعیین می کنند، ادامه می دهد.

 

پیام موشکها

با این حال، ثابت ماندن سیاست سوری ایالات مُتحده تنها پیامی نیست که حمله به العشیرات ارسال کرده است. موشکهای ارسالی از مدیترانه، پیامی فرا منطقه ای نیز را با خود حمل می کردند و آن تمایُل آمریکا برای حضور دوباره در خاورمیانه، آنهم به عُنوان یک بازیگر تعیین کننده است.

با وارد بازی شدن آمریکا، شرایط پیشین اعتبار خود را از دست داده و وضعیت برای همه طرفهای درگیر دگرگون شده است. بعد از این آنها باید حرکت مُهره شان را با حرکت ابرقُدرت آمریکا تنظیم کنند.

این تحول که به روشنی تلاش دستگاه آقای ترامپ را برای جلب نظر و نزدیکی به نئوکانها به نمایش گذاشته، انرژی کافی برای یک چرخش کاخ سفید از پوپولیسم راست به سوی نو-مُحافظه کاری را در خود ذخیره کرده است.  

 

برآمد

حمله با گاز اعصاب به مردمُ خان شیخون آخرین جنایتی نیست که رژیم اسدها مُرتکب می شود. حاکمان سوریه به ویژه اکنون و پس از ایده گُمراه کننده "تعیین سرنوشت بشار اسد به دست مردُم سوریه" که از سوی آمریکا، روسیه و رژیم مُلاها طرح می گردد، نیازمند تاکید بیشتر بر نقش خویش و سفت تر کردن جایگاه خود در "راه حل سیاسی" هستند. ابزار آنها برای این هدف، اعمال خُشونت بیشتر با روشهای افراطی تر و تبهکارانه تر است.        

 

 

منبع: نبردخلق شماره ۳۸۳، آدینه  ۱ اردیبهشت  ۱۳۹۶ - ۲۱ اوریل ۲۰۱۷

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول