یک ملاقات، یک تصویر
امید برهانی


"آنجا که آزادی نیست، اگر با رای دادن چیزی تغییر می کرد، اجازه برگزاری انتخابات را نمی دادند." (مارک تواین)

طرح مساله


محسن رهامی، عضو شورای سیاست گذاری اصلاح طلبان، روز ۲۳ فروردین به همراه رسول منتجب نیا به دیدار علی خامنه ای رفت و با وی ملاقات و گفتگو کرد.
رهامی درباره جزییات دیدار خود با خامنه ای گفت: "در این دیدار درباره موضوعات مهمی از جمله رفع حصر و انتخابات صحبت کردیم."
وی انتشار مشروح این دیدار را به بعد از ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری موکول کرد.
پیش از این در آذر ماه گذشته رهامی با سمت رییس کمیته انتخاباتی اصلاح طلبان، از دولت روحانی به عنوان دولتی موفق یاد کرده و گفته بود: "در شرایط فعلی دکتر روحانی بهترین گزینه برای ادامه این روند است و اصلاح طلبان هم از او در انتخابات سال ۹۶ حمایت می کنند."
همین شخص عصر شنبه ۲۶ فروردین امسال برای کاندیداتوری ریاست جمهوری نام نویسی کرد و به خبرنگاران گفت: "فردی از مجموعه اصلاحات ام، ولی به عنوان کاندیدای مستقل وارد شدم."
وی ادامه داد: "به عنوان رییس بنیاد صلح ایران تلاش من این است که گفتمان صلح که یک نیاز جهانی است را در منطقه ترویج کنم، دولت من ضد فساد و ضد رانت خواهد بود. در همین راستا مدیریت و دولت ملی را برگزیده ام. در این دولت مدیران از همه قشرها و گروهها حضور خواهند داشت. قصد دارم گفتمان اصلاحات را باز تعریف کنم."
وی ادامه داد: "بنده ضمن تکمیل سیاست سازندگی هاشمی و گفتمان خاتمی و تقویت اعتدال روحانی، به بازسازی گفتمان اصلاحات می پردازم و قانون اساسی را کاملا اجرا می کنم به خصوص فصل هفتم که مربوط به حقوق مردم است."
رهامی در پایان به سیاق واعظان سری به صحرای کربلا زد و گفت: "باید با رهبری به عنوان ستون خیمه نظام همکاری کرد و در سایه این همکاری، برای احیای تمدن اسلامی ایرانی تلاش کنیم."
تقریبا هم زمان، رسانه هایی از داخل و خارج خبر از پخش تصویر محمد خاتمی از صدا و سیما دادند. این در حالی بود که بعد از سرکوبی جنبش ۸۸، خاتمی هم به عنوان یکی از "سران فتنه" ممنوع المنبر و از سوی صدا و سیمای رژیم هم ممنوع التصویر شده بود.
رسانه ای شدن پخش این تصویر و آن ملاقات در کوران بحث و جدلهای داخل جناحی اصول گرایان و رای زنی نامنسجم اعتدال گرایان که نشانه بارز آن نام نویسی چند نفر از هر طیف به جای توافق بر سر یکی از آنهاست و گفتگو با خامنه ای بر سر موضوعی که ۷ سال است به آن آلرژی دارد و به قول بعضیها "خط قرمز نظام" است، معانی بسیاری دارد.

لحاف چهل تکه ی اصول گرایی


در اردوگاه اصول گرایی اوضاع خراب است. انتظار می رفت جناحی که ظاهرا سالهاست با تمام امکانات مالی و رسانه ای پشت رهبر ایستاده و از آوردن هرگونه فشار بر رقبای اصلاحی و اعتدالی دریغ نداشته، با نزدیک شدن به موسم انتخابات در قالب یک یا دو تشکل، در مورد کاندیداتوری یک یا دو نامزد به توافق برسد، اما در عمل چنین اتفاقی نیفتاد و با وجود نبش قبر تشکلهای قدیمی و ایجاد تشکلهای جدید خلق الساعه مثل "جمنا"، از یکدست شدن باز ماندند. نتیجه آن که چندین نفر شناخته یا کمتر شناخته شده از این جماعت پا به عرصه نامزدی گذاشتند.
ابراهیم رییسی، باقر قالیباف، محسن غروی، محمد غرضی، حمید رسایی، مصطفی میرسلیم و عده دیگری در حالی وارد گود شدند که ابتدا بر سر توافق روی کاندیداتوری رییسی مانور زیادی داده شد و سپس جمنا به طور ضمنی آن را پس گرفت. دولت مستعجل رییسی بسیار زود برآمد و فروکش کرد. فردی که ادعا می شد مورد وثوق خامنه ای است و حتا تا چند قدمی تخت ولایت پیش رفت، به دلیل انتشار گسترده سابقه جنایت کارانه اش در کشتارهای دهه ی ۶۰ در شبکه های مجازی و سمتهای فاسد قضایی تا به امروز و از همه تازه تر، جانشینی واعظ طبسی در تولیت کارتل آستان قدس رضوی، به یکباره همای سعادتش پرواز نکرده خوابید و با توجه به اینکه تمام این سیاهه تاریک به شکلی رهبر را هم در بر می گرفت و تحت الشعاع قرار می داد، بعید بود که وثوق، حمایت یا توجه ویژه ای از سوی خامنه ای به وی شود تا حدی که بر میزان آرای وی و سرنوشت انتخابات تاثیر جدی بگذارد.
باقر قالیباف، سردار گازانبری و شهردار جهادی که با وجود صرف بودجه های هنگفت و اجیر کردن گروه کثیری از عمله و اکره شهرداری، در هیچ دوره کاندیداتوری موفق به جذب آرای زیادی نشده، این بار هم آب در هاون کوبیده است. واگذاری املاک در شهرداری، واگذاری پروژه های کلان به قرارگاه خاتم سپاه، اجرای پروژه های بی خاصیت و پر هزینه شهری، زمین خواری همسر و اختلاس پسرش از بانک شهر، به کارگیری اراذل و اوباش در تیمهای اجرایی شهری و ضرب و شتم و حتی کشتن دستفروشان و کارگران کارواش، بی کفایتی، انکار و رفتار غیر مسوولانه در فاجعه ساختمان پلاسکو، همه و همه چنان بار کجی از آب در آمد که بعید است حمال آن از ساختمان خیابان بهشت تا ساختمان خیابان پاستور دوام بیاورد.
مصطفی میرسلیم، از موتلفه، به دلیل ناشناس بودن برای مخاطب عام و به ویژه جوانان از سویی، و منفوریت نزد اهل هنر و فرهنگ با سابقه داغ و درفش نشان دادن به آنها در دورانهای مسوولیت در صدا و سیما و وزارت فرهنگ، جزو معطل ترین کاندیداهای اصول گرایان خواهد بود. البته کسی مانند محمد غرضی را هم با چهره خونسرد غیر جدی و وزن سبک سیاسی حتی در میان هم مسلکانش، می بایست جزو گروه اخیر به حساب آورد که حتی شورای نگهبان هم حضورش را چندان جدی تلقی نکرد و عطای تایید صلاحیتش را به لقای خنده های بی خردانه اش بخشید.

سیرک سه نفره


خامنه ای بعد از پس گردنی زدن به احمدی نژاد با جمله "یک آقایی در مورد فلان موضوع با ما صحبت کرد، ما گفتیم که به صلاح نیست شما در این موضوع وارد شوید، مضر است و وضعیت دو قطبی می شود"، کاسه و کوزه وی را به ظاهر برای مدتی برچید. او هم در پاسخ در نامه ای رسمی تصریح کرد که برنامه ای برای حضور در انتخابات ندارد و این را در جلسات مکرری نیز اعلام کرده بود لذا هرچه را که حضرت آقا!! به مصلحت انقلاب بدانند، برای وی فصل الخطاب خواهد بود.
خامنه ای با پیش فرض جلوگیری از ایجاد فضای دو قطبی (این بار اما دو قطبی اصلاح - اعتدال و اصول گرایی) و حفظ چنددستگی و گرم ماندن تنور انتخابات، دستور به لغو حکم بازداشت بقایی، معاون بدنام و فاسد احمدی نژاد را داد که با شکایت دولت روحانی، پرونده قضایی اش مفتوح بود. بقایی بی درنگ اعلام کاندیداتوری کرد و از حمایت بی دریغ و عوام فریبانه احمدی نژاد و رحیم مشایی برخوردار شد. به این ترتیب این سه یار کودکستانی، شادمان از درستی قانون بقای پوپولیسم در میدان نیروی ارتجاع، به پایکوبی و تبلیغ و تایید یکدیگر، یا به قول احمدی نژاد به "برنامه ریزی برای تبیین انقلاب در سراسر کشور" پرداختند.
احمدی نژاد از آنجا که فردی جاه طلب و کینه ای ست و بارها هم نشان داده که برای رهبر و ولی نعمت خود هم تره خرد نمی کند، و از آنجا که مفتوح بودن پرونده قضایی بقایی احتمال رد صلاحیت وی را بالا می برد، از فرصت ازدحام خرده طیفهای اصول گرا در کورس ریاست جمهوری سود برده و نام نویسی کرد و به این ترتیب لاابالی گری و گستاخی خود در نادیده گرفتن منویات رهبر و در حقیقت دوام سایه سنگین خود و تیمش بر سر حاکمیت را برای چندمین بار به رخ حضرت آقا کشید. وی در تبلیغات و مصاحبه های رسانه ای خود از تایید صلاحیت خود با لحنی پر اعتماد و تهدید آمیز سخن گفته بود. اما رد صلاحیت اخیرش به وی گوشزد کرد که هاله نور بازی و سنگ پرانی هم تاریخ مصرف دارد. واکنش دستیار او، بقایی، بسیار جالب بود که در کانال تلگرامی وابسته به خود ضمن اعلام عزای عمومی، حذف احمدی نژاد را مصیبت اعلام کرد.

اعتدال ورشکسته


به جز حسن روحانی، معاون وی اسحاق جهانگیری و مصطفی هاشمی طبا هم نام نویسی کرده و تایید صلاحیت شدند. این حرکت و سخنان پیشین رهامی نشان از آن دارد که در اردوگاه اعتدالیون بر خلاف ادعای حمایت از روحانی، اجماع چندانی بر سر این تحفه بنفش و باور کامل به برنامه هایش وجود ندارد. این را می شد پیش از این هم دستکم در عملکرد بعضی از وزرای او از جمله شخص جهانگیری در داشتن ارتباط و ملاقاتهای متعدد با خامنه ای، و یا کوتاه آمدن و جا زدن وزیر فرهنگ در برابر تهدید ائمه جمعه استانها و یا دعوای طولانی وزرای بهداشت و رفاه درک کرد. نتیجه یک نظر سنجی که به تازگی از شهروندان تحصیل کرده درباره کاندیداهای فرضی ریاست جمهوری دوازدهم انجام شد، میزان مقبولیت روحانی را به وضوح نشان داد: روحانی بعد از نسرین ستوده، میرحسین موسوی و رضا پهلوی!! در مقام چهارم قرار گرفت... .
تلاشهای زیادی صورت گرفته تا با تبلیغ مزایای دولت روحانی، مخاطب را تشویق به شرکت در انتخابات و رای دوباره به وی کند. این جریان از سوی خارج نشینان طرفدار بقای نظام هم بسیار تقویت شده و حتی نظرات شخصی و احساسی را با عنوان چرایی رای دادن به روحانی و دلایل سی گانه و چهل گانه و... در شبکه ها و کانالهای به اصطلاح سیاسی آورده اند که عمده آنها مقایسه روحانی با احمدی نژاد، پیش بردن برجام و ادعای نجات کشور از جنگ و تحریم، بهبود شرایط زندگی، اینترنت و... است. نگاهی به رویدادهای چهار سال گذشته ایران، وارونگی و کذب این ادعاها را روشن می کند:
- اول و مهم تر از همه اینکه دوران احمدی نژاد از هیچ نظر نباید با دولتهای قبل و بعد مقایسه شده و ملاک قضاوت قرار گیرد. این دوران از شدت فرومایگی، عوام فریبی و عوام زدگی دولتمردانش در اساس در کل ساختار نادرست حاکمیت جمهوری اسلامی، پدیده ای عجیب الخلقه بود و حمایت از آن اشتباه تاریخی نابخشودنی. مقایسه شخص یا دولت روحانی با احمدی نژاد در اساس مغلطه بوده و نمی تواند ریز نمره روحانی را بالا ببرد.
- با وجود عدم تغییر ظاهری قیمت ارز در آغاز و پایان چهار سال صدارت روحانی، نوسانات آن به شدت زیاد بوده و تابع پروسه مذاکرات برجام، وضع اسفبار تولید و صنعت و واردات بی اندازه و... بوده و برنامه های اقتصادی و کارشناسانه دولت در این میان نقش حداقلی داشته است. البته اگر دست برادر رییس جمهور را در پدرخواندگی شبکه دلالان ارز دستکم نگیریم، نقش ارزی دولت پر رنگ می شود.
- وضع فاجعه بار اینترنت که به دلیل منافع مالی کلان برای سپاه و مخابرات، باعث پیدایش شرکتهای اینترنتی وابسته و گرانی روز افزون بسته های اینترنتی شده است.
- حقوقهای نجومی و لو رفتن آنها از خود دولت و وزارت بهداشت، یعنی همان وزارتخانه ویترین دولت امید که مدعی پرکاری و خدمت بود. در خصوص ادعای مبارزه با این پدیده و برگرداندن اموال و حقوقها به خزانه هم، تنها نتیجه ملموس، قانونی شدن برخورد قوه قضاییه با افشاگران از این دست بود که هیچ واکنش جدی از سوی دولت در پی نداشت.
- طرح محدودیتهای جدید در قانون کار، عدم رسیدگی به خواسته های مالی و صنفی کارگران، معلمان و پرستاران، تعطیلی وحشتناک کارگاهها و کارخانه ها، اخراج دسته جمعی کارگران، نپرداختن بیمه و بازنشستگی آنها، بیکاری، اعتیاد، کارتن خوابی، گورخوابی، کودکان خیابانی، زنان و دختران بد سرپرست و خیابانی و روسپی گری، واردات بی حد و حصر، تولید بالای نفت برای جبران کاهش شدید قیمت آن و فرسودگی صنایع نفت و تکنولوژی استخراج و پالایش آن، تخریب شدید زیست محیطی که نشانه های بارز آن خشکی بسیاری از دریاچه ها و تالابها، سیل در شمال و غرب کشور و توفان شن و ریزگرد که به جای دشمنان اسلام، مردم خوزستان را هدف گرفته، همه و همه دستاوردهای دولت روحانی است.
- افزایش هر ساله بودجه نهادهای غیر دولتی مثل شورای نگهبان، سپاه، آستان قدس، بنیاد جانبازان، بنیاد صدرا و... که هر کدام خود غولهای اقتصادی اند و حساب و کتابی هم به "دولت تدبیر و امید" پس نمی دهند، نشان می دهد که این دولت چقدر به فکر مردم و توسعه و پیشرفت کشور است.
- نویسنده منشور حقوق شهروندی از همان ابتدا تا امروز چشم خود را بر بازداشتهای غیرقانونی، آزار در زندانها، اعدام بی رویه، وضع زندانیان سیاسی، حبس خانگی آقایان و خانمها و گشتهای ارشاد بسته وگرنه زحمت قلم فرسایی به خود نمی داد.
- در زمینه سیاست خارجی، شاید بتوان پیش بردن مذاکرات برجام را تنها وظیفه دولت امید در نجات رژیم از بحران تحریم و خطر حمله ی نظامی دانست، با فراموش نکردن این اصل که سیاست خارجی امپریالیسم آمریکا در برابر مزاحمینش در منطقه، تا جایی که به تامین منافعش مربوط شود، مصالحه و در غیر این صورت جنگ افروزی و دامن زدن به جنگهای منطقه ای و نیابتی و حتی حمله مستقیم است؛ سیاستی که اوباما و ترامپ نمی شناسد و از آن مهم تر، مستقل از عملکرد دولتهای طرف مقابل است. برجام برآیند ضعف و زبونی بین المللی رژیم و تامین خواسته ها و منافع مادی و امنیتی آمریکا و اروپاست و نشانی از توانمندی رییس جمهور و وزیر خارجه اش ندارد. حمایت بی دریغ شخص روحانی و قهرمان ملی کوتوله اش، ظریف، از بشار اسد و حوثیهای یمن و حزب الله لبنان و فرستادن معاون قاسم سلیمانی به عنوان سفیر به عراق، نشان دهنده میزان پابندی آنها به میثاقهای بین المللی و حقوق بشر و مبارزه با تروریسم است.
روحانی شاید کلید دار باشد، اما کلید دار کعبه قدرت است و یا در خوش بینانه ترین حالت سوراخ کلید را عوضی گرفته است.

خامنه ای در پی چیست؟


وضعیت سیاسی داخلی با توجه به درگیریهایی که از سطح بین جناحی به درون جناحی و میان خودیها تغییر ماهیت داده، خامنه ای را نسبت به همه بدگمان ساخته است. وی که از ابتدای تکیه زدن به تخت نامشروع ولایت تا به امروز سیاهه سنگین و نکبت باری از مخالفت با آزادیهای فردی و اجتماعی، قلع و قمع مطبوعات و رسانه ها، قتلهای زنجیره ای و حادثه کوی دانشگاه گرفته تا حمایت از قشری ترین و پوپولیست ترین دولت برآمده از نظام، سرکوب شدید جنبش آزادی خواهانه ۸۸، جاه طلبیهای هسته ای و موشکی، حمایت از تروریسم منطقه ای و جهانی دخالت در امور کشورهای همسایه، کارشکنی در پروسه مذاکرات برجام و قتل خواص بی بصیرت را در کنار بیماری جسمانی خود و فساد اخلاقی و اقتصادی بی اندازه و نجومی اشخاص و نهادهای منسوب به خود دارد، در موقعیت انفعال و لَختی سیاسی قرار گرفته و تنها به خلاصی از این وضعیت می اندیشد.
با گسترش نفوذ عربستان در بحران یمن، دخالت نظامی مستقیم آمریکا در سوریه و افغانستان در روزهای گذشته، چالشهای حقوق بشری مقامات اروپایی و سازمانهای بین المللی با رژیم و یکدست شدن قدرت سیاسی در عثمانی اردوغان و رشد دیکتاتوری سنی در زیر گوش ولی فقیه شیعه، رفته رفته نفوذ و دخالتهای رژیم تحت این تاثیرات گاز انبری کم شده و امید چندانی به "حسن همجواری" با همسایگان و مناسبات سالم دیپلماتیک با غرب برای آن باقی نمی ماند.
خامنه ای، خسته و ناامید از اینکه تنها به ریسمان پوسیده اصول گرایی بیاویزد، حذر می کند. او می خواهد خود را از آفت احمدی نژادها برهاند، به گونه ای مساله حبس خانگی موسوی و کروبی و رهنورد را فیصله دهد، هزینه بدنامی و فساد نجومی و بی حد و حساب اشخاص و نهادهای وابسته به خود مانند قوه قضاییه، ائمه جمعه و بنیادها را که مستقیم و غیرمستقیم به وی منسوب می شود، از دوش خود بردارد.
خامنه ای احتمالا بی تمایل نیست که مناسبات بین خود و هواداران هاشمی و روحانی را که از ابتدای دولت احمدی نژاد و به طور مشخص از دولت روحانی تا به امروز به سردی گرایید و با مرگ مشکوک به قتل هاشمی و نسبت دادن آن به وی به اوج وخامت رسید را تا حدی به شرایط تحمل پذیر برگرداند.
او احتمالا بدش نمی آید که آشتی با اصلاحات منهای خاتمی را امتحان کند. او خاتمی را پس از جنبش ۸۸، وزنه ای نه سنگین اما ناخوشایند و تحمل ناپذیر می داند و کنشهای محافظه کارانه و مصلحت سنجانه وی را با واکنشهای تحقیر و تمسخر آمیز پاسخ داده است.
همه اینها را رهبر راه گم کرده برای کشاندن دوباره مردم به پای صندوقهای رای و برکشیدن یک دولت بی خاصیت، بی دردسر و رام می خواهد که نمکی روی زخمهای التیام ناپذیر وی در ایام پایانی حیات بیولوژیک و سیاسی او نپاشد؛ یک دولت حداقلی که با وی مشورت کرده و او را ستون خیمه نظام می خواند، می تواند از درد این بیمار محتضر بکاهد.
اجازه حرف زدن دادن به برخی اصلاح طلبان با ظاهری موجه تر و کم حاشیه دارتر با توانایی بازخوانی نوستالژی کاذب گفتمان و حاکمیت قانون و کلید تدبیر و امید و افسانه آزادی محبوسین خانگی، استراتژی کم هزینه و مناسبی برای جلوگیری از خانه نشینی طبقات متوسط، تحصیل کرده و جوان در آخرین جمعه اردیبهشت، بدون الزام عملی به ایجاد تغییرات ماهوی و بنیادی در رویکرد سیاسی خامنه ای است.

چه باید کرد؟


در پایان نمایش انتخابات با فرض برنده شدن اصلاح و امید و تصاحب دایره کوچک باز هم قدرت اصلی سیاسی رژیم، نهادهایی چون قانون اساسی ارتجاعی و شورای نگهبان آن، قدرت نظامی و انتظامی در دست سپاه و بسیج و نیروی انتظامی، و قدرت اقتصادی هم در اختیار بیت الفساد خامنه ای و بنیادهاست و دولت تنها بازوی اجرایی و بوروکراتیک همین سازوکار فاسد است.
تجربه چند باره انتخابات گذشته نشان داده که جریان اصلاح طلبی یا اعتدال هرچه بیشتر از شعارهای اصلاح طلبانه دست کشیده و به خود را بیشتر به بدنه حاکمیت چسبانده. عقب نشینی از گفتمان حاکمیت قانون خاتمی و کلید اعتدال و امید روحانی هرچه بیشتر اصلاح و اصول را به هم شبیه کرده است.
در این میان اما آنچه مثل همیشه از چشم ولی وقیح و بخشهای دیگر حاکمیت بی بصیرت پنهان مانده و خواهد ماند، وضع اسفناک اقتصادی و اجتماعی کشور، تعطیلی صنایع، نابودی زیست محیطی، فقر، فحشا، اعتیاد و گور خوابی، تجارت زنان و دختران، زخم خوردگان سیل و ریزگرد و پلاسکو و اعدام و شکنجه است. خشونت خانگی و اجتماعی، بی سوادی و عوام زدگی و رواج خرافات به گونه ای سرطانی ایران را در بر گرفته و می رود تا به انفجار برسد. اعتراضات نیروهای کارگر، معلم و پرستار، هر روز پر جوش تر و منسجم تر به پیش می رود. اعتراضهای روز افزون به آسیبهای زیست محیطی، تخریب آثار تاریخی و فرهنگی و تبعیض های نژادی و مذهبی اشکال مدنی اعتراض به کل حاکمیت اند. تحریم انتخابات به وسیله فعالان سیاسی و زندانیان رنج کشیده شاخصی چون دکتر محمد ملکی، هاشم خواستار و ارژنگ داوودی که نمادها و سرمایه های جنبش آزادی خواهانه ی ایران علیه ارتجاع جمهوری اسلامی هستند، باید چشم بند دموکراسی صندوق رای را از چشم توده ها بردارد.
گزینه رای ندادن منفعلانه به تنهایی کافی نیست؛ باید رذیلانه بودن اصل و اساس هر انتخابی از این دست را که در واقع پذیرش و تایید رژیم قهقرایی و فاسد جمهوری اسلامی است، فریاد زد و به تحریم آن فراخوان داد.
 

منبع: نبردخلق شماره ۳۸۳، آدینه  ۱ اردیبهشت  ۱۳۹۶ - ۲۱ اوریل ۲۰۱۷

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول