بلندترین شب و عمق تاریکی، یلدای مردم ایران است.

شعله پاکروان

 

بلند ترین شب و عمق تاریکی، یلدای مردم ایران است. جشنی که نوید تولد خورشید می دهد و پیروزی نور بر ظلمات. هیچ شبی بی پایان نیست و لاجرم زمین یخ زده که پر از آه مردمان سرما زده است، با درخشش شاخه های زرین خورشید، روشن و گرم خواهد شد.

زمستان با تمام توانش بر گلها و درختان حمله می کند، اما هیچ زمستانی نمی تواند مانع آمدن بهار و رویش دوباره ی شکوفه ها شود.

یلدا و میلاد خورشید را پیش از همه به آرش صادقی و گلرخش، مرتضی مرادپور و مادرش، سعید شیرزاد و لبهای دوخته اش و همه جوانانی که در زندان لب بر غذا بسته اند و اسیر چوبه و طناب نامرئی اعدام خاموشند، به آتنا و نرگس و مریم، به امید و بهنام و اسماعیل و همه زندانیانی که از پشت میله ها، فریاد زنده باد انسان سر داده اند، به دل شهین و شهناز و حوری و گوهر و مهوش و همه مادران دل شکسته و خونین جگر که فرزندان شان زیر خاک خفته اند، به عبدالله احمدی و همه پدرانی که قامت شان زیر حکم اعدام عزیزشان خم شده، به ریان و رویدا و همه کودکانی که یخ بر خانه های شان باریده و گرمای نوازش پدر را بر سر ندارند، به غزل و همه نوعروسانی که پیش از درک لذت عشق، مجبور شدند از پشت شیشه های چرک، محبوب شان را تماشا کنند، به رویا _ م و همه خواهرانی که اولین یلدای بی برادر را با نفرت از چوبه و سیم بکسل، نعره می زنند، به امین _ ح که هنوز باور نمی کند تنها خواهرش را با گردنی کبود به خاک سپرده و همه برادرانی که خشم خود را در میدان ورزش خالی می کنند، به مردمی که صبورند اما هشیار، به ایران، شادباش می گویم.

کاش می شد به شکوفه ها و ریحانها هم مبارک باد گفت. کاش گل لبخند جوانان سربدار مثل دانه انار، سرخ و شیرین و در دسترس مادران شان بود. کاش دنیا پر بود از دلخوشی و خنده های از ته دل. کاش همیشه بهار بود...

رویای ایران بدون اعدام، همان بهار است که جانهایمان را تازه می کند. به شرطی که مراقب نهال هایمان باشیم.

دلم برای ریحان پر می کشد اما خیلی وقتها پنهان می کنم که پرستوی وجودم بال بال می زند برای یک آغوش در ملاقات حضوری. یا حتی برای خیره شدن چشمها از پشت شیشه.

شب یلدای 1395

منبع: نبردخلق شماره 378، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵ - ۲۱ دسامبر ۲۰۱۶

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول