علم بهتر است یا تقلب؟!

امید برهانی

 

جمع اضداد

جمهوری اسلامی ملغمه عجیبی ست و یک چیز را خوب ثابت کرده و آن این که جمع اضداد کاملا ممکن و شدنی ست:

هم ایمان دارد هم علم، هم جنگ افروزی می کند و هم میزبان صلح می شود. در آن واحد با غرب و استکبار می ستیزد و تز گفتگوی تمدنها می دهد. هم خواهان نابودی اسراییل از صفحه روزگار و نقشه جغرافیا است و هم خواهان تعامل با همه جهان! آل سعود را لایق تولیت کعبه مسلمین (در خاک سعودی!) نمی داند و همزمان، خواهان وحدت شیعه و سنی در جهان است. از خودکفایی در کشاورزی و صنعت و حمایت از تولید داخلی و بنگاههای زود بازده دم می زند و در همان حال برای جبران کمبود نقدینگی به صادرات خاک و واردات انبوه کالاهای مصرفی و کشاورزی می پردازد.

امام این جمهوری که سر و ته جملات و سخنانش قابل بازیابی و ترجمه نیست، پس از مرگ صاحب غزلیات عارفانه پر سوز و گداز و وصیت نامه سیاسی الهی ای می شود که در دانشگاهها آن را تدریس می کنند.

قاضی شرع دادگاههای انقلاب و ششلول بند آن پس از انجام وظیفه کشتار، اصلاح طلب می شود.

پیروان این امام از دیوار سفارت بالا می روند، انگار می خواهند توپ پلاستیکی خود را از حیاط همسایه بردارند. همینها بعداً مردان بی ادعا می شوند، به جبهه می روند. راه کربلا به قدس را گم می کنند و سر از وادی تعالی و عرفان در می آورند. از نردبان الوهیت به پایین بر می گردند و مدیران جهادی و خدوم سازندگی، اصلاحات و اعتدال می شوند، نفت و مخابرات را به سپاه واگذار می کنند و قدس را به سپاه قدس. بچه های مدرسه عشق بسیج هم، زدن بچه های کهریزک و کشتن بچه های حلب (ببخشید: دفاع از حرم) را جایز می شمارند!

تمام این آدمها در تمام این اوضاع و احوال یک چیز را فراموش نمی کنند: همزمان با پایین آمدن پله پله از ملاقات خدا، از نردبان علم و ثروت چند پله یکی بالا می روند. از سیکل به دکترا و از فقر به داراییهای نجومی می رسند. برای اثبات جایگاه دانشگاهی خود باید تحقیق کنند و کتاب و مقاله بنویسند، بنابراین در نوشتن مقالات علمی، مخلصانه و برادرانه کورس می گذارند و به درجه قهرمانی نایل می شوند. شگفت این که حجم مقالات ارایه شده از این جهادگران تقوا و تجارت، از حجم نمونه های مورد مطالعه آنها بسیار بیشتر است! اگر هم حجم نمونه کم باشد یا اشتغالات دنیوی و اخروی این جان بر کفان زیاد باشد و فرصت پژوهش و نگارش کم بیاورند، در حد مجاز شرعی ناخنکی به اندوخته ی علمی دیگران می زنند!

 

رسوایی بزرگ بین المللی برای جامعه علمی کشور

در چند هفته اخیر خبر سرقت علمی تعدادی از مقالات اعضای هیات علمی دانشگاههای وابسته به وزارت بهداشت، علوم و برخی واحدهای دانشگاه آزاد نقل محافل شده است. تقریبا یازدهم آبان ماه بود که ناشر مجلات "نیچر" در گزارشی از تعلیق ٥٨ مقاله ٢٨٢ دانشمند و پژوهشگر ایرانی به دلیل جعل علمی و دستکاری در آنها خبر داد.

براساس خبرهایی که در روزهای گذشته در این رابطه در رسانه ها منتشر شده، سرقت ادبی، دستکاری در نام نویسندگان، دستکاری در فرآیند ارزیابی علمی، فریب سیستم ارزیابی علمی، انتشار و اختصاص غیر قانونی نویسندگی مقاله مواردی است که برای این سرقت علمی بیان شده است. بررسیها در مورد ۴۰ مقاله دیگر همچنان ادامه دارد. در همین حال شنیده می شود سایت "اسپرینگر" هم که در نشر مقالات معتبر علمی فعالیت می کند، ۳۰ مقاله ارایه شده توسط محققان ایرانی را از سایت خود حذف کرده و در مورد ۹ مقاله دیگر در حال بررسی است.

تمامی مقالاتی که از سوی اسپرینگر در این مورد حذف شده اند، شواهدی از دستکاری علمی و بازنویسی را در خود داشته اند و در ۷۰درصد آنها نیز سرقت علمی به چشم می خورد. در مقالاتی که به BMC ارایه شده است، در تمامی موارد دستکاری در تالیف اولیه به وضوح دیده می شود که در ۵۷ درصد آنها بازنویسی محض و در ۹۳ درصد نیز سرقت علمی قابل شناسایی است.

در سال ۲۰۱۵ نیز موارد مشابهی اتفاق افتاده بود که هر دو موسسه اعلام کردند در صورت تکرار جعل مقالات، از ارایه مستقیم مقالات توسط آن محقق در سایت جلوگیری به عمل می آید و تمامی نوشته های وی نیز حذف خواهد شد.

آنطور که وزیر بهداشت، سیدحسن هاشمی، بیان کرده، تاکنون برای ۱۸ یا ۱۹ نفر از اعضای هیات علمی که نامشان در سه تا چهار مقاله ذکر شده، پرونده تشکیل شده و این موضوع در دادگاه تخلفات اداری رسیدگی می شود، اما آنچه در این میان قابل توجه است، نامهای افراد شناخته شده و منتسب به دولت است که شایعات آنها را دست به دست می کنند:

رسول دیناروند، رییس سازمان غذا و دارو، رضا ملک زاده، معاون تحقیقات و فناوری وزارت بهداشت، باقر لاریجانی، معاون آموزشی وزیر بهداشت، محمد فرهادی، وزیر علوم، معصومه ابتکار، رییس سازمان حفاظت از محیط زیست و حمید میرزاده، رییس دانشگاه آزاد اسلامی افرادی هستند که نامشان به واسطه خبر سرقت علمی در فضای مجازی منتشر شده و برخی از آنها نیز نسبت به این اخبار واکنش نشان داده اند.

از جمله وزیر علوم در واکنش به این اتفاق گفته است "به نظر می رسد رشد چشمگیر علمی ایران یکی از عوامل این حذف باشد". محمد فرهادی با بیان اینکه حذف ۵۸ مقاله محققان ایرانی با هدفی از پیش تعیین شده انجام شده است، افزود: "در حال حاضر علت حذف مشکوک مقالات محققان ایرانی در حال بررسی است و آنچه مهم است این موضوع است که از این قبیل اتفاقات در همه جای دنیا رخ می دهد، اما به خوبی می دانیم که رشد چشمگیر علمی ایرانی یکی از عوامل این اقدام بوده است."

رسول دیناروند، رییس سازمان غذا و دارو، نیز تمام شایعات در مورد خود را بی اساس خوانده و به فارس گفته است: "ادعاهایی مبنی بر انتشار مقالات جعلی از سوی بنده و سایر اساتید و نفرات برجسته علمی کشور صددرصد دروغ است و رتبه های علمی این اشخاص هیچ ارتباطی به پستهای شان ندارد."

وی تاکید کرده است: "دستهای پشت پرده ضد انقلابیها در آن سوی مرزهای کشور در این شایعات نقش دارند."

این قسمتی از دم بیرون افتاده خروس است. سالهاست که در نظام آموزشی رژیم، دسترنج علمی دانشجویان و پژوهندگان کشور به نام متولیان سابق و فعلی که هیچ نقشی هم در آن نداشته اند ثبت می شود. ملک زاده، ولایتی، لاریجانی، قاضی زاده هاشمی و... مقاله ای نیست که در زمینه تخصصی آقایان در ژورنالهای داخلی و خارجی منتشر شود و نام آنها در جایگاه نویسنده اول یا حداکثر دوم آن نباشد. دانشجو یا دستیاری که بین شش ماه تا یک و نیم سال رنج می کشد و به گرد آوری داده ها، آنالیز، بحث آماری و نوشتن متن مقاله می پردازد تا به عنوان پایان نامه ارایه داده و یا با چاپ مقاله اش در نشریات یا مجامع علمی و ایندکسهای معتبر، برای آینده خود اعتبار علی کسب کند، باید همیشه در زیر سایه علمی آقایان باشد. به لیست افراد یاد شده باید روسای دانشگاه ها، معاونتها و مدیران کل را هم افزود که با حفظ سمت، عنوان هیات علمی را نیز یدک می کشند. آیا اینها به واقع جویای علم و توسعه اند؟

 

پژوهش و مراحل آن

پژوهش، فرایند پردازش اطلاعات است که مهمترین ویژگی اش زایایی، باروری و تولید علم در تاریخ آن علم می ‏باشد و دارای هویت جمعی است.

آنچه در کتب و منابع یافت می شود، داده هاست. پس از سنجش و گزینش، داده ها به اطلاعات تبدیل می شوند، با پردازش اطلاعات و تجزیه و تحلیل آنها در مقاله، تولید علم صورت می گیرد. پژوهش، فرایند تولید علم است برخلاف بسط اطلاعات دیگران که توسعه است نه پژوهش! پژوهشگر مانند زنبور عسل است که چیز جدید تولید می کند نه مثل مورچه که فقط اطلاعات را گردآوری می کند.

شان مقاله این است که در مقیاس تاریخ آن علم، تولید علم کند. مقاله علمی پژوهشی باید نوآوری داشته باشد و پیدا کردن حرف جدید در تاریخ یک علم که پیش تر وجود نداشته، کار دشواری است. این نوآوری فقط در نظریه پردازی نیست، بلکه می تواند زبان جدید، روش جدید، مساله جدید، تعریف جدید و... در تاریخ علم باشد. اگر جهتگیری مقاله، ترویجی و اطلاع رسانی باشد، مجلات علمی پژوهشی آن را چاپ نمی کنند.

در پژوهش، آغاز کار روبرو شدن با مشکل است. محقق باید با تاکتیکهای خاصی، مشکل را به مساله تبدیل کند. سپس فرضیه دهد، آن را آزمایش کند و به این ترتیب، به یک نظریه برسد که مسأله را حل کند. فرضیه، پاسخ اولیه محقق به مساله است. البته روش آزمون در علوم مختلف، متفاوت است. اگر مشکل به مساله تبدیل نشود، یک فعالیت موضوع محور انجام خواهد شد در حالیکه پژوهش یک فعالیت مساله محور است. در تحقیقات مساله محور، امکان مغالطه کمتر خواهد بود. بنابراین مقالات بایستی جهتگیری مساله محوری و پژوهشی داشته باشند.

 

آن خشت بود که پر توان زد

در وبلاگ یکی از نویسندگان و پژوهشگران داخل کشور چنین نوشته شده:

"اکنون هر دانشجو، استاد یا پژوهشگری اگر بخواهد به هر بخش از مراکز دانشگاهی وارد شود، نخستین سوالی که باید پاسخی در خور و شایسته بدان دهد، تعداد مقالات، به خصوص مقاله های ISI است که هرچه تعداد آن بیشتر باشد، امکان ورود شخص به حوزه علمی فزون تر می شود و در صورتیکه وی مقالات علمی - پژوهشی در نشریات خاص و یا ISI در مجلات بین المللی نداشته باشد، نه فقط امکان هرگونه ارتباط بعدی از او سلب می شود، بلکه به عنوان استاد، دانشجو و محقق "بیسواد" یا کم سواد تلقی شده و از گردونه آموزش عالی حذف می گردد. البته نگارش مقاله های علمی در تمام جهان ویژگی و ارزش خاص خود را دارد و در این مجادله ای نیست، لاکن مساله در چگونگی درک و فهم موضوع و نحوه ارزیابی شرایط یک استاد و دانشجو است. نظام آموزش عالی افراد را به مقاله سازی، مدرک گرایی و تئوری پردازی صوری، ساختارگرایی و گردآوری تشویق و ترغیب می کند. صرف نظر از مفاسد و مشکلات فراوانی که در حیطه مدیریت نشریات علمی به خاطر حجم وسیع مقالات و عدم امکان درج آنها در زمان مقرر وجود دارد، این سوال پرسیدنی است که چرا همپا و همراه آن مسایل کشور حل ناشده و معضلات همچنان باقی مانده است؟ در اینجا به ذکر چند خصیصه اساسی در این زمینه اشاره می رود:

۱- در مقالات علمی مندرج در نشریات علمی - پژوهشی آنچه حایز اهمیت است، رعایت ساختار صوری مقاله نویسی است و خلاقیت و پویایی و نوآوری و نیز جنبه کاربردی و عملی آن کمتر مورد توجه است.

۲- مجلات علمی پژوهشی کمتر خوانده می شوند و حتی نویسندگان مقالات به ندرت از محتوی مقاله های همکاران خود با خبر می شوند، چرا که ملاک، درج مقاله و اخذ امتیاز آن است.

۳- استادانی که "ارتباطات" بیشتر دارند، طبعا مقالات بیشتری نیز منتشر می کنند. در این میان استادان مسوول و مدیر و رییس و صاحب دانشکده، پژوهشکده و شرکت و... البته سرآمدند! به همین اعتبار زودتر "دانشیار" و "استاد تمام" می شوند.

۴- در هر نشریه علمی چند نفر سر قفلی مادام العمر آن را به عهده دارند و تا حدی که "مقررات" صوری اجازه دهد، مطالب دوستان و همکاران نزدیک خود را در اولویت می گذارند. از آنجا که درج مقاله "امتیاز" محسوب می شود، بده بستان در نحوه داوری اصلی اساسی است و روشن است که محتوی و حرف تازه و خلاقیت و نوآوری مقاله چندان ارزش توجه ندارد.

۵- کمتر مدیر مسوول یا سردبیر یک نشریه علمی - پژوهشی به دنبال نویسنده، محقق و یا دانشور صاحب رای برای درج مقاله به شخصی مراجعه می کند، چون عرضه بیش از تقاضاست، پس جویندگی لازم نیست.

۶- هرچه منابع خارجی بیشتر باشد، مقاله از استحکام و پشتوانه علمی بیشتر بهره مند است. میزان و تعداد ماخذ خارجی و استادان اروپایی و آمریکایی بسیار مهم است و برعکس، استادان ایرانی و کتابهای فارسی آنها چندان وجه علمی ندارد!"

 

علم و ایدیولوژی

علم در جایی شکل می گیرد که تفکر علمی با ویژگی پرسشگری و چراجویی، و با متد "طرح پرسش، فرضیه، آزمون و نظریه"، حاکم باشد و پیش برود.

تضاد سرشتی ایدیولوژی آیه و شمشیر با انعطاف پذیری و نسبی گرایی علم سازگار و جمع پذیر نیست. علم از مطلق گویی پرهیز می کند، با نسبیتها، شایدها و اما و اگرها سر و کار دارد و به محدودیت خود معترف است. دین با خدا و شیطان، معروف و منکر و بهشت و دوزخ سر و کار دارد و مدعی مطلق بودن است. خاستگاه علم شک، ناباوری و جسارت پویش ناشناخته هاست و ابزارش آمار و تکنولوژیهای سنجش است. خاستگاه دین ترس و یقین کاذب سرپوش گذارنده بر آن و ابزارش تسبیح و سجاده است.

آنکه باور به پیروی از دین و ولی و امام دارد، اگر از سر مصلحت و منفعت نباشد، از سر جزم اندیشی و فاقد پویایی خاص علم اندیشی ست و نمی تواند داعیه پژوهندگی داشته باشد. آنکه پندار و گفتار جزم و یکسویه دارد، نمی تواند روح و رفتار علمی و انگیزش علمی داشته باشد. دانشگاه ها و مراکزی که از فرامین الهی، ائمه، خلفا و نواب آنها بخشنامه می گیرند، نمی توانند کانونهای علمی باشند.

در چنین فضایی علم گرایی و تولید و توسعه دانش در کار نخواهد بود و ادعای پیشرفت علمی و پژوهش واهی و بی اساس می شود، هرچند برای این منظور بودجه های کلان صرف شود، دانشکده و پژوهشکده ساخته شود، دانشجوی زیاد جذب شود و یا پروژه و مقاله علمی تعریف شود.

 

جمهوری اسلامی و دانشگاه

ماهیت خرفت و ضد علمی حاکمیت جمهوری اسلامی از آنجایی نمایان می شود که امام از ابتدا راحل آن، ناتوانی ذاتی خود از درک و ایفای مطالبات قشر دانشجو و تحصیل کرده را فرافکنی کرده و تمام بدبختیهای مملکت را از دانشگاه می داند. مبارزه با دانشگاه آغاز می شود. دانشگاهی که در برهه ای از تاریخ معاصر جز مهد دانش و پژوهش، کانون افکار مترقی، آزادیخواهانه و آرمان تغییر رژیم سیاسی کشور بود و زمین چمن آن یادآور میتینگها و سخنرانیها و حضور جریانها و احزاب بود، پس از سلطه ارتجاع و تصفیه های سیاسی و عقیدتی و جریان انقلاب فرهنگی به زمین آسفالت سفت و سرد اقامه نماز جمعه تبدیل شد. به این ترتیب پای عوام خمیری شکل روی کرسی خواص اندیشه و آرمان نهاده شد و دانشگاه را به کفش کن زایده های حاکمیت و حاشیه نشینان بورژوازی مذهبی تبدیل کرد.

در تمام دهه های عمر رژیم تلاش بسیار در جهت حوزه ای کردن دانشگاهها و مراکز علمی می شود و عبارت یاوه " وحدت حوزه و دانشگاه" که جمع ضدین است و به ناچار محال، شعار ثابت نابودگران دانشگاه می شود. انقلاب فرهنگی و قلع و قمع کتاب و استاد رخ می دهد. بودجه های کلان صرف شبیه سازی حوزه به دانشگاه از طریق تاسیس پژوهشکده های دینی، گسترش فضای فیزیکی و امکانات حوزه ها و تجهیز آنها به تکنولوژی کامپیوتر و اینترنت، تاسیس دانشکده علوم قرآنی و این اواخر دانشکده مداحی می شود. طلاب و روحانیون زیر پوشش بیمه و مستمری و بازنشستگی قرار می گیرند و...

راه دیگری هم برای تضعیف دانشگاه وجود دارد: رژیم در هر شهر و روستای مخروبه ای که نشانی از رفاه و آبادی در آن نیست، در هرجایی که کورسویی از حیات به چشم می خورد، هر جایی که حتی یک مدرسه مناسب ندارد، "دانشگاه آزاد" می سازد، در حالی که دانش آموزانش در مدارس فرسوده و استیجاری می نشینند، مدارس روستایی اش بسیار کم و ابتدایی در حد کپر، طویله و هوای آزاد هستند، آموزش و پرورش جز حقوق معلمانش بودجه دیگری ندارد و تازه معلمانش را به جرم دادخواهی و مطالبه حقوق مادی و صنفی خود دستگیر و شکنجه می کند.

دانشگاه آزاد و پیام نور تاسیس می شوند و شروع به جذب دانشجو با شهریه بالا و امکانات آموزشی و استاد کم می کنند. با بالا بردن شمار دانشجو به این اهداف دست یابند: کاهش سطح کیفی دانشگاه، تربیت دانشجویان و دانش آموختگان کم سواد، به تعویق انداختن بیکاری جوانان برای چند سال، کسب درآمد بالا از آموزش عالی بر خلاف قانون اساسی و تربیت نسلی که پس از فراغت از تحصیل تنها و تنها به فکر کسب کار و درآمد و جبران مافات است و به این ترتیب جا انداختن و گسترش فرهنگ عدم مسوولیت علمی و اجتماعی...

 

آغاز و پایان در سرزمین شیاطین

اینها میزان باور مووسسان و متولیان آموزش عالی رژیم را به توسعه علمی کشور نشان می دهد. جای شگفتی ست که این پایوران، نسل اول همراهان و دنباله روان خمینی بودند که اکثرا از بورسیه تحصیلی رژیم شاه استفاده کرده و در دانشگاههای غربی و مخصوصاً آمریکا که سرآمد دانش، پژوهش وتکنولوژی بودند درس خواندند و با شیوه تفکر علمی و متدعلمی آشنا شدند. اما معلوم نیست تحت تاثیر کدام سیستم فکری متمایل و معتقد به انقلاب از نوع اسلامی اش قرار گرفته و در ارتباط و مورد حمایت کدام محافل، سازمانها و افراد سیاسی و اقتصادی بوده اند که ناگهان شتر اسلام خواهی شان از خاک آنجا برخاست و در ایران فرود آمد و در همراهی با امام جهالت، شعارهای ارتجاعی و مادون مدرن سر دادند و بر سر "شیطان بزرگ" پرورنده خود فریاد مرده باد سر دادند. گرچه بسط سرمایه سالاری دینی در این چند دهه همان دانشجویان نو دین دیروز و دکتراهای نو کیسه امروز را واداشته که پول و فرزندان خود را به همان سرزمینهای شیاطین بفرستند.

 

منابع:

- آرشیو روزنامه ی " سپید "

- وبلاگ دکتر محمود اسعدی

- اخلاق در علوم و فن آوری- محمد توکل، محسن ناصری راد

- دیده بان علم ایران

- خبر فارسی

 

منبع: نبردخلق شماره 378، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵ - ۲۱ دسامبر ۲۰۱۶

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول