سازماندهی جنبشهای عصر جدید پس از جنگ سرد (۴۴)

 

چپ اردوگاهی و انقلاب سوریه

لیلا جدیدی

 

این روزها جریانی در چپ به دلیل ناتوانی از فهم صحیح امپریالیسم و ضد امپریالیسم دچار نوعی سرگیجه سیاسی – ایدیولوژیکی شده است. برای نمونه هرکس ادعای مخالفت با امپریالیسم آمریکا را داشته باشد، بی درنگ دوست به شمار می آید. آنها از رژیمهای روسیه و چین و حتی رژیمهای دیکتاتوری چون سوریه و ایران با این توجیه که ضد امپریالیسم آمریکا هستند، دفاع می کنند.

"اشلی سمیت" که عضو "سازمان بین المللی سوسیالیست" و عضو هیات تحریریه نشریه "سوسیالیست رویو" است و همچنین برای "کارگران سوسیالیست" و برخی دیگر از نشریات مقاله می نویسد، در کنفرانس سوسیالیسم بین المللی ۲۰۱۶ که همه ساله در ماه ژوییه در شیکاگو برگزار می شود، پیرامون مواضع چپ جهانی و انقلاب سوریه سخنرانی کرد. ما، فعالان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران که در این کنفرانس حضور داشتیم، سخنرانی وی با عنوان "دشمن دشمن من: امپریالیسم و ضد امپریالیسم" را برای انتشار در سطح چپ ایران مفید دانسته که بخشهایی از آن را در زیر می خوانید.

اشلی سمیت در سخنان خود بدین امر اشاره کرد که انقلاب سوریه پرسشی صریح و روشن در برابر چپ جهانی قرار داده است مبنی بر آنکه در کدام طرف قرار گرفته اید؟ آیا از مبارزه مردم علیه یک دیکتاتوری و برای دمکراسی حمایت می کنید یا پشتیبان رژیم بی رحم اسد، روسیه حامی امپریالیستی او و متفق منطقه ای اش ایران و نمایندگانش مانند حزب الله لبنان هستید؟ وی افزود، این یک تراژدی بیش نیست که بسیاری در این آزمون رد شده اند.

او در ادامه گفت: "از همان آغاز و حتی پیش از ظهور داعش، بخش وسیعی از چپ، مخالف قیام علیه دیکتاتوری اسد بود که در سال ۲۰۱۱ همراه با بهار عربی آغاز شده بود. از همان آغاز آنها چشم خود را بر کشتار و قتل عام هزاران شهروند سوری می بستند. رژیم اسد از بمباران تا کاربرد سلاح شیمایی و محاصره وحشیانه شهر ها مانند "حلب" را ادامه می داد. امروز افزون بر صدها هزار نفر که جان خود را از دست داده اند، ۱۱ میلیون نفر که نیمی از جمعیت سوریه را تشکیل می دهند نیز آواره شده اند. رژیم اسد مسوول این کشتار و ویرانی است.

آمریکا همواره به دنبال راه حلی بوده که شامل کنار گذاشتن اسد باشد، اما اساس و پایه رژیم او و مهره های اصلی آن را حفظ کند و همزمان به طور ترجیحی اشخاصی از اپوزیسیون که مورد اعتماد و هوادار واشنگتن هستند را نیز در بر گیرد. دولت اوباما مایل است با یافتن چهره هایی در میان مخالفان، نمای جدیدی برای دیکتاتوری در سوریه بسازد. ایالات متحده اگرچه به مبارزان مقدار محدودی کمک رساند، ولی حاضر نشد سلاحهای سنگین و موثری که آنان نیاز داشتند را در اختیارشان قرار دهد. امروز نیز اوباما در عمل با روسیه اتحادی علیه داعش تشکیل داده که در پیامد آن بشار اسد، چهره مورد تنفر مردم سوریه، بر جای باقی می ماند، در حالی که کسانی که برای عدالت و دمکراسی بپا خواسته اند، همچنان قربانی خشونتها خواهند بود."

اشلی سمیت در جای دیگر از مواضع برخی از نیروهای چپ انتقاد کرد و متذکر شد که گروههای استالینیستی مانند "حزب کارگران جهان"، "حزب سوسیالیسم و آزادی" و "سازمان سوسیالیستی راه آزادی" هرگز در حمایت از این یا آن رژیم دیکتاتوری یا مستبد کوتاهی نکرده اند و همواره در توجیه این همنشینی، مخالفت آنها با ایالات متحده آمریکا را موعظه کرده اند؛ فرقی هم نداشته تا چه میزان آن رژیمها سرکوبگر و ارتجاعی بوده اند.

اشلی سمیت گفت: "افزون بر این دسته از سازمانها و احزاب، برخی از روزنامه نگاران نیز انقلاب ضد دیکتاتوری مردم سوریه را اختلاف ژئوپولیتیکی منطقه ای بین آمریکا و طرفدارانش در یک سمت و روسیه و اسد و ایران در سمت دیگر توصیف می کنند."

وی یادآور شد: "حتی سازمانهای ضد جنگ مانند "ائتلاف جنگ را متوقف کنید" در بریتانیا به طرفداری از اسد پرداخته اند و یک پلاتفرم به متحدان دیکتاتور داده اند اما طرفداران انقلاب را از همان محروم کرده اند. در آمریکا نیز ائتلاف اتحاد ملی ضد جنگ (UNAC) تظاهراتی به راه انداخت که در آن پرچم رژیم اسد را حمل می کردند. برخی از تظاهرکنندگان حتی تی شرتهایی که چهره بشار اسد بر آن نقش بسته بود، بر تن داشتند. "شورای حزب کمونیست آمریکا" حتی نمایندگانی برای ملاقات با اسد و مزدوران وی به سوریه فرستاد. آنها سمپاتی خود به اسد را اینگونه توضیح می دهند که وی مخالف امپریالیسم آمریکا است و بنیادگراهای آمریکایی تلاش می کنند حکومت سوریه را سرنگون کنند. آنها ادعا می کنند "اکثریت جامعه سوریه از دولت سکولار اسد حمایت می کند". این کاملا تحریف واقعیت است و وظیفه ای جز ارایه توجیه برای قرار گرفتن در کنار دیکتاتور اسد، ضد انقلاب سوریه و مداخله گران امپریالیستی ندارد. این اسدیستها، نیروهای چپ را در چشم مردم سوریه که قهرمانانه در کنار انقلاب ایستاده و مبارزه کرده اند، بی اعتبار می کنند.

چپ راستین جهانی باید در کنار مقاومت علیه اسد قرار گیرد؛ علیه تهاجم به خلق سوریه از هر نوع، هم آمریکایی، هم روسی و هم قدرتهای منطقه ای جبهه بندی کند."

به راستی مخالفان امپریالیسم آمریکا چگونه کارشان به اینجا کشید که از بشار اسد حمایت کنند؛ دیکتاتوری که پیشتر با آمریکا در کمپین امپریالیستی "جنگ علیه ترور" و برنامه های سازمان سیا در این راستا همدست بوده است؟

در پاسخ به این سووال، اشلی سمیت می گوید: "پاسخ به دوران استالین برمی گردد. این دسته از چپها، حامیان استالین در روسیه و مائو در چین در دوران جنگ سرد هستند. آنها از دولتهای دیکتاتوری و سرمایه داری دولتی مخالف آمریکا حمایت می کردند، نه به خاطر مرزبندی با خود امپریالیسم آمریکا، بلکه به دلیل قرار داشتن در داخل مرزهای "اردوگاه سوسیالیسم"! اینان همانها هستند که حامی روسیه در تخریب انقلابهای مجارستان در سال ۱۹۵۶، چکسلواکی در بهار پراگ ۱۹۶۸، همبستگی لهستان در ۱۹۸۱ و مائو در چین هستند، هنگامی که کارگران و دهقانان را سرکوب می کرد، تبت را به اشغال درآورده و مردم اش را تحت ستم قرار می داد. آنها از مستبدهای فاسدی مانند "رابرت موگابه" در زیمبابوه به عنوان ضد امپریالیست دفاع می کردند، با وجود آنکه او مخالفان خود را به شدت سرکوب می کرد.

حتی امروزه که بیشتر دولتهای یاد شده به تصرف اردوی سرمایه داری درآمده اند، این نوع چپ از آنها حمایت می کند و آنها را ضد امپریالیسم می خواند، زیرا با ایالات متحده مخالفند. آنها با این منطق انحرافی که "دشمن دشمن من، دوست من است"، مبارزات و خیزشهای مردمی را رد می کنند و اینگونه داستان سرایی می کنند که این مبارزات را امپریالیسم رهبری می کند."

اشلی سمیت این نوع رویکرد را قرار گرفتن در "اردوگاه" خواند و طرفداران آنها را "اردوگاهی" توصیف کرد و افزود: "تفکر اردوگاهی موجب پراکندگی چپ در حمایت از جنبشهای توده ای شده است. برای نمونه، اینان از جنبش سبز در ایران به این بهانه که کار آمریکا است که قصد برکناری محمود احمدی نژاد از قدرت را دارد، حمایت نکردند. چپهای اردوگاهی در برابر "بهار عرب" نیز رویکرد بسیار نادرستی را پیش گرفتند. نخست آنها در سال ۲۰۱۱ به دفاع از جنبشهای دمکراسی خواهانه در مصر و تونس برخاستند، چرا؟ زیرا رژیمهای حاکم بر این دو کشور دوست و متحد ایالات متحده بودند. اما همانها با جنبش دمکراسی خواهی در لیبی و سوریه به مخالفت برخاستند. این درحالی بود که این جنبشها هم مانند تونس و مصر سرچشمه مشترک اقتصادی و سیاسی داشتند. آنها به دفاع از قذافی و اسد پرداختند، زیرا می توانستند آنها را "ضد امپریالیسم" بخوانند. اما در واقع رژیمهای سوریه و لیبی از دوستان امپریالیستهای غربی بودند که تنها گهگاه علیه هم دسیسه می چیدند.

گذشته از قذافی و خوش خدمتی وی به اروپا، در سوریه نیز پدر بشار اسد، حافظ اسد، جزو نخستین پیوستگان به "ائتلاف ملتها" به رهبری آمریکا بود که در سال ۱۹۹۱ یک جنگ ویرانگر را علیه صدام حسین در عراق پیش برد. سپس بشار اسد فرصت یافت تا با بوش در "جنگ علیه ترور" همدست شود. حتی سالها بعد از ۲۰۰۱، اسیران جنگی مخفیانه به زندانهای سوریه منتقل می شدند تا برای کسب اطلاعات شکنجه شوند و سپس به دست آمریکا سپرده شوند.

توصیف هیلری کلینتون از بشار اسد گویای کاراکتر رژیم او نیز هست. کلینتون اسد را "اصلاح طلب" یا "رفورمیست"ی می خواند که ارزش برقراری ارتباط را دارد.

رویکرد چپ اردوگاهی تا حدودی به دلیل تحلیل نادرست آنها از ساختار نظم کنونی جهان و جایگاه آمریکا در آن است. آنها جهان را تک قطبی تصور می کنند و آمریکا را قطب مسلطی می دانند که دارای چنان قدرتی است که تمام جهان و رویدادهای جهانی را هدایت می کند.

آری، آمریکا قدرت غالب امپریالیستی جهان است، اما در نتیجه شکست در عراق و فاکتورهای دیگر این قدرت ضربه خورده است. در حال حاضر واشنگتن در سطح جهانی با چالش رقبای امپریالیستی خود مانند چین و روسیه روبرو است. در نظم امپریالیستی کنونی، آمریکا قدرت کمی برای کنترل جهان دارد.

چپ اردوگاهی در این تصور نادرست است که سرنخ جنبش در سوریه در دست آمریکا است و به طور مضحکی حتی مدعی می شود که امریکا از داعش حمایت می کند. جالب است که در این ادعا آنها با دونالد ترامپ که تبلیغ می کند اوباما و کلینتون بنیان گذار داعش هستند، همسو می شوند.

همه اینها به کنار، چنین استدلالی نمایش متکبرانه ای است که شباهت زیادی به برخورد ابواب جمعی امپریالیستها دارد که مردم سرکوب شده ای که برای آزادی به پا خواسته اند را تحقیر می کنند."

وی در باره سیاست کنونی آمریکا تاکید کرد: "در واقع آمریکا پس از شکست در جنگ و اشغال عراق از استراتژی "تغییر رژیم" خود در خاورمیانه عقب نشینی کرده است. اولویت اصلی امپریالیسم آمریکا که اوباما آنرا هدایت می کند، یافتن آلترناتیویهایی است که هم پیمان با او باشند و از بی ثبات کردن رژیمها و هرج و مرج در هراس است."

اشلی سمیت معتقد است که چپ اردوگاهی همچنان در فضای گذشته در جا می زند و آنها به دنبال شواهدی می گردند که نشان دهند آمریکا سیاست تغییر رژیم را تعقیب می کند، در حالی که چنین چیزی نیست. برای مثال کافی ست به واکنش امپریالیسم امریکا در بهار عرب بعد از اولین موجهای اعتراض نگاهی انداخته شود.

سمیت می گوید: "به هر جهت، در سوریه هدف آمریکا روشن است و مدتهاست که مشخص شده است. واشنگتن "تغییر رژیم" نمی خواهد. شاید چهره منفور اسد کنار گذاشته شود، اما سیاست از ابتدا این بوده که هسته اصلی آن باقی بماند. چرا؟ برای اینکه آمریکا از نتیجه غیر قابل پیش بینی آن در شکل انقلاب مردمی یا پیشروی داعش هراس دارد

هرکس پیرامون ماهیت انقلاب مردمی سوریه تردید دارد، باید کتاب "رابین یاسر کسب" و "لیلا الشامی" را با نام "کشوری که می سوزد" و یا یک ویرایش کوتاه تر آن در اینترنت از مقاله "مارک بوتروید" به نام "سازماندهی مردمی در انقلاب سوریه" را بخواند تا متوجه شود این جنبشی از پایین است که امپریالیسم همیشه از آن در هراس بوده است.

انقلاب سوریه در روزهای نخست مسالمت آمیز و توده ای بود. اما رفتار وحشیانه، سرکوبگرانه و خشونت آمیز رژیم میلیتاریزه اسد، مردم را به دفاع از خود واداشت. آمریکا اگرچه کمکهایی کرد، اما از فرستادن سلاح سنگین و سیستم ضد بمباران هوایی که می توانست به نیروهای دمکراتیک و سکولار توان مبارزه را بدهد، خودداری کرد. بدین طریق میدان برای نیرویهای ارتجاعی باز شد.

اسد هم از فرصت استفاده کرد و صدها تن جهادی را از زندانها آزاد کرد. او همزمان رهبران جنبش را دستگیر و شکنجه می کرد. اسد به درستی می دانست که مرتجعان می توانند مانع انقلاب مردم باشند و در انتها آنها مخالفان آسان تری برای او خواهند بود.

امروز هم واشنگتن می خواهد داعش را نابود کرده و به توافقی در سوریه دست یابد که اصل رژیم در قدرت بماند. در کمپ آمریکا قدرتهای منطقه ای عربستان سعودی، قطر و ترکیه سعی کرده اند حتی فراتر بروند. آنها خود برخی از جهادیها را پشتیبانی می کنند تا نقش خویش را در منطقه در برابر اسد، ایران و همچنین کردها تقویت کنند.

اما سوی دیگر رقابتهای جهانی، روسیه است که به شدت پس از پایان جنگ سرد تضعیف شده است و اکنون آرزوی به دست آوردن قدرت امپریالیستی خود را در سر می پروراند. روسیه برای پیشبرد این هدف می خواهد آمریکا را از میدان بیرون براند و همزمان پایگاهی برای خود در سوریه داشته باشد. در این میان نقش رژیم ایران نیز هست که می خواهد از سرنگونی اسد جلوگیری کند، زیرا نگران از دست دادن یک متفق مفید در منطقه است. اسد مشتاق و فعال در بازی گرفتن همه آنها، از این متحدان جهت ادامه دیکتاتوری خود سود می برد.

این واقعیت عینی که بازیگران مزبور آشکارا منافع و اهداف متفاوتی را تعقیب می کنند، در تضاد با تحلیل پوشالی و ناقص چپ اردوگاهی قرار می گیرد. برای نمونه، روسیه، آمریکا و اسد با هم در جنگ علیه داعش همکاری می کنند . همزمان، جان کری یک اقدام مشترک عملی را با روسیه را پی می گیرد تا به حفظ نظام فعلی بیانجامد.

به هر جهت مداخله نظامی روسیه و ایران در سوریه به آن اندازه موفقیت آمیز بوده که اسد ممکن است بتواند موضوع کنار گذاشتن خودش را هم منتفی کند. بعلاوه، دستکم بخشی از دست اندرکاران در سیاست خارجی آمریکا خواهان بر جا ماندن اسد هستند. همین امر به تنهایی چپ اردوگاهی و ادعای ضدامپریالیستی آنها را با شرایط متناقض و سرگیجه آوری روبرو می سازد."

اشلی سمیت افزود؛ متاسفانه چپ اردوگاهی، حتی آنها که از دیدگاه های استالینیستی کناره گرفته اند مانند "حزب کارگران جهان" هم مواضع شان در مورد سوریه به همین منوال است. نتیجه آنکه بسیاری از انقلابیون سوری و فعالان مدافع آنها به درستی از رویکرد چپ نسبت به انقلاب خود خشمگین هستند.

وی در خاتمه به رویکرد برخی از کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا نسبت به انقلاب سوریه پرداخت و گفت: "کاندیدای حزب سبز در آمریکا، "جیل ستاین" و به ویژه کاندیدای معاونت وی، "جمو باراکا"، اگر چه هر دو به درستی با دخالت آمریکا در سوریه مخالفت می کنند، اما هیچ سخن یا انتقادی به اسد و جنگ او علیه مردم سوریه به زبان نمی آورند؛ بدتر اینکه معاون جیل ستاین در تلویزیون روسی ظاهر شده و در مورد مخالفت خود با نقش آمریکا در سوریه صحبت می کند و درباره پوتین و اسد کاملا سکوت اختیار می کند. این دو در موضوعات مربوط به حقوق بشر و جنگ و غیره دیدگاههای مترقی و حتی سوسیالیستی دارند، اما در رویکرد خود نسبت به سوریه نتوانستند در طرف مردم قرار گیرند.

دیگر نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا هم مواضع یکسانی نسبت به سوریه دارند. دونالد ترامپ از اسد حمایت می کند زیرا "نسبت به داعش بهتر است" و هیلاری کلینتون اقدامات مختصری را در نظر دارد، اما او هم به روشنی از تمایلات و آرزوهای پایه ای مردم سوریه حمایت نمی کند، او نیز سیاست اوباما یعنی کنار گذاشتن اسد با حفظ سیستم حکومتی او را در برنامه دارد.

هرکس که در همبستگی با مردم سوریه است، نمی تواند با اینان همسو باشد. چپ جهانی باید امپریالیسم را در هر شکل و شمایل که شامل روسیه نیز می شود، رد کند.

چپ در سیاست بین المللی خود به جای اینکه به فکر اردوگاه قدرتهای امپریالیستی و یا دیکتاتورها باشد، باید خط و برنامه خود را همواره با مبارزات کارگران و زحمتکشان فراسوی مرزها تنظیم کند و به دفاع از ملتهای تحت ستم و مبارزات آنان برخیزد.

انقلاب سوریه در حال حاضر درد و رنج یک شکست را در سینه دارد. این در حالیست که جامعه مدنی این کشور همچنان و به هر روش ممکن برای رسیدن به هدف اصلی تلاش می کند. آنها از دو سو زیر تهاجم قرار دارند: از یکطرف ضد انقلاب در شکل رژیم اسد و متحدان جهانی آن و از طرف دیگر داعش که از همان نخست مایل بود بیشتر آنها را هدف قرار دهد تا رژیم اسد را.

وظیفه چپ جهانی امروز این است که به اعتراض علیه دخالت و تهاجم همه امپریالیستها و قدرتهای منطقه ای برخیزد، استبداد رژیم اسد را رد کند و خواستار باز شدن مرزها به روی کسانی که از خشونت و مرگ گریخته اند، باشد. چپ باید همدست و مدافع انقلابیون سوری باشد، تفکر اردوگاهی را کنار گذاشته و همبسته با جنبشهای از پایین باشد.

 

منبع: نبردخلق شماره  375، پنجشنبه اول مهر ۱۳۹۵ - 22 سپتامبر ۲۰۱۶

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول