در سوگ "سیاوش"

امید برهانی

 

... اما آنکه حقیقت را می داند و آن را انکار می کند جنایتکار است. (برتولد برشت)

 

محمدرضا شجریان، خواننده سنتی ایران، در تازه ترین گفته هایش با سایت حکومتی "تابناک"، مواضع سالهای اخیرش را در حوزه های سیاسی و مذهبی تغییر داد و بر بسیاری از خوش بینیهایی که از سوی عموم مخالفان حکومت نسبت به وی ایجاد شده بود، خط بطلان کشید. رویکرد و لحن آشتی جویانه شجریان در این مقطع از حیات وی، می تواند بسترساز آشتی و هم آغوشی وی با نظام باشد.

شجریان پس از بهبودی نسبی از بیماری خود، در گفتگویی متفاوت از مصاحبه هایی که تاکنون با رسانه ها داشته، درباره موسیقی سخن گفته است. موضوع توجه برانگیز در مصاحبه مزبور، اظهار نظرهای سیاسی و مذهبی وی و تضاد آن با گفتار و رفتار پیش از این او است.

شجریان در مقاطع مختلف و به مخصوص در این گفتگو ثابت کرده که علاوه بر استادی آواز و خوش نویسی، در موج سواری هم تبحر دارد. او تاکنون سه موج سواری پسا شاهی در مقطع 57، اعتراضی در سال 88 و اعتدالی در خرداد 95 را در کارنامه خود به ثبت رسانده است. به نظر می رسد وی بقای هنری و اجتماعی خود را مدیون همین موج سواری ست.

 

دوره پسا شاهی

پیش از انقلاب 57 و همسو با افزایش درآمدهای نفتی رژِیم شاه و بالا رفتن نسبی سطح رفاه طبقه متوسط، توجه به مظاهر فرهنگی مانند تئاتر، هنرهای تجسمی و موسیقی بالا گرفت و هنرمندان زیادی پا به عرصه گذاشتند. بسیاری از آنها در استخدام یا دستکم مورد حمایت وزارت فرهنگ و هنر وقت بودند. محمد رضا شجریان در چنین شرایطی رشد کرد. مانند بسیاری از هنرمندان و خوانندگان که به نام کوچک یا مستعار خوانده می شدند، نام شاهنامه ای "سیاوش" را برگزید، در جشن هنر شیراز خواند، در مجموعه برنامه های موسیقی "گلها" و با هنرمندانی چون ابتهاج (سایه) و محمد رضا لطفی بسیار کار کرد. نزدیکی به این دو هنرمند، گمانه گرایش وی به حزب توده را گسترش داد، گرچه خودش به سرعت آن را تکذیب کرد.

با اوجگیری قیام 57، بساط موسیقی سنتی و پاپ برچیده شد و هنرمندان بسیاری آواره شدند و یا مانند عبدالوهاب شهیدی، نادر گلچین، مرضیه، محمد نوری، مازیار، پریسا، فرهاد، کورش یغمایی و فریدون فروغی به اجبار خانه نشین شدند. در عوض، مجموعه آلبومهای دهگانه چاووش با محتوای سرودهای انقلابی و حماسی با همکاری شجریان، لطفی، پرویز مشکاتیان، حسین علیزاده و شهرام ناظری اجرا و پخش شد و تا مدتها مورد استقبال مردم قرار گرفت. سرودهای "شب – نورد"، "سرای امید" و "به یاد عارف" درخشان ترین کارهای وی در این مجموعه بودند و وی را در صدر هنرمندان دوره پسا شاهی قرار دادند. این اتفاق در کنار حذف هوشیارانه نام "طاغوتی" "سیاوش" باعث نجات و بقای شجریان در رژیم سیاسی و ایدیولوژیک تازه شد. اما این که وی به واقع گرایش ضد سلطنتی و انقلابی داشت یا نه، در برهه های بعدی و با رویکردهای دیگر این هنرمند زیر تیغ تردید رفت.

از آنجا که ارتجاع با هنر اصیل، مدرن یا انقلابی آن عقد اخوت نمی بندد، بلافاصله پس از سلطه خمینیسم و حرام شمرده شدن تئاتر، هنرهای تجسمی، موسیقی و ساز، پیه این نامحرمی و تضاد به تن چاووش خوانان هم مالیده شد. کنسرت که هیچ، تولید آلبوم موسیقی کاری در حد ناممکن شد و به گفته شجریان، هر سازی دیدند شکستند. تنها در سال 61، در خلاء شدید موسیقی و سیطره طبل و شیپور جنگ و ایدیولوژی، در سایه حمایت نسبی نخست وزیر و وزیر ارشاد وقت (میرحسین و خاتمی) از هنرمندان، آلبوم " بیداد " (با محتوای آه و حسرت از زوال شهر و مهر و شهریار) از سوی شجریان و مشکاتیان منتشر شد، اما عوامل تولید مورد هجوم تندروها و چماق به دستان قرار گرفتند.

با افول دوران طلایی دوگانه خمینی - جنگ و حلول سازندگی – رفاه! ( البته برای طبقه حاکم نوکیسه) آلبوم "دستان" شجریان با گزیده ای از اشعار سعدی و محتوایی عاشقانه تر و امیدبخش تر که می خواست دوران زیبا و نوینی وعده دهد، وارد بازار شد. از این زمان به بعد و همگام با باز شدن راه سرمایه داری انگل دولتی در کشور، راه شجریان از یاران قدیم چاووش جدا شد. او با گروه کوچکی از هنرمندان کمتر شناخته شده به اجرای کنسرتهای فراوان در داخل و خارج پرداخت و به ثروت رسید. شجریان پیش از این با تاسیس شرکت "دل آواز"، تولید و نشر آثارش را در انحصار خود گرفته بود. حضور دوباره وی در تلویزیون رژیم در نوروز 73 آب سردی بود که بر سر هوادارانش از میان گروههای سیاسی مخالف رژیم شلیک شد و بر نزدیکی مشربی و مصلحتی شجریان با حکومت اسلامی مهر تاییدی دوباره زد. در اوایل دهه هشتاد از یاران گروه موسیقی اش کاسته شد و به پسرش همایون، علیزاده و کلهر محدود شد. گروه بر روی ویرانه های بم به اجرای کنسرت "هم نوا با بم" پرداخت و مسوولیتی در مدیریت کمکهای مردمی برای بازسازی و تاسیس مرکز فرهنگی و هنری در آنجا برعهده گرفت اما در ادامه راه باز ماند و کناره گرفت.

 

دوره اعتراضی

در جریان انتخابات 88، شجریان در میان مخالفان حکومت و هواداران جنبش سبز پیدا شد و در برابر خس و خاشاک نامیده شدن مردم موضع گرفت. بلافاصله پس از آغاز اعتراضات به نتیجه انتخابات، پذیرای میرحسین موسوی در کارگاه هنر خود شد و در هنگامه آتش گشایی بر روی مردم، ترانه اعتراضی "تفنگت را زمین بگذار" را خطاب به حکومت خواند. از این پس با سفرهای خارجی و مصاحبه با "صدای آمریکا"، "بی بی سی" و تلویزیون استرالیا به انتقاد شدید از سیاستهای ضد هنر و ضد فرهنگ جمهوری اسلامی پرداخت.

شجریان روز ۱۵ شهریور 88 در گفتگوی مستقیم با شبکه تلویزیونی صدای آمریکا گفت: "واقعا این انتخابات نباید نتیجه اش به این شکل درمی آمد. من فکر نمی کنم اینها بعد از این بتوانند مملکت را اداره کنند، فقط می توانند کنترل کنند و کار دیگری نمی توانند بکنند."

خبرنگار همین رسانه در تاریخ 30 مهر (22اکتبر) با ذکر این مقدمه که "گزارش بازرس ویژه سازمان ملل آقای "احمد شهید" در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران نشان می دهد که حکومت ایران طی دو سال اخیر با هنرمندان چپ افتاده"، نظر وی را جویا شد.

شجریان پاسخ داد: "به طور کلی این نظام و این حکومت ذاتا می خواهد همه چیز در اختیارش باشد. این نظام می خواهد همه چیز را به طور صد در صد زیر سلطه خود داشته باشد. اگر یک بخشی از حکومت نخواهد که با آنها باشد، همه آن بخش زیر سووال می رود و جلویش را می گیرند. اگر یک نفر پایش را از گلیم خود درازتر کند- از نظر آنها - مشکلات زیادی سر راهش قرار می دهند. اینها هرگز با هنر کنار نمی آیند، هرگز و هرگز ! همچنان که در طول 1400 سال با هنر کنار نیامدند. باز هم نخواهند آمد. موسیقی هم مانند خیلی از هنرها نمی تواند در خدمت اینها باشد."

شجریان در بیان گوشه دیگری از انتقادات خود از رژیم در پاسخ به سووال خبرنگار بی بی سی درباره دلایل اجرای اثر "بیداد" که در سال 1361اجرا شده، می گوید: "بعد از چهار سال از به ثمر رسیدن انقلاب دیدم که قولهایی که داده شد کو؟ چرا دروغ گفتند و ... من هم خواندم یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد؟"

او اما نگفت که چه قولهایی به چه کسانی داده شده بود.

در مصاحبه دیگری با همان شبکه بریتانیایی این بار از این که صدایش بر تصاویر پیاده شدن خمینی از هواپیما در سال ۱۳۵۷ از تلویزیون پخش می شود به شدت انتقاد کرد و اعلام کرد که "من این آهنگ را برای ایشان نخوانده ام".

شجریان در ادامه همین مصاحبه در پاسخ به صادق صبا، رییس بخش فارسی بی بی سی که از او می پرسد اصولا نگران نیستید که حکومت ایران بخواهد با شما برخورد کند یا شما را بازداشت کنند، می گوید: "نه، چه برخوردی بکنند؟ اصلا از زندان و بازداشت هراسی نیست."

و باز در همان مصاحبه اعلام می کند که در جامعه ایران یک خشم فرو خورده علیه جمهوری اسلامی وجود دارد و معتقد است که مردم و حکومت در برابر یکدیگر ایستاده اند.

او روز یکشنبه بیست وسوم خرداد ۱۳۸۹ و به مناسبت سالگرد خیزش علیه تقلب انتخاباتی، با شبکه تلویزیونی "سی ان ان" به گفتگو پرداخت و علیه جمهوری اسلامی مواضع تندتری اتخاذ نمود. او گفت: "در طول ۳۱ سال گذشته حتی یک هفته یا یک روز هم احساس شادی نکرده ام."

 

دوره اعتدالی

شجریان اما در گفتگوی اخیرش به راه بادیه رفتن را بر نشستن باطل ترجیح داده و تاکید کرده که چهره ای سیاسی نیست و اگر نقدی به شخصی (اشاره تلویحی به احمدی نژاد) داشته، نقد متوجه همان شخص بوده و او با نظام مخالفتی ندارد!

جدیدترین گفته های شجریان در حالی منتشر گردیده که به تازگی پخش دوباره دعای "ربنا" با صدای او که از چند سال پیش متوقف شده بود، در ماه رمضان از تلویزیون مطرح شده است. در همین ارتباط نیز شجریان تاکید کرده هیچ گاه مخالفتی با پخش این دعا از تلویزیون نداشته و این تعابیر را دروغ خوانده است.

او گفته: "هنرمند اگر در قاب و قالب احزاب و گروهها قرار بگیرد به اندازه همان قاب کوچک می شود. هرگز موسیقی ام را در خط یک حزب خاص قرار نداده ام. من کار اجتماعی انجام می دهم کار سیاسی نمی کنم. کار من اجتماعی است و از درد اجتماع می گویم."

معلوم نیست شجریان از کدام مردم دم می زند؟ کدام درد اجتماع است که ربطی با سیاست ندارد! این دردها را چه کسانی آفریده اند که استاد نامی از آنها نمی برد در حالیکه به زعم خود آواز "بگم بگم" سر می دهد؟ او به همین جا اکتفا نمی کند و مانیفست سیاسی خود را اینگونه اعلام می کند: "در نظام جمهوری اسلامی که همه آن را پذیرفتند، یک آدمی می آید یک کار اشتباهی می کند. ما به او تذکر می دهیم. این تذکر دلیل آن نیست که با نظام جمهوریت مخالفیم!"

او به سرعت و به سادگی گفته های پیشین خود و اعتراضات میلیونی 88 و واکنش سرکوبگرانه حکومت را فراموش کرده و تمامی مخالفت با ماهیت و عملکرد ضد مردمی رژیم ولایت فقیه را در "تذکر دادن" به یک "کوتوله سیاسی" خلاصه کرده است. این مرد می خواهد راست بگوید!

تضاد آشکار این سخنان با گفته های پیشین نشان می دهد که شجریان که بر بالای موج مخالفت عمومی با نظام سوار شده بود، حالا بدش نمی آید که کمی هم در کشتی امن همین نظام به سوی ساحل عافیت پارو بزند. چرایی این تضاد ناگهانی گفتار و کردار سیاسی را شاید بتوان در تمایل وی به بازگشت به کشور و بازیابی موقعیت هنری اجتماعی و اقتصادی پیشین جست و جو کرد.

شجریان در ادامه همین مصاحبه گفته است: "من سخت جلوی کسانی که فعال سیاسی بودند یا احزاب سیاسی که می خواستند از موقعیت هنری من سوواستفاده کنند ایستادم… یک بار حزب توده این کار را کرد، یک بار مجاهدین این کار را کردند. هر بار یکی از اینها سراغ ما می آمدند و تقاضاهایی داشتند و من مجبور می شدم کنسرت را تعطیل کنم و اعلامیه دادم به دلیل اخلال در کنسرت، این کنسرت تعطیل است… چندین سال پیش از این نیز کنسرتی در شهر استکهلم با گروه عارف به سرپرستی زنده یاد پرویز مشکاتیان داشتیم، به محض حضور ما در صحنه، گروهی شروع کردند به شعار دادن، تا نشستیم دیدیم از این طرف و آن طرف شعارهایی بر ضد جمهوری اسلامی سردادند. بچه های گروه همه ناراحت شدند. بعد از اندکی متوجه شدم یک عده ای خاص، با برنامه ریزی که از قبل تدارک دیده شد رفته اند بلیتها را خریده اند و اکثریت جمعیت سالن را آنها تشکیل داده اند. وقتی اینها شعار دادند، ما فقط نشستیم و گوش کردیم و اینها شعارهایشان را دادند. دیدند ما هیچ کاری نمی کنیم. یک عده از مردم عادی هم که آمده بودند. هم دست زدند که ما کارمان را شروع کنیم. من هم به پرویز گفتم که تصنیف آخر را اجرا کنیم و بعد برویم. به دلیل همین اخلال در این کنسرت، سه کنسرت دیگر را اصلا برگزار نکردیم. کلی هم شخص خودم ضرر و زیان برای کنسرتها دادم، مخارج و پول سالن هم افتاد گردن من و همه را پرداخت کردم. هیچ کس نیست که بگوید آفرین شجریان که این کارها را کردی! من نمی خواستم کار سیاسی بکنم."

شجریان باز هم سند برائت ارایه می دهد: "سال ۵۸، آقایان لطفی و ابتهاج برنامه ریز کنسرتها بودند. گفتند که در دانشگاه ملی دو شب کنسرت داریم… روز قبل از این کنسرت، حوالی بعد از ظهر در سالن رودکی اجرای برنامه داشتم. من وقتی از سالن بیرون آمدم… یکی از خانمهایی که از دوستان خانوادگی من بود، پیش من آمد و گفت کنسرتی که فردا قرار است در دانشگاه ملی برگزار شود، به گمانم حزب توده آن را گذاشته است… بسیار ناراحت بودم که چرا اینها این مساله را پنهان کرده بودند. آقای محمود تفضلی با آقای ابتهاج آمدند… خلاصه بیش از یک ساعت و نیم کلی حرف زدند. وقتی از راه عاطفی وارد شدند، من به ابتهاج گفتم من به خاطر مردمی که بلیت خریده اند می آیم، اما شما موظفید به آنها بگویید اگر یک پلاکارد و شعار حزب توده آنجا باشد، من به هیچ وجه کنسرت نمی دهم. بایستی عنوان دانشجویی داشته باشد.ای کاش همان کنسرت را هم نمی رفتم، چون بعدا به من مهر توده ای خورد. خدا شاهد است من سه سال برای این برنامه خانه نشین شدم که بگویم من توده ای و عضو هیچ حزبی نیستم. از سال ۵۸ تا ۶۱ خانه نشین بودم. نه جواب تلفن را می دادم نه کسی را می دیدم. اینها را هیچ کس نمی داند، چون من نمی خواستم وارد حزب و سیاست شوم. من می خواهم هنرمند باشم و برای مردم کار کنم و به مردم راست بگویم."

اگر کسی به واقع سیاسی نیست، چرا در مورد نظام نظریه پردازی می کند و با حاشیه سازی و بوق و کرنا سیاسی نبودن خود را فریاد می زند؟ این همه هنرمند اصیل و راستین که مطرود و خانه نشین شدند مگر سیاسی بودند؟ از هنرمندان مبارز و سازش ناپذیری چون عماد رام، ایرج جنتی عطایی، داریوش، اسماعیل خویی، شاملو، منوچهر سخایی و... که بگذریم، هنرمندان با ارزشی چون محمد نوری، همایون خرم، حسن گل نراقی به هیچ عنوان سیاسی نبودند، اما بی صدا و بی چاپلوسی در شرایط دشوار این نظام هنرکش به حیات خود ادامه دادند، در اوج ماندند و مردند و همیشه در دل مردم ماندند.

شجریان در ادامه نظریه پردازی اش سیاست به نعل و به میخ زدن را در پیش می گیرد و می گوید: "همیشه موسیقی ما مورد حمله یا ایراد یک طبقه از افراد مذهبی قرار گرفته. البته بخشی از موسیقی منحرف می تواند اینطور باشد، اما ذات موسیقی منحرف نیست. من خودم اساسا با موسیقی منحرف مخالفم. موسیقی یک علم و یک هنر است؛ لهو و لعب و هوا و هوس نیست. روضه ای که خوانده می شود خودش موسیقی است. در مراسم مذهبی قدیم بسیاری از بزرگان اهل منبر دارای صدای خوشی بودند و خوب و درست هم می خواندند و این خودش منبر را جلوه ای دیگر می بخشید و خیلیها را جذب می کرد. مگر تعزیه یا روضه خوانی نبوده؟ مگر در قرائت قرآن موسیقی وجود ندارد؟ بعضی مخالفین یک اقلیت قشری هستند که نمی دانند با چه چیزی مخالفند و همینها کار ما را مشکل می کند. به این مساله باید توجه کنند که موسیقی در ذات که نمی تواند حرام باشد. کجای اسلام گفته موسیقی حرام است؟ پس ما کاری برخلاف دین و قرآن انجام نمی دهیم. کار ما یک کار معنوی است و حالتی روحانی در جامعه دارد که ما آن را دنبال می کنیم. شما از هر چیزی می توانید در راه بد هم استفاده کنید. اساسا دو مشرب است که یکی با شعر، ادبیات، فلسفه، موسیقی و عرفان مخالف است؛ و گرنه ما در بین روحانیون و فقها هم داشتیم که هم موسیقی می دانستند و هم اهل شعر و ادبیات بودند. همیشه یک سری آدمهای قشری و متعصبینی بوده اند که حتی فلسفه را هم برنمی تابیدند. اینها به مسایل وارد نیستند و به جامعه لطمه می زنند. مخالفین ما بخشی از افرادی هستند که در تمام این دوره ها با موسیقی مخالفت کرده اند. ما نمی گوییم که با شما کنار نمی آییم، آنها با ما کنار نیامدند. ما روحانیت و دین و همه چیز را قبول داریم."

ببینید! کسی که می گفت اینها 1400 سال با موسیقی کنار نیامدند و نخواهند آمد، حالا روضه بالای منبر را هم جزو الحان خوش موسیقی می آورد. او داعیه دارد که می خواهد به مردم راست بگوید!

هنرمندی که عوام فریب باشد و جامعه را به جای تعالی و تکامل به ارتجاع و قهقرا سوق دهد، دربان دوزخ است.

سیاوش شاهنامه، این نماد پاکی و راستی، برای اثبات حقانیت از گذرگاهی از آتش گذشت و سالم سرافراز بیرون آمد. سیاوش داستان ما اما برای ایجاد حقانیت، در بزنگاههای تاریخی در معابر بادها آویخت و شاید سالم، اما سرافراز بیرون نیامد. بر خود باید گریست و براین سیاوش دروغین - تا دیر نشده - باید به سوگ نشست!

 

 

منبع: نبردخلق شماره  372، سه شنبه اول تیر 1395 – 21 ژوئن 2016

 

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول