جنبشهای اجتماعی و تدارک انقلاب

 

متن سخنرانی زینت میرهاشمی در مراسم یادمان چهل و پنجمین سالگرد رستاخیز سیاهکل

 

 

درود به همه شما عزیزانی که از راههای دور و نزدیک عزمتان را جزم کردید تا در 45 امین سالگرد حماسه سیاهکل و تولد جنبش نوین کمونیستی با ما باشید. از همه دوستان و رفقایی که با پیامهای شان از راه دور ما را همراهی می کنند سپاسگزارم.

 

ما جمع شدیم تا یاد و رسم  انسانهایی  را زنده نگاه داریم که  تباهی و مرگ از درگاه بلند خاطره آنان شرمسار و سرافکنده گذشت. 45 امین سالگرد کاشفان فروتن شوکرانی که در برابر تندر ایستادند و خانه را روشن کردند و جانشان را برای نگاه داشتن مشعل مبارزه برای آزادی، عدالت و کمونیسم فدا کردند را با هم پاس داریم. ما هستیم و خواهیم بود تا «نعره ببرهای عاشق در دیلمان» را زنده نگاه داریم و با پیکار خودمان آن که می گفت «مبارزه مُرد، زنده باد سازش» را شرمسار کنیم.

در سال گذشته چند تن از مادران فدایی و مجاهد که نسلی از مبارزان جان بر کف را در دو دیکتاتوری شاه و خمینی در دامان خود پرورش دادند را از دست دادیم. متاسفانه این مادران با رنج و دردهای فراوانی که کشیدند، زنده نماندند تا پیروزی راه و آرمان فرزندان شان را ببینند. در یک سال اخیر مادر بهکیش و مادر سپهری را از دست دادیم. مادر بهکیش که 5 فرزند و دامادش و مادر سپهری که 5 فرزندش در راه آزادی و سوسیالیسم جان فدا کردند.

رنج و سختی تحمیل شده به مادران، خود بخش بزرگی از تاریخ جنبش ضد دیکتاتوری را تشکیل می دهد که اهمیت زیادی دارد. ما چشمهای اشکبار و قلب رنج کشیده این مادران را نمی توانیم فرموش کنیم و خود را به ادامه راه فرزندان آنها متعهد می دانیم.

 

برای ما رویداد سیاهکل تنها یک بخش از جنبش ضد دیکتاتوری نیست که تاریخ مصرفش تمام شده باشد و فقط سالگرد آن را گرامی داریم. حماسه سیاهکل که در آن شرایط سخت مستقل از همه قطبهای جهان در پیکر سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به حیات خود ادامه داد، دستاوردهایی داشته که هم اکمون نیز جنبش چپ از آن نیرو می گیرد و از آن تغذیه می کند.

مهمترین درس و خصوصیت بارز و مشخص این رویداد، که امروزه روی آن تاکید می کنیم این است که؛ مبارزه آری، تسلیم نه!

پیام و درس رستاخیز سیاهکل برای امروز چنین است؛

سرنگونی رژیم آری، تسلیم به قانون اساسی ولایت فقیه نه!

و مداخله در جنبشهای اجتماعی برای ایجاد قطب توده ای در مقابل رژیم!

نه به هر تلاشی که در خدمت طولانی شدن عمر رژیم ولایت فقیه باشد!

و نه به انتخابات فرمایشی و ضد دمکراتیک!

 

در مورد تحولات و رویدادهای مهم همه شما در جریان آن هستید و حتماً از من بیشتر دنبال کرده اید. پس من به جنبه های گوناگون این رویدادها نمی پردازم. نکته مهم اما برآمد این رویدادها است که بازیگران صحنه سیاست، مداخله گران و کنشگران سیاسی اجتماعی راهبردهای متفاوت در رابطه با آن دارند.  من به طور مختصر به یکی از مولفه های شرایط کنونی می پردازم. به جنبشهای اجتماعی!

جنبشهای اجتماعی در ایران که شامل حرکتهای اعتراضی کارگران، معلمان، پرستاران، دانشجویان، ملیتها، جوانان، بیکاران، فعالان سیاسی و مدنی است پیکر واحدی را تشکیل می دهند که خواسته های برحق آنان با دیوار ضخیم سرکوب رژیم در کلیت آن، یعنی با همه باندهای درونی آن برخورد می کند.

ما در مورد تحولات و رویدادهای روز ، در فراسوی خبرها که در سایت ایران نبرد و جنگ خبر منعکس می شود به طور روزانه نظراتمان را مطرح می کنیم و رژیم را به چالش گرفته و از جنبشهای اعتراضی مردمی پشتیبانی می کنیم.

اخیرا مجموعه قطعنامه های شورای عالی سازمان که حاوی نظرات سیاسی و ایدئولوژیک ما است در کتابی به نام «زیر محک زمان» منتشر شده است. این مباحث، کهنه نیست و تا روزی جمهوری اسلامی بر سر کار است تازگی خود را دارد، امیدوارم که شما آن را ببینید و بخوانید و اگر لازم می دانید نقد کنید.

 

در سال گذشته حرکتهای اعتراضی بیشماری از جانب نیروهای کار صورت گرفت. بیلان برخی از این حرکتها در ماهنامه نبردخلق منتشر شده است. بر اساس آمار رسانه های حکومتی که بدون تردید بخشی از واقعیت را پوشش می دهند، در 11 ماه گذشته بیش از دو هزار حرکت اعتراضی بزرگ و کوچک وجود داشته است. به خاطر تشدید تضاد بین مردم (پایینها) و حکومت (بالاییها)، به عنوان عامل اساسی، و به خاطر برخی عوامل خارجی، به عنوان عامل موثر، تضاد در درون هرم قدرت و ثروت به نحو بی سابقه تشدید شده است.

لنین در توصیف این گونه شرایط می نویسد: «برای یک مارکسیست تردیدی وجود ندارد که انقلاب بدون موقعیت انقلابی غیرممکن است. البته هر موقعیت انقلابی به انقلاب ختم نمی شود. به طور عام نشانه های موقعیت انقلابی را می توانیم به طور عمده با سه مورد تعریف کنیم؛

۱) طبقات حاکم امکان ندارند تا فرمانروائی خود را به شکل تغییر نیافته حفظ کنند؛ بحران در میان «بالاییها» یعنی بحران سیاست طبقه حاکم، شکافی ایجاد می کند که ناخرسندی و برآشفتگی طبقات ستمدیده در آن راه می یابد. برای شروع انقلاب به طور عام کافی نیست که «پایینی ها نخواهند» بر روال گذشته زندگی کنند، بلکه علاوه بر آن لازم است که «بالاییها هم نتوانند» بر شکل سابق جکومت کنند.

۲) تشدید بیش از حد فقر و بدبختی طبقات ستم زده.

۳) رشد و اعتلای فعالیت توده ها که در دوران «سکون» به آرامی می گذارند تا غارت شان کنند، ولی در ادوار طوفانی چه تحت تأثیر مجموع بحران و چه به وسیله خود «بالاییها» به میدان عمل تاریخی مستقل کشانده می شود.»

 

ملاحظه می کنید که آن چه در جامعه ما در حال وقوع است به این تعریف کاملاً منطبق است.

در چنین شرایطی معمولاً از درون حاکمیت نیروهایی درصدد بر می آیند که با برخی ادعاها، بحران را مِهار و کل حاکمیت را نجات دهند.

می دانیم که ماهیت، خصلت و عملکرد دیکتاتوری و چپاولگری رژیم ولایت فقیه با وجود شراکت بیشتر باند رفسنجانی در قدرت و حتا شورایی شدن ولایت فقیه، تغییری نمی کند! این نکته اول است که ما باید به طور مداوم به مردم محروم و تحت ستم کشورمان یادآوری کنیم، قانون اساسی ارتجاعی رژیم را افشا کنیم و عملکرد سَدی که در مقابل مردم و حرکتهای اعتراضی آنان قرار دارد را به روشنی افشا کنیم.

استبداد مذهبی یک پیکر واحد است که با تمام قدرت و امکانات در مقابل حرکتهای مردمی ایستاده است و تعامل با دیکتاتوری فریب تودها، خاک پاشیدن بر چشم آنان و به انفعال کشیدن مبارزه برای حق زیست است و از همه خیانتبار تر انتظار «تغییر رفتار» دیکتاتور در برخورد با مردم است.

 

نکته دوم که معمولاً در این گونه شرایط از جانب مدافعان رسمی و شرمگین حکومت پیرامون جنبش اجتماعی مطرح می شود، مساله خشونت است. آنان به مردمی که به طور طبیعی خواستار مبارزه مسالمت آمیز برای تحقق خواسته های خود هستند هشدار می دهند که خشونت بد است، اَخ است، متمدنانه نیست و گوش فلک را با انواع و اقسام تیوریهای پوچ پُر می کنند. خشونت البته بد است و تا آن جا که من حداقل از تاریخ کشور خودمان اطلاع دارم هیچگاه توده های مردم در مبارزه خود در ابتدا از اشکال غیر مسالمت آمیز استفاده نکرده اند.

اما مساله اساسی این است که این رژیم ولایت فقیه است که در مقابل حرکتهای حق طلبانه و مسالمت آمیز مردم از خشونت استفاده می کند و آن را بازتولید می کند. سرکوبیهای بی امان، اعدامها، خودکشیها و حتی بحران محیط زیست مردم، ناشی از خشونتی است که رژیم در مورد مردم اجرا می کند.

بنابرین ما و مردم ما نباید فریب نظریه پردازان ضد خشونت که در حقیقت نظریه پردازی برای حفظ حکومت می کنند را بخوریم. استفاده از همه اشکال مبارزه بر اساس شناخته شده ترین معیارها بین المللی حق مردم ایران است و در مبارزه اصل ادامه پیکار برای دستیابی به حق است و نه تعطییل آن از بیم آغشته شدن به خشونت. ما فداییان با تاکید و بدون هرگونه وسواس و ملاحظه کاری و در برخورد صادقانه با مردم ایران باید تاکید کنیم که مبارزه بی هزینه و کم هزینه در شرایط دیکتاتوری دینی ولایت فقیه وجود ندارد.

 

سومین مساله مهم برای جنبشهای اجتماعی، موضوع جایگاه مبارزه مردم در رقابتهای درون هرم قدرت است. جنبشهای اجتماعی نباید به ابزاری در دست این یا آن باند جکومت باشند. مثلاً نباید در یک شعبده بازی انتخاباتی در جبهه این یا آن باند حکومت قرار گیرند. رژیم ولایت فقیه ظرفیت تن دادن به یک انتخابات آزاد و دمکراتیک با نظارت داخلی و بین المللی را ندارد. حتی باند ولایت فقیه به ندرت به یک انتخابات رقابتی در درون حاکمیت تن داده است. این رژیم و تمامی قوانین و نهادهای ارتجاعی از آن ما مردم نیست، نباید به قدرتنمایی های خامنه ای اهمیت داد و به آن تسلیم شد. شاه نیز بسیار قدرتنماییها می کرد اما با قیام میلیونی مردم که اکنون در سالروز آن هستیم سرنگون شد.

نباید به اراجیف حسن روحانی دل بست. راه تعامل با دیکتاتوری مذهبی بیراهه است. مبارزه را نباید مانند لباسهای قدیمی در کمد گذاشت تا روزی که زمانش فرا رسد از آن استفاده کرد. کشمکش باندهای حکومتی، اگر چه نشات گرفته از تضاد مردم با حکومت است، اما همه باندهای حکومتی در سرکوب مردم با هم منافع مشترک دارند.

از سومین مساله مهم در برابر جنبشهای اجتماعی نتیجه می گیرم که باید نمایش انتخابات رژیم را تحریم کرد و در روز 7 اسفند در خانه ماند و در بقیه روزها برای پیشرفت مبارزه تلاش کرد.

 

خلاصه کنم؛

با توجه به سه مساله اصلی جنبشهای اجتماعی و در فراسوی دوره پسا برجام و با قراردادهای تجاری و ساخت و پاختهای علنی و پنهانی امپریالیستها با رژیم ولایت فقیه، در مقابل ما و مردم ایران کدام راه قرار دارد؟

ابتدا باید پذیرفت که حتی در شرایط انقلابی، تحولات مردمی به طور خودبخودی صورت نمی گیرد. مسیر تحولات بستگی به مداخله گری هر چه بیشتر جنیش اجتماعی و جریانهای مترقی، دموکرات و چپ در رویدادها دارد. هدف این مداخله گری تا آن جا که به وظایف ما، منظورم سازمان ما، برمی گردد، قوی شدن جنبش ضد دیکتاتوری، پیوند دادن جنبشهای اجتماعی با جنبش ضد دیکتاتوری و بسیج توده های مردم برای تحقق آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی دارد.

ما در سخن گفتن با مردم، در برابر استبداد دینی، جمهوری مستقل و دمکراتیک را قرار می دهیم،

در برابر حکومت دینی، جدایی دین از دولت (نظام لائیک) را قرار می دهیم،

در برابر دیکتاتوری و نقش ولی فقیه، آزادی، دموکراسی و مشارکت مردمی در امر سرنوشت خود را قرار می دهیم،

ما به جنبش اجتماعی پیش نهاد می کنیم که ضمن استفاده از هر روزنه و شکافی در درون هرم قدرت، به مبارزه مستقل خود ادامه داده و هرچه بیشتر متحد و متشکل

شوند. ما مدافع ایجاد جبهه همبستگی و مدافع اتحاد و همکاری بین نیروهای جمهوریخواه، دمکرات و مستقل هستیم. حضور ما در شورای ملی مقاومت ایران به خاطر سرعت دادن به امر سرنگونی رژیم و کم کردن هزینه این مبارزه است.

ما با همه کسانی که علیه دیکتاتوری مبارزه می کنند و در مقابل مبارزه مردم سد ایجاد نمی کنند در هر کجا که باشند، از سلولهای اوین و غزل حصار تا کارخانه ها و مدارس و بیمارستانها و محلات خود را همراه می دانیم و دست آنها را می فشاریم و با آنهایی  که مبارزه علیه دیکتاتوری را خنثی می کنند و از دریچه مماشات و سازش به آرایش و بزک کردن چهره دیکتاتوری در داخل و خارج اقدام می کنند، در هر جا که باشند مبارزه و افشای شان می کنیم.

و بدین ترتیب ما به سهم و اندازه خود در امر تدارک انقلاب دمکراتیک مشارکت می کنیم و راه بزرگی که از سیاهکل آغاز شد را ادامه می دهیم.

 

منبع: نبردخلق شماره 368، شنبه اول اسفند 1394 – 20 فوریه 2016

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول