سرمقاله .......

اُفُقهای تازه پس از شکست "نظام" در اسلامی کردن دانشگاه

منصور امان

 

یخ رُکود در فعالیتها و تحرُک جنبش دانشجویی در حال شکستن است. حرکتهای اعتراضی دانشجویان در دانشگاههای گوناگون کشور به طور فزاینده افزایش گرفته است و دانشجویان با گامهای آهسته برای بیان مطالبات خود به سمت تریبون گام برمی دارند.

اعتراضهای صنفی ماههای اخیر در بسیاری از دانشگاههای کشور نشان می دهد که جنبش دانشجویی با طرح خواسته های صنفی و آرایش و مرزبندی پُشت آنها، به تدریج خود را از زیر سایه سنگین دستگاه سرکوبی حُکومت بیرون می کشد. اهمیت این تحول، به ویژه با نگاه به حجم بی سابقه ای از فشار و سرکوب که دانشگاه در ده سال گذشته با آن روبرو بوده، روشن تر می شود.

 

در راستای یکدست سازی

دور دوم پروژه سرکوب دانشگاه در سال 84 و با بر کرسی ریاست جمهوری نشانده شدن گُماشته آیت الله خامنه ای، آقای محمود احمدی نژاد، آغاز شد. رژیم جمهوری اسلامی که در اولین تجربه خود در سرکوب دانشگاه در سال 59 زیر نام "انقلاب فرهنگی" شکست سختی خورده بود، اکنون زمان را برای برداشتن خیز دیگری در این جهت مناسب می دید.

نیروهای نظامی و امنیتی رژیم به طور عُریان سُکان قدرت را در دست داشتند و از سوی دیگر، باندهای رقیب نیز از صحنه حذف شده بودند. خاموش نگه داشتن دانشگاه و خفه کردن صدای آن، یک گام حیاتی در راستای پروژه یکدست سازی قدرت و بیمه کردن حکومت بی رقیب به حساب می آمد.

به طور طبیعی این ماموریت به دولت نظامی - امنیتی احمدی نژاد سپرده شد. در این رابطه، وزیر عُلوم کابینه نظامی – امنیتی، مُحمد مهدی زاهدی، از برنامه ریزی 5 ساله در این جهت خبر داد و فاش ساخت که ماشین سرکوب این بار زیر تابلوی "اسلامی کردن دانشگاه" حرکت می کند. بخشهای مهم پروژه دولت، از تصفیه فعالان دانشجویی و اُستادان سکولار، لیبرال یا مارکسیست تا تمرکز و استقرار بیشتر مراکز جاسوسی و سرکوبی در مُحیط دانشگاه و در هیاتهای علمی آن را در بر می گرفت. اصطلاح "دانشجوی ستاره دار" محصول این دوره است که تصفیه و حذف مخالفان و منتقدان از دانشگاه را به شیوه فاشیستی رُتبه بندی و نشان گذاری به پیش می برد.

با این حال، تلاش حُکومت بر اثر مُقاومت بی وقفه دانشجویان و همچنین جو عُمومی جامعه که در برابر فشارهای تازه واکُنش نشان می داد، به سرانجام نرسید و کانونهای مُقاومت در دانشگاه به مدد هزینه ای که دانشجویان و اساتید می پرداختند، پابرجا و رزمنده باقی ماند.

با شروع خیزشهای 88، حُکومت بار دیگر مُتوجه دانشگاه که نقش برجسته ای در آنها ایفا می کرد، گردید و فشار بر آن را افزایش داد. خامنه ای زخم خورده از دانشگاه و دانشجویان، کمر به انتقام از آنها بست. بسیاری از کوشندگان دانشجویی و اساتید دستگیر و به محاکمه کشیده شدند، با توسل به وحشت پراکنی و پیگرد، به فعالیت تشکُلهای علنی پایان داده شد، نشریات دانشجویی ممنوع شدند و کمپهای دانشجویی یا تعطیل شده و یا زیر نظارت مستقیم اُرگانهای سرکوبی قرار گرفتند. رژیم، دانشگاه را تحت یک حکومت نظامی اعلام نشده قرار می داد. 

 

اسلامی کردن دانشگاه

به مُوازات سرکوب بی واسطه و خشن، حاکمیت به اقدامات خود برای مُتلاشی کردن نهاد ایستادگی و مُبارزه در دانشگاه از درون تمرکز بیشتری داد. سه ماه بعد از آغاز خیزشها، در شهریور 88، خامنه ای بار دیگر پرونده ناکام اسلامی کردن دانشگاه را در دست گرفت و این بار علوم انسانی را بهانه کرد تا فرمان پراکنده کردن دو میلیون دانشجو که در رشته های مربوط به عُلوم انسانی تحصیل می کردند را صادر کند. او گفت: "بسیاری از مباحث عُلوم انسانی، مُبتنی بر فلسفه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی هستند که مبنایش مادیگری است. خوب، این علوم انسانی را به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌اعتقادی به مبانی الهی و اسلامی و ارزشهای خودمان را در قالبهای درسی به جوانها منتقل کنیم، این چیز خیلی مطلوبی نیست. این از جمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چیزهایی است که بایستی مورد توجه قرار بگیرد، هم در مجموعه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دولتی مثل وزارت عُلوم، هم در شورای عالی انقلاب فرهنگی، هم در هر مرکز تصمیم‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌گیری که در اینجا وجود دارد؛ اعم از خود دانشگاهها و بیرون دانشگاهها."

یک دهه پیش از این، آقای خامنه ای یورش ناکام دیگری علیه دانشگاه را سازمان داده بود که از حیث سطح گزافه گویی و سقف آرزوهای خیالی از طرح کنونی وی چیزی کم نداشت. او فرمان "اصلاح و بهینه کردن مبانی، اهداف و کارکردهای دانشگاههای کشور" را صادر می کرد و به این منظور "ستاد اسلامی شدن دانشگاه" را تشکیل می داد تا در سال 1376 با نخُستین جمع بندی از حاصل کار، آثار خیز کوتاه خود را با تغییر تعریف سازمانی اش از "ستاد" (ضربتی - جنگی) به "شورا" (تدریجی - سیاسی) پاک کند. خیزش 18 تیر 78، بر بیهودگی و شکست این سیاست مُهر گذاشت.

اینک آقای خامنه ای ده سال بعد در همان نُقطه آغازین بود و این بار با حمله به عُلوم انسانی، نقشه راه هُجوم به دانشگاه و خُنثی کردن آن را ترسیم می کرد. با این حال، دسیسه چینی وی با وجود خیزشهای توده ای هنوز نمی توانست عملیاتی شود و "نظام"، تضاد بُنیادی خود با دانشگاه را همچنان توسط اراذل و اوباش رسمی و غیر رسمی حل و فصل می کرد.

با سرکوب خونین اعتراضها، زمان برای انتقال موج قهر دولتی به مراکز علمی نیز فرا رسید که - همانگونه که گفته شد - در پوشش "اسلامی کردن دانشگاه" پا به جلو می گذاشت. حُکومت در این نُقطه، هُجومی همزمان از دو زاویه را سازمان داده بود: نخُست تغییر مُناسبات و چارچوبهای سازمانی دانشگاه و سپس، دگرگون سازی درونمایه ای آن.

 

دستکاری ارادی دو وجهی

در بخش نخُست، مُهمترین گام را تفکیک جنسیتی در دانشگاهها تشکیل می دهد که با جداسازی جنسیتی در دانشگاههای موجود آغاز و به ایجاد دانشگاهها و موسسات تک جنسیتی فراز می یابد.

چنین می نماید، در حالی که زنان و مردانه کردن مراکز علمی کنونی چه از نظر اجتماعی و چه به لحاظ مالی برای حُکومت پُر هزینه است، تمرکُز اصلی بر ایجاد سیستم مُوازی و جا انداختن تدریجی آن باشد. اُلگوی "نظام" در این رابطه، مراکز تک جنسیتی همچون دانشگاه الزهرا، حضرت معصومه، امام صادق و امام حُسین است که برای کادر سازی از نیروهای خود راه اندازی کرده است.

آمار منابع رسمی، جهتگیری کلان حُکومت به این سو را تایید می کند. برای مثال، وزارت عُلوم اطلاع داده است که در یک بازه زمانی هشت ساله (1384 تا 1392)، شمار دانشگاه های شبه دولتی و غیرانتفاعی رُشدی هفت برابری داشته و از 50 واحد به 354 رسیده است. همزمان، تعداد مراکز کارآموزی برای فارغ اُلتحصیلان دانشگاهها که از آنها به عُنوان "دانشگاه علمی کاربُردی" یاد می شود، با تورُمی بیش از هشت برابر، از 90 واحد به 740 واحد رسانده شده است.

این مراکز به گونه عُمده با هدف برآورده کردن آرزوی حُکومت مبنی بر در مُشت داشتن ساختار آموزش عالی شکل گرفته و نقش آزمایشگاه آن برای فُرم دادن و تولید دانشجویان و دانش آموختگان "خودی" را ایفا می کند. حُکومت به منظور پیش بردن این پروژه، گُشاده دستی نمایانی برای چرب کردن سبیل مووسسان و گردانندگان دانشگاههای شبه دولتی و غیرانتفاعی نشان می دهد. براساس یک رقم فاش شده توسُط وزارت عُلوم، تنها در سال 91، هفت هزار میلیارد تومان رانت دولتی به کیسه آنها ریخته شده و این مبلغ کلان فقط هزینه ای است که به گونه رسمی صرف گردیده و پیداست که مجموع آن را تشکیل نمی دهد.

لازم به یادآوری نیست که اجازه تاسیس این دُکانها به گونه انحصاری در اختیار اعضای حُکومت یا نزدیکترین افراد به آن است. بخشی از اینان اعضای خانواده پایوران ارشد هستند، مانند آقایان ناصر باهُنر، حمیدرضا ناطق نوری یا فاضل لاریجانی. برخی دیگر را مقامهای پیشین تشکیل می دهند، همچون آقایان موسوی لاری و خرازی، وزیران کشور و خارجه کابینه حُجت الاسلام خاتمی و یا آقایان مُحمد مهدی زاهدی و مُرتضی حاجی، وزیران عُلوم و آموزش و پرورش کابینه نظامی – امنیتی. مسوولان فعلی، شماری دیگر از کاسبان "دانشگاه اسلامی" هستند که در میان آنها می توان به آقایان قالیباف، شهردار تهران، محجوب، دبیرکُل "خانه کارگر" و هاشمی شاهرودی، رییس هیات حل اختلاف، اشاره کرد.   

میزان مُوفقیت این طرح و آینده ای که در انتظار آن است را به خوبی می توان از آمار و گُزارشهای منابع حُکومتی پیرامون کسادی کار این مراکز و فاصله گرفتن جوانان از آنها برگرفت. براین اساس، بیش از هفتاد درصد ظرفیت مراکز مزبور خالی مانده است و آنها به طور پیوسته با مُشکل کمبود دانشجو دست و پنجه نرم می کنند.

بی گمان یک علت دوره اُفتادن آقای خامنه ای برای حذف عُلوم انسانی، می تواند سرخوردگی از نتایج دانشگاه سازی زیر "خیمه نظام" و ناکامی در تجزیه دانشگاه باشد. رُسواییهای مانند پخش بورس بین عوامل بی صلاحیت حُکومتی و نشاندن امربران کم سواد و دانش گُریز بر کُرسیهای علمی دانشگاهها، محصول آشکار این درماندگی است.

آنگونه که "نظام" از دانشجو تا اُستاد در تولید عوامل انسانی "دانشگاه اسلامی" ناتوان بوده است، به همان شکل نیز قادر به اختراع "عُلوم انسانی اسلامی" نشده است. از این رو سیاست غالب آن را حذف واحدهای درسی یا رشته های تحصیلی عُلوم انسانی یا عُلوم اجتماعی به بطور کُلی تشکیل داده است. دولت روحانی نیز این "تدبیر" را پیش می برد. در شهریور ماه سال جاری وزیر عُلوم وی از بررسی 600 سرفصل درسی خبر داد و تاکید کرد که حذف یا بازنگری "برخی رشته های دانشگاهی" در دستور کار است.

در همین حال، ناتوانی حُکومت در جایگُزنی واحدهای درسی یا رشته های تحصیلی در پهنه های یاد شده، موجب تردید بخشهایی از آن نسبت به پیامدهای عملی و کاربُردی این قلع و قمع بر ساز و کارهای مربوط گردیده است. این دسته به جای حذف علوم انسانی و اجتماعی، بی خطر کردن و مُهندسی آن را پیشنهاد می کنند؛ ایده ای که اگر از کوشش برای اختراع علم با مبنای دینی دُشوارتر نباشد، از آن ساده تر هم نیست و در بهترین حالت به سرهم بندی یک مجموعه ناهمگون و ساختگی راه می برد که دُنیا و آخرت را یکجا بر سر مُبتکرانش خراب خواهد کرد.   

 

برآمد

روی موج شکست حُکومت در حذف دانشجو و دانشگاه "غیرخودی"، جُنبش دانشجویی به تحرُک درخواهد آمد و از یک دوره سرکوب خشن، به دوران پایان آن گام می گذارد. این در حالی است که رژیم ولایت فقیه پس از سرکشیدن "جام زهر" هسته ای، نیاز مُبرمی به کُنترُل کانونهای اعتراض و خاموش نگه داشتن آنها دارد. تضادی که از برخورد منافع در این دو راهی شکل گرفته، یکی از میدانهای اصلی رویارویی دموکراسی و استبداد دینی در خلال سالهای آتی خواهد بود. 

 

منبع: نبردخلق شماره 366، اول دی 1394 - 22 دسامبر 2015

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول