دلنوشته‌ خانم شعله پاکروان، مادر زنده یاد ریحانه جباری به ‌مناسبت شب یلدا

 

آخرین روز پاییز، طولانی ‌ترین و تاریکترین شب سال برای ما ایرانیان با دیگر شبها تفاوت دارد. جشنی خانوادگی برپا می‌ کنیم که در کنار یکدیگر بشینیم و با هم لحظه‌ ها را با شادی بگذرانیم. این جشن نه برای شبی طولانی، بلکه برای پیروزی نور بر تاریکی است. فردا روزی است که خورشید بر سیاهی شب پیروز خواهد شد.

اما در چنین شبهایی که کنار هم می‌ نشینیم و گپ می ‌زنیم. یادمان باشد که زیر پوست تیره‌ ی شب، کسانی گرسنه ‌اند. کسانی برهنه ‌اند و در سرما زیر سقف آسمانند. کسانی غمگینند و احساس بی ‌کسی مفرط دارند. کسانی از عزیزان شان دور افتاده ‌اند. کسانی زندانی اند. کسانی زیر حکم اعدامند. کسانی زیر ضربه ‌های لگد و شلاقند. کسانی سیاه پوشند برای عزیزی زیر خاک. به یادشان باشیم. با قلم یا قدم.

درین روزگار سخت و تلخ، با هزاران نفر زیر تیغ، با لشکر اعدامیان، نمی‌توان سخن از شادی حقیقی گفت. در جمع خانوادگی‌ مان، در کنار شادمانی و دیدار عزیزان مان، بگوییم که نمی‌ خواهیم شکنجه و اعدام معرف سرزمین مان باشد. نمی ‌خواهیم هر روز در خبرها بخوانیم که چند نفر اعدام شدند. نمی ‌خواهیم انسانیت ملی ‌مان به یغما رود. نمی ‌خواهیم شاهد انتشار خشونت در رگهای جامعه مان باشیم. آرزوی ایران بدون اعدام قابل تحقق است اگر آحاد مردم به لزوم آن پی ببرند. اصرار و تأکید بر این آرزو می‌تواند جان جوانان بسیاری را نجات دهد. تصمیم بعضی از مسئولان مبنی بر بررسی قوانین و تغییر آن در جهت لغو صدور حکم اعدام برای بعضی از جرایم از جمله مواد مخدر نوید بخش کند شدن حرکت ماشین اعدام است. هر چند در سوی دیگر توجه بیشتر خانواده ‌ها و نهادهای نظارتی برای مراقبت از فرزندان مان ضرورت بیشتری خواهد داشت. مبادا جوانان عزیزمان در دام اعتیاد بیفتند.

دومین یلدای بی ‌ریحان هم گذشت. سخت بود. ولی من نیز سرسخت ‌تر شده ‌ام. دیگر از اشک خبری نبود. غم بود اما گریه نبود. ...ریحانی که نیست اما هنوز ارثیه ‌های انسانی‌ اش باقی است. دخترانی که یکی یکی سراغم می ‌آیند و برایم می‌ گویند از روش و رفتار ریحان. از نوزده سالگی تا بیست و هفت سالگی اش. این دیدارها مرا بیش از پیش بر ادامه و انجام خواسته‌ هایش مصمم می‌کند. خواسته‌ هایی که گاه چنان سنگین و جانفرساست که نفسم را تنگ می‌کند.

 شما بگویید برای دختری که از بهزیستی رانده می‌شود به بهانه هجده سالگی و به‌ دلیل بی‌ پناهی با جرم خود خواسته راهی زندان می‌ شود و به قاضی التماس می‌کند که بالاترین مجازات حبس را برایش در نظر گیرد تا زمان بیشتری سقفی روی سرش داشته باشد چه باید کرد؟ برای زنی که با چند فرزند تنها مانده و نان آورش در زندان می ‌پوسد چه باید کرد؟

 برای سه نوجوان که پدر و مادرشان در زندانند چه باید کرد؟ برای مادری که فرزندش را جهت اجرای اعدام به انفرادی برده‌ اند چه باید کرد؟ برای قوانین نارسا و کهنه ‌ای که دیگر کارایی خود را در جهت مثبت و انسان ساز از دست داده‌ اند چه باید کرد؟

 برای بهبود و بهسازی محیط انسانی اطراف مان چه باید بکنیم؟ آن ‌قدر تباهی و سیاهی بر آسمان دلهای مان سایه افکنده که دست و پای مان به لرزه درآمده. هیچ کس جز تک ‌تک شهروندان نمی‌تواند این غبار غم را از قلب ملت بروبد. دستهای مان یکدیگر را می جوید، برای تشکیل زنجیره ‌یی انسانی که حصاری شود برای محافظت از فرزندان این سرزمین.

 

منبع: نبردخلق شماره 366، اول دی 1394 - 22 دسامبر 2015

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول