"برتولت برشت ، تبلور حقیقت و انسانیت"

 

م . وحیدی

 

آن كه حقیقت را نمی داند، بی شعور است؛

اما آن كه حقیقت را می داند و آن را دروغ می نامد، تبهكار است .

”برشت”

 

از برشت، اندیشه، وسعت و گستردگی آثار و دیدگاههایش سخن گفتن  مشــكل است و نمی توان او را، در چند سطر گنجاند. كارشناسان، و محققان ادبیات، پژوهشــــگران و هیاتهای فرهنگی، علمی و آكادمیك می باید این مهم را بر عهده گرفته و این نابغه عصر را در جایگاه واقعی خود بنشانند.

برشت، وجدان بیدار بشریت معاصر، مبارزی پرشور و فرزند راستین زمان خویشتن بود. شــاعر و نمایشنامه نویسی خلاق و جستجوگر كه به نیاز تاریخی عصرخویش پاسخ گفت و با افكار و تخیلات بلندش، مشعل اندیشه ضدفاشیستی و ضد دیكتاتوری را شعله ور و روشن نگاه داشت و ناعادلانه و غیرانسانی بودن حاكمیت سرمایه داری را ترسیم و بیان نمود:

ـ درخانه طاعون سیاه

دربیرون

سرمای مرگ زای

من به چنین دستگاه حكومتی

كه از بن ناخواسته است

تف می اندازم...

 

او در كشورش آلمان یا هركجا كه پا می گذاشت، ازبیداد و ستم سخن می گفت و حـــــامی محرومان و مبارزان در سرتاسر جهان بود. در سراسر آثارش به دفاع از حقیقــت و ستایش از انسانیت می پرداخت. او در مورد ”هنر” و ”كارهنری” به آن دسته از افرادی كه هنر و اندیـــشه خود را به فاشیسم و نظام سرمایه عرضه كرده بودند، می گفت: "اینان دلالان هنر و روشنفكران متظاهر و هم دست و هم داستان با حاكمان ستمگر هستند. هنر را نمی توان در خدمت گروهی كه از آن به نفع ستمگران استفاده می كنند قرار داد. در جایی كه ”حقیقت” مورد هجوم سركوبگران قرار می گیرد، هنرمند باید برای نوشتن، شجاعت به خرج دهد و هنــــرش را مثل یك سلاح كارآمد علیه بیداد وجهل به كار گیرد. نباید در مقابل قدرتمندان سرخم كرد و به  ضعیفان خیانت ورزید. نوشتن حقیقت كار سختی است و انسان در مورد خودش نیز باید حقیـــقت را بگوید”. او در جایی دیگر گفته است: ”هنرمندی كه سعی دارد غیرسیــــاسی باشد، در مقابل قدرتمندان عذاب وجدان ندارد؛ حاكمان نیز، پول خوبی به او می پردازند...ما باید واقعیات و حقایق را، زمانی كه شرایط بسیار سخت است بیان كنیم. به خصوص درمورد كسانی كه شرایط برای آنها بدتر از همه است. حقیقت دردستان ما باید به سلاح تبدیل شود.”

برشت، مبلغ سادگی و ساده زیستن و شیفته سوسیالیسم بود. او در پردازش نمایشنامه و اجرای آن، یك قلم از صحنه پردازیهای متداول و پرخرج دوری می جست و كم خرجی را در نمایش تاتر روش كار خود ساخته بود. سنت شكنی درمقوله تاتر از ویژگی كارهای او بود و در این راستا به سرزنش كلاسیستها و افكار كهنه و منجمد اعتنایی نمی كرد. او همیشه درحال نوشدن و نوكردن آثارش بود:

ـ بنگر اندیشه هایت را

و ببین كه كهنه اند

بامن بیا...

تاشهری نوین بناكنیم...

 

برشت برای كودكان، كارگران و برای كشاورزان و زحمتكشان به زبان خودشان می ســــــرود و می نوشت. او زندگی و تاریخ را، هم چون عرصه ای می دانست كه آرزوها و عقــــاید مردم در آن، به تحقق می پیوندد و برخلاف نظریه پردازان بورژوازی كه تصوری متــــــافیزیكی از روند تاریخ دارند، سرچشمه تضادهای آشتی ناپذیر طبقاتی را در شرایط مادی زندگی جستجو می كرد و توده ها را نیروی محرك تكامل اجتماعی می دانست. آنچه برای او مهم بود، مردم بودند و به همـــــین خاطر حاضر بود برای رفاه و آزادی آنها، آوارگی و تبعید و برچسب ”خائن” بودن را به جان و دل بخرد و خود را فدا سازد. برشت با همسر وفادار و هنرمندش «هلنه وایگل» سالها در داخل و خارج از آلمان تحت تعقیب گشتاپو بود:

ـ ما سرزمینها را

بیشتر از تعویض كفش خود

درنوردیده ایم...

 

 

برشت هم درد را می دانست و هم درمان را و تنها راه نجات خلقها از سایه حاكمیت فاشیسم و سرمایه را اتحاد و خیزش آنان و پایداری در برابر تمامی نیروهای بازدارنده تاریخ بیــان می كرد:

ـ اگر از پا افتاده ای

برخیز!

اگر شكست خورده ای

باز بجنگ!

چرا كه شكست خوردگان امروز

فاتحان فردایند

 

پایه جهان نگری برشت ایمان به ”انقلاب” و نیروی خلاق و لایتناهی مردم بود. او خواهان سوسیالیسم و صلح و جامعه ای بود كه در آن اثری از استثمار و اختناق و ستم نباشد. برشت تا پایان عمر نیز به این عقیده اش وفادار باقی ماند و در یكی از اشعارش در ”ستایش كمونیسم” می گوید:

ـ معقول است

فهمیدنی و آسان

تو كه استثمارگر نیستی

دركش توانی كرد

جویای آن شو!

استثمارگران

جنایتش می نامند

اما ما می دانیم

كه پایان جنایتهاست

نه حماقت

كه پایان حماقتهاست...

 

برشت با رسالت ایدوئولوژیك خود ماهیت پدیده ها را درجهت تكامل تاریخی نشان داد  و با نكوهش نظام سرمایه داری یادآوری می نمود كه نبایستی در رسیدن به آرمان خود، خســـته شد و ناصبوری نشان داد:

ـ دشمنان ما منتظرند

تا خسته شوی

هنگامی كه نبرد

در شدیدترین مرحله است...

 

”ارنست فیشر” منتقد معاصر آلمـــــانی درمورد برشت گفـــــته است: ”او به مردم كمك می كرد تا دیوارهای جهل و دروغ و تیرگی را درهم شكنند.”

ـ در روزگار طغیان به میان مردم آمدم

و به شورش ایشان پیوستم...

دست به كارشو!

تو همه چیز را باید بدانی!

تو باید رهبری را به دست بگیری!

ای آن كه در تبعیدی!

یاد بگیر!

ای زنی كه درخانه نشسته ای !

یاد بگیر!

توباید رهبری را به دست بگیری!

 

آثار برشت تصویر زنده و جانداری از وضعیت مردم و جامعه است. دلسوزی و انسانیت بیكرانی كه وی نسبت به خلقها داشت، از او هنرمندی واقعی و بالغ كه در اوج فرهنگ اروپا قـرار گرفته بود، ساخت. هنرمندی جهانی، با دردی مشترك كه عشق، برابری، انسانیت و عدالت را بی وقفه  فریاد می كرد. انسان برشت نه تنها از تاریخ جدا نشد بلكه با تمام ماهیت، شعور، اندیشه و روحیاتش در جریان حركت تاریخ قرار گرفته و بر محیط خویش تاثیر می گذارد. انســـانی كه تغییر می دهد و اسیر حوادث نمی شود و با پیشامدها و شرایط به وجود آمده به جنگ برمی خیزد: ( نمایشنامه مادر)

برشت با دركی درست از رویدادها و حوادث، دنیای كهن را محكوم به شكست و سرمایه داری را نیرویی ویرانگر می دانست كه عالی ترین صفات او را از بین می برد و وی را به پست ترین غرایزش می كشاند:

ـ نظر به اینكه همیشه گرسنه می مانیم

زیرا كه

نان سفره ما را ربوده اید

مصمم شدیم كه ثابت كنیم

بین ما

و نان و گندم خوب

به جز یك گام

فاصله ای نیست

تفنگهایتان

سرهای ما را نشانه رفته است

مصمم شدیم كه از مرگ نهراسیم

 

برشت درسال 1956 و درحالی كه هم چنان در تبعید بسر می برد درگذشت. یادش گرامی باد!

 

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول

 

منبع: نبردخلق شماره 364، جمعه اول آبان 1394 - 23 اکتبر 2015