جهان در آیینه مرور

 

لیلا جدیدی

 

در این شماره می خوانید:

- اقتصاد سرمایه داری جهانی بین حباب و رکود اقتصادی

- بررسی نشست "جی 20 " و پاسخ "کار 20"

- مهاجران آیینه شکست نو - لیبرالیسم و پوزخند دیگری به انگاره "پایان تاریخ"

 

مارکس فرآیندهای انباشت را نخست در کوتاه کردن دست روستاییان و کشاورزان و در ادامه، استفاده از قدرت‌ دولتی برای تخصیص ثروت به سرمایه دارها و در نهایت به نظام بین المللی مالی و بتدریج شکلی از برده داری توصیف می کند. اکنون ما شاهد این امر در سطح جهان هستیم.

 

اقتصاد سرمایه داری جهانی بین حباب و رکود اقتصادی

بحران نظام جهانی سرمایه داری اکنون به همه ارکان سرمایه داری جهانی رخنه کرده است. هفت سال پس از سقوط "وال ستریت" در سپتامبر 2008، ناتوانی قدرتهای بزرگ سرمایه داری برای یافتن یک راه حل هماهنگ جهت حل بحران، ناشی از دشواری در درک و یا کمبود دانش آنان نیست. مانع، بس پایه ای و بنیادی تر است و آن تضاد حل نشدنی در نظام سرمایه داری می باشد.

کانون هشدار دهنده این دوره، وضعیت اقتصادی در چین است که رشد اقتصادی آن که در چند دهه بسیار جذابیت داشت، در سالهای اخیر به سمت پایین گرایش یافته، به طوری که برخی از اقتصاد دانان آن را "سقوط آزاد" توصیف کرده اند. از ماه ژوییه (تیر ماه) سال جاری، از ارزش بازار سهام چین 40 درصد کاسته شده است و این در بازارهای مالی بین المللی تاثیر گذار بوده است.

اگر چه بسیاری از مفسران اقتصادی و سیاستمداران، چین را به خاطر بحران کنونی سرزنش می کنند و آن را به بی کفایتی یا بی مسوولیتی این کشور ربط می دهند، اما واقعیت این است که بحران چین به بحران کل سیستم جهانی گره خورده است. با اینکه احتمال می رود بخشی از این بحران هراس بازار در دیگر نقاط جهان باشد، اما به طور کلی بحرانها ریشه های عمیق تری دارند.

نقش کنونی چین در کشیدن بازار مالی جهانی به وضعیت فعلی، از تاثیرات فرو پاشی مالی سال 2008 در ایالات متحده آمریکا است که آنهم نتیجه قمار بازی در کازینوی سرمایه داری جهانی است. موقعیت کنونی نتیجه یک پروسه طولانی در چند دهه اخیر است که 7 سال پیش به اوج رسید.

در نتیجه بحران مالی سال 2008، اقتصاد چین با مشکلات زیادی روبرو شده است. رشد اقتصادی این کشور به سرمایه گذاری وابسته بوده و به طور هراس آوری بر سیستم اعتباری تکیه داشته است؛ پدیده ای که از دیدگاه مارکسیستی فراتر از "انباشت" و یا تراکم خوانده می شود و آن هنگامی است که سرمایه گذاری بیشتر از ظرفیت سود بری به کار افتاده و این حالتی است که در چین روی داده است.

تولید ثروت برای نخبگان مالی به طور فزاینده ای از هر فعالیت تولیدی جدا شده و به قمار و حدس و گمان تبدیل شده؛ پروسه ای که در ایالات متحده به شکل عریان تری به چشم می خورد.

"ریموند دالیو"، رییس سازمان "بریج واتر" (از بزرگترین صندوقهای اعتباری یا بانکهای سایه در جهان) می گوید: "پولی که از تولید کالا به دست می آید، در مقایسه با میزان پولی که از این طرف به آنطرف دست به دست می شود، رقم ناچیزی است."

از ماه ژوییه امسال که ارزش سهام در بازار چین دچار کاهش شدیدی شد، مشکل بزرگ دیگری نیز برای مقامها و طبقه حاکمه این کشور ایجاد گردید. مبارزات طبقه کارگر این کشور نیز اوج گرفته است. حکومت چین که "طبقه متوسط" را دایم به سرمایه گذاری و پس انداز در بازار سهام تشویق کرده است، اکنون باید پاسخگوی کارگران و زحمتکشانی که دسترنج خود را از دست می دهند، باشد.

اینک جهان شاهد رفتاری ناهمگون و نامتناسب از رژیمی است که زیر نام "سوسیالیسم" قماربازی با سهام راه می اندازد و در پیامد آن میلیونها کارگر را بیکار می کند. این در حالی است که حکومت چین بی پروا و آشکار تعهد خود را به بازار را با اختصاص هزینه 200 میلیارد دلاری از خزانه دولتی جهت سر پا نگهداشتن ارزش سهام به نمایش می گذارد.

با این حال، روزنامه "گاردین" می نویسد: "چین احتمالا در موقعیت بهتری برای رفع توفان اقتصادی قرار دارد. اقتصاد چین در حال سقوط است. اما در همان حال که رشد اقتصادی صادراتی آن به مصرفی کشیده می شود، نرخ رشد اقتصادی این کشور همچنان 7درصد است که نزدیک به سه برابر آمریکا و بریتانیا می باشد. حتی اگر آمار رسمی چین نادرست باشد، باز هم نرخ رشد اقتصادی آن دو برابر بیشتر از کشورهای نامبرده است. این مشکل اقتصادی به گونه ای است که نیمی از جهان آرزوی داشتن آن را دارند."

بی ثباتی اقتصاد جهانی و بازار سهام نشان از در راه بودن دوران سختی دارد و پیامدهای تهدید آمیز آن را در هر گوشه ای از جهان می توان دید. کشورهای فقیر و ثروتمند، هر دو، نتایج سخت آن را تجربه کرده اند و یا به زودی در خانه آنان را نیز می زند. بدون شک تاثیرات حاد تر آن را کارگران و زحمتکشان تجربه خواهند کرد.

اما پاسخ طبقه حاکمه به بحرانها گسترش فزون تر ثروت و امکانات مجلل خود از جیب اکثریت جامعه است. یک اشرافیت بی رحمانه مالی، نهادهای سیاسی که توسط بانکها و شرکتهای غول پیکر جهانی خریده می شوند و یک نظام سرمایه داری جهانی که به بن بست تاریخی خود رسیده، مشخصات این دوره است.

روزنامه گاردین با استناد به یک پژوهش، بدهیهای جهانی را 57 تریلیون دلار اعلام کرده که در 7 سال آینده به 199 تریلیون خواهد رسید. این میزان نشان از 41 درصد رشد بدهی دارد. بدهی همه اقتصادهای بزرگ در حال حاضر بیشتر از دیون آنها در سال 2007 است.

این گزارش هشدار دهنده همچنین حاکی از آن است که بدهی خانوارها نیز به قله های جدیدی رسیده، در واقع به بالاترین سطح پیش از بحران 2008.

این بحران اقتصادی برای طبقه کارگر و زحمتکش به معنی شدت و حدت یافتن همان دوران سختی است که پیشتر تجربه کرده اند. آنها باید برنامه های خود را با شناخت از نیروهایی که در مقابل شان قرار می گیرند، داشته باشند.

تاریخ به ما نشان داده است که طبقه حاکمه اگر بتواند توده مردم را با اجبار و یا اختیار وادار به پرداخت هزینه بحران کند، همیشه توانسته است از زیر بار آن هر چقدر هم که سنگین باشد، بیرون بیاید.

 

بررسی نشست جی 20 و پاسخ "کار20 "

رهبران "جی 20" به اقتصاد جهانی با دلنگرانی نگریسته اند. رشد کند اقتصاد جهانی، بیکاری، نابرابری و بی عدالتی در دستمزدها امری نیست که بتوانند آنرا پنهان کنند و بدون شک به پیامدهای اجتناب ناپذیر آن نیز آگاهی دارند.

صندوق بین المللی پول کاهش رشد اقتصادی را بار دیگر تذکر داده و اعتراف می کند که بهبود شرایط اقتصادی شکننده و ضعیف است. همزمان، به مشکل نابرابری اقتصادی نیز آگاه است، این نهاد مالی در گزارش سال پیش خود 2014، اعتراف کرده بود که افزایش نابرابری بر رشد اقتصادی، انسجام اجتماعی و کاهش اعتماد در بازار و موسسات تاثیر گذار است این نهاد در یادداشتی که پیش از این نشست تهیه کرده بود، بدین اشاره می کند که پیش بینی قبلی اش پیرامون اقتصاد جهانی که در ماه ژوییه ارایه داده، کهنه شده و رشد به زیر میزان پیش بینی شده در آمریکا، اروپا و چین و کشورهای فقیر رسیده است.

"کار 20" (کنفدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری) خواستار فاصله گرفتن از تحمیل ریاضتهای اقتصادی از جی 20 شده و می گوید: "اگر جی 20 بخواهد به هدف وزرای دارایی که 2درصد رشد تولید ناخالص داخلی در 5 سال آینده است برسد، باید استراتژی خود را تغییر دهد. کشورهای عضو باید جهت رهایی از بحران موجود، برای شکاف طبقاتی و بحران اشتغال که نیاز به 81 میلیون شغل تا سال 2018 دارد، پاسخی روشن داشته باشند."

پیشنهاد کار20 به جی 8 ترکیبی از افزایش دستمزد و سرمایه گذاری در زیرساختهای کشورها است که می تواند رشد 84/5 درصد و بیشتر از 33 میلیون شغل در مقایسه با ادامه وضعیت موجود ایجاد کند: "رشد اقتصاد جهانی در مجموع به میزان دستمزد بستگی دارد. هر یک درصد کاهش دستمزد، منجر به کاهش در تولید ناخالص داخلی جهان به میزان 36/. دهم درصد می شود. دستمزد کم، تخصص و مهارت کمتر و مشاغل مخاطره انگیز نمی تواند به رشد اقتصادی کمک کند."

"جان اوانس"، دبیرکل کمیته مشورتی اتحادیه ای (TUAC) هشدار می دهد که کشورهای عضو جی 20 باید بدانند و فکر نکنند که راه رشد اقتصادی، دستمزد پایین و افزایش موقتی سود سرمایه دار است. در یک کلمه، جهان به افزایش دستمزدها نیاز دارد.

وی در ادامه اعلام می کند: "باید برای مشاغل خوب سرمایه گذاری شود، در پروژه هایی برای زیر ساختهای پایدار و سرمایه گذاری برای جوانان. این قابل قبول نیست که یک چهارم جوانان در جهان نمی توانند کاری که مزد بیش از 25/1 دلار در روز پیدا دارد، بیابند."

با این حال، در نشست وزرای مالی و بانکهای مرکزی جی 20 هم که در ترکیه برگزار شد، نشانی از خواست قدرتهای بزرگ سرمایه داری برای حل بحران اقتصادی جهان به چشم نمی خورد، زیرا آنان طرحی برای اقدامی موجز ندادند و در بیانیه پایانی نشست خود به ماست مالی کردن شدت بحران و اهمیت مدیریت اقتصادی و مالی پرداختند. در واقع هیچ بهبود اقتصاد جهانی در چشم انداز دیده نمی شود.

یک زنگ هشدار دیگر برای جی 20 در هنگام برگزاری کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل در ماه نوامبر (آبان ماه) در پاریس به صدا در می آید. تغییرات آب و هوا در کره زمین به حل بحران اقتصادی بستگی دارد. بحران تغییرات اقلیمی نیز مهر و نشان بحرانهای سرمایه داری را بر خود حمل می کند.

 

مهاجران، آیینه شکست نو - لیبرالیسم و پوزخند دیگری به انگاره "پایان تاریخ"

دهها و صدها هزار نفر از مردم ستمدیده جهان در اوج درماندگی ترک دیار و خانواده و میهن خود کرده و مهاجرت می کنند تا به زندگی بهتر و امنیت برای خود و فرزندان شان دست یابند.

در همین حال، سیاستمداران کشورهای پذیرا، نگران تاثیرات فرهنگ مهاجران به درون فرهنگ خود هستند و عده ای هم تصور می کنند پذیرش مهاجران به هجوم تعداد بیشتری از آنان می انجامد. فاشیستها به ویژه در آلمان، به تلاطم مهاجر ستیزی افتاده اند. این در حالیست که در برخی از کشورها، مردم از پناهجویان استقبال کرده اند.

اما ریشه اصلی این نابسامانیها کجاست؟ آیا امکان پرهیز از وضعیت کنونی وجود دارد؟ چرا اینهمه انسان خطر به جان خریده و ترک دیار می کنند؟ چرا مهاجران از سوریه، آفریقا و آمریکای جنوبی می آیند؟ پاسخها گوناگون است.

شماری می گویند، این وضعیت ناشی از خشونت در جامعه، جنگهای داخلی، ستمگری، درگیریهای قاچاقچیان مواد مخدر در آمریکای لاتین و غیره است. اگر هم بپذیریم که چنین است، چه عواملی این چنین فضایی را ایجاد کرده؟

در بالا به طور مختصر به بحران سرمایه داری و فجایعی که زندگی میلیون انسان را به تباهی کشانده، اشاره شد. نگاهی به وضعیت اقتصاد سرمایه داری جهانی و تسلط نو - لیبرالیسم و سیاستهایی به نام "بازار آزاد" یا در واقع، سیاست گشایش اقتصاد کشورها به روی تجارت و سرمایه گذاری خارجی، آزادی جریان سرمایه به هر سو، مقررات زدایی، خصوصی سازی و کوچک کردن دولت که توسط طبقه حاکمه حکومتهای غربی طراحی شده، نشان می دهد که اگر چه نو – لیبرالیسم بر ثروت عده ای ناچیز افزوده و در جاهایی سبب رشد شده، اما ضررهای آن به اکثریت مردم جوامع آن رسیده. نو - لیبرالیسم با خود معیشت ناپایدار، اختلال در اشکال سنتی کشاورزی و تولید و همچنین حذف خدمات دولتی که برای سالها کمابیش ارایه می شد، آورده است.

روزنامه "بوستون گلوب" میزان رشد نابرابری را 11درصد در کشورهای با اقتصاد متوسط و یا فقیر اعلام کرده است. این آمار از دهه 1990 تا اواخر 2000، تکیه بر گزارش سازمان ملل دارد. (بوستون گلوب 2015 – شکست لیبرالیسم)

کاهش کمکهای تحصیلی، بهداشت و درمان، سخت شدن دسترسی به آب پاک و نظیر آن، اموری است که زندگی را برای به حاشیه کشانده شده ها هر چه سخت تر می کند.

تنها یک نمونه از جهانی سازی اقتصادی و اثرات متعدد آن در زندگی مردم، فقدان شغل و کار برای جوانان است. بخشی از این جوانان توسط دارو دسته های تبهکار و یا گروههای اسلامگرای تروریستی به کار گرفته می شوند.

پیشتر و در دهه 30، سرمایه داری توانسته بود از تنها راهی که در برابر خود و جهت ادامه حیات داشت، یعنی ایجاد شکاف هر چه بیشتر طبقاتی، به طور موقت درمان پیدا کند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، نظریه پردازان این نظام، "پایان تاریخ" را اعلام داشتند. اکنون شاهد تاریخی هستیم که با سرمایه داری پایان نیافته. سرمایه داری با حقایق تلخی روبرو می شود و آن موج مهاجرینی است که از کشورهای تحت ستم که حامی دیکتاتورهای آنان بوده است، می آیند.

پس لرزه های بحران اقتصادی 2008، ناکارآمدی سیستم سرمایه داری را که در مقررات زدایی، خصوصی سازی و مزد پایین تجلی می یافت، در سراسر جهان ملموس کرد. از اروپا تا "اقتصادهای در حال رشد" و از چاره اندیشیهای ناکارآمد برای بازسازی یک سیستم شکست خورده با تحمیل ریاضت اقتصادی بر زحمتکشان، این ناتوانی مادی شده است.

هر کس مدعی شود که رکود اقتصادی سرمایه داری غرب برطرف شده، جدی فکر نکرده. روند ترمیم بحران، کند ترین و کسب بهره کمترین در تاریخ بوده است، چرا؟ زیرا صاحبان سرمایه آماده برای هر نوع سرمایه گذاری هستند، غیر از سرمایه گذاری در تولید! این وضعیت همچنان ادامه خواهد داشت و روشن است که در صورت عدم تغییر آن، اقتصاد غرب به مرحله رکورد اقتصادی تام و تمام وارد می شود.

همین جا است که خانم مرکل تا زمانی که چشمها به سوی اوست، نمایش محبت و انسانیت و همبستگی خواهد داد، اما در دراز مدت، طبقه حاکمه اروپا طور دیگری رفتار خواهد کرد و راه را بر مهاجران می بندد.

اکنون بستگی به جنبشهای اجتماعی، چپ و مهاجران متشکل شده دارد که ریشه های این مشکل را مد نظر قرار دهند و خواستار راه حلهای بهتر و پایدار شوند.

 

منبع: نبردخلق شماره 363، چهارشنبه اول مهر 1394 - 23 سپتامبر 2015

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول