بی مرگی به بهای "بی رگی"

 

امید برهانی

 

نزد آن قومی که ذرات شرف در خانه ی خونشان

کرده جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای آدمیت، تنگ

خنده دارد از نیاکانی سخن گفتن، که من گفتم...

(اخوان ثالث)

           

پیش درآمد

در یک جامعه مدنی و آزاد، مطبوعات رکن چهارم دموکراسی به شمار آمده و هر کدام به فراخور فرم و محتوای خود، در ماندگاری و گسترش دموکراسی، آزادیهای مدنی و آگاهی عمومی ایفای نقش می کنند. این پدیده، مستقل از سوژه و موضوع است و بنابراین، همه گونه مطبوعات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و هنری را در بر می گیرد.

در جامعه ی بسته و غیر دموکراتیک اما، از آنجا که همه چیز تابعی از متغیر اولیه حکومت است، مطبوعات هم در فضای ترس و خفقان حاکم، استقلال، کارکرد و اثربخشی خود را از دست می دهند. جالب این که این پروسه هم مستقل از سوژه و موضوع است. مطبوعات سیاسی که تکلیف شان روشن است؛ زیر شدید ترین برخوردها از قطع پشتیبانی مالی و سانسور تا توقیف، بازداشت و حتی ترور اهالی خود قرار می گیرند و یا برای ماندن و بقا، با خودسانسوری و تمکین از قدرت، به کبریت بی خطر و ببر کاغذی بدل می شوند. مطبوعات غیر سیاسی هم در این میان بی نصیب نمی مانند. آنها مجبورند آرایش غیر سیاسی خود را غلیظ تر کرده و محتوای فرهنگی، هنری، اجتماعی و اقتصادی خود را با سلام و صلوات و ترس و شرمی وسواس گونه عرضه کنند تا خاطر ارباب قدرت از بی خطری و بی خاصیتی شان آسوده بماند.

در این گروه هستند رسانه هایی که حضورشان نه تنها بی ضرر بلکه، به گونه ای نامحسوس مفید و در خدمت حاکمیت است و همین سبب ساز ماندگاری شان می شود.

هدف این نوشته، نگاهی به نشریه و رسانه ای از گروه اخیر است که در عین جدا بافتگی ظاهری از مطبوعات رایج امروز ایران و در عین نمایندگی آیین یا زبانی خاص، به دلیل وجود سانسور و فضای رسانه ای دیکته ای و دستوری، حضورش نه تنها نشانه ی آزادی مطبوعاتی و موزاییسم فرهنگی نیست، بلکه با جذابیتهای بصری و کلامی خود، به طور آشکار در ساختن چهره دروغینی از رژیم جمهوری اسلامی در زمینه آزادی مذهب و فرهنگ و به طور پنهانی (به سهم خود) در بسط ایدیولوژی برتری جو و جهان ستیز این رژیم نقش دارد.

 

آن رسانه و این رژیم

"امُرداد" (به معنی بی مرگی و جاودانگی)، هفته ‌نامه و تارنمای خبری فرهنگی زرتشتیان است که هدف خود را شناساندن تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران باستان و آیین زرتشتی و خبررسانی و پژوهش در این زمینه معرفی می کند و از 15 سال پیش در تهران تاسیس شده‌ است. نشریه مزبور مورد علاقه زرتشتیان و پارسیان هند و سایر نقاط جهان است و مطالب آن با تقسیم بندی موضوعی به رویدادها، اندیشه، تاریخ، شاهنامه و زیست بوم، مخاطبان نسبتا زیادی در سطح جهان دارد و موفق به رونق بخشیدن به آیینهای باستانی ایرانیان شده‌ است که بسیاری از این آیینها و مراسم از گذشته جنبه جهانی داشته‌ و یا ثبت جهانی شده اند، ازجمله نوروز، مهرگان، سده، روز زمین...

تا این جای کار همه چیز خوب و شیک به نظر می رسد؛ حضور نسبتا پر رنگ و با نفوذ رسانه ای که گروهی از شهروندان دگرآیین را نمایندگی کرده و مطابق الفبای حقوق بشری و آزادیهای مدنی و رسانه ای، تلاش در حفظ و دوام سنتهای باستانی و فرهنگ آیینی خود دارد.

مشکل اما با این پرسش آغاز می شود که در سایه حاکمیتی که از ابتدای پیدایش خلق الساعه و بی تاریخ خود تا به امروز با هرگونه آزادی مدنی، مذهبی و مطبوعاتی بیگانه بوده تا جایی که حتی زیر شاخه های دین رسمی کشور را که خود ادعای تولیت جهانی آن را دارد و بر صیانت و صدور آن سر و سینه می کوبد، بر نتافته و با رهبران و پیروان آنها سر ستیز دارد، چرا و چگونه فعالان فرهنگ و آیین زرتشتی که مملو از تاریخ اساطیری و سلسله های پادشاهی است و اتفاقا از دید همین حاکمیت منحط و مرتجع، زمانی سمبل کفر و طاغوت شناخته می شد، آسوده خاطر به تبلیغ و ترویج مشغول اند؟ و به قول ویکی پدیا "شائبه" محدودیت تبلیغ و فعالیت آنها در جمهوری اسلامی بی معنی و منتفی است؟

"امُرداد" در سال 78 مانند بسیاری از مطبوعات آن زمان از دولت اصلاحات مجوز نشر گرفت ولی برخلاف بسیاری از آنها، تومارش در هم پیچیده نشد، به مرگ فله ای گرفتار نیامد و نامیرا ماند. کجای کار می لنگد؟!

 

راز نامیرایی

 پاسخ در نگاه اول سهل الوصول بوده و در پیوند با رویکرد به ظاهر فرهنگی نشریه شکل می گیرد: نشریه غیر سیاسی ست و کار فرهنگی می کند! این پیش فرض راه تمام اما و اگرها را می بندد.

تمامی صفحات "امُرداد" مملو از شرح آداب و اخبار زرتشتیان، واژگان اوستایی و پهلوی، آثار تاریخی، شاهنامه و مطالب مرتبط است. قوم آریا، پارس، ماد و سرزمین ایران را چون یک کلیت یکپارچه، سترون و برکشیده هدف گرفته و بر دلاوری، راستی، بخشندگی، روا داری، دادگری و ستم ناپذیری ایرانیان تاکید می ورزد و ایرانی بودن خاستگاه بسیاری از اختراعات و کشفیات کهن مثل آتش، پیک و پست، خط، محاسبات ریاضی و دریانوردی، و حتا آیینها، جشنها و عبادتها در سراسر جهان را به رخ می کشد.

این برکشندگی در فضای کاغذی و مجازی، مخاطب معصوم را که ضمیر ناخودآگاه جمعی اش مشحون از سرخوردگی و افسردگی ناشی از تجاوز، تحقیر و ستم تاریخی ست، به همذات پنداری جبرانی با آن قوم برگزیده و نوعی سمپاتی نوستالژیک نسبت به نیاکان و شاهان ندیده و خاک پرستی و میهن دوستی کاذب فرا می خواند. به این ترتیب "امُرداد" پا را از زرتشتی گری فراتر نهاده و در گرداب ناسیونالیسم و نژاد گرایی می غلتد.

از سوی دیگر، از نگاه "امُرداد"، تاریخ ایران با حمله ی اعراب و سلطه اسلام تمام می شود. از این به بعد ملت ایران را وا می نهد و به جز زنجموره بی رمق و دست به عصایی از بازی بد روزگار و نه تحلیل چرایی آن (و تازه به طوری که به احدی از اصحاب و اذناب اسلام برنخورد)، دیگر تصویر و تحلیل درخوری از اوضاع سیاسی، اجتماعی، طبقاتی، شورشها و مبارزات آزادی خواهانه و استقلال طلب نمی دهد. از جنبش مزدک، ابومسلم، بابک، طاهر، صفاریان و سربداران به سان پدیده هایی که جزو تاریخ ایران نیست و فقط بوی دردسر می دهد، به اشاره ای رد می شود.

ایران "امُرداد" با پایان کار قاجار و تولد پهلوی دوباره متولد می شود و با رویکرد ناسیونالیستی و پان ایرانیستی رضا شاه کمی جان می گیرد. از شیر خشک ابداعی محمدرضا شاه با فرمولاسیون ثقیل الهضم "کورش کبیر- حضرت عباس- ارتجاع سرخ و سیاه" با اکراه تغذیه می کند. "امُرداد" از تاسیس نهادهای مدرن، بازسازی بناهای تاریخی و ترویج هنر و فرهنگ استقبال می کند ولی فرصت نمی کند به جنبش مشروطه، نهضت جنگل، نهضت ملی و مصدق و کودتای 28 مرداد نگاهی از سر حوصله بیندازد! با این صرفه جویی در وقت، حق و امکان یادآوری و تبریک پیروزی "انقلاب اسلامی" را هر سال در موسم 22 بهمن برای خود محفوظ می دارد!

در ایران اسلامی زیر سایه ولی فقیه هم که اتفاق خاصی نیفتاده که بخواهد در "امُرداد" بازتاب داشته باشد، به جز بی توجهی مسوولان به آثار باستانی، سازه های کهن و محیط زیست. هیچ گونه فلاش بک انتقادی به ضرب و شتمهای اولیه رژیم نسبت به فرهنگها و مذاهب غیر اسلامی از جمله آیین زرتشتی وجود ندارد. جنگی در کشور در نگرفته و کسی نابود نشده. هیچ اعتراضی نسبت به انسداد سیاسی و سانسور رایج خانواده رسانه و مطبوعات که "امُرداد" خود عضوی از آن است، دیده نمی شود. به گونه ای مشابه، انتقاد یا اعتراضی به بی سر و سامانیهای اقتصادی، فساد اداری و قضایی ، فقر فراگیر، آلودگی هوا و اسباب آن، زن ستیزی و کودک آزاری، نرخ بالای کم سوادی و خشونت، نرخ پایین امنیت و اعتماد اجتماعی، دستگیری، شکنجه و اعدام... در هیچ جای این رسانه به چشم نمی خورد، چون گویا در اساس این بلایا در سرزمینی دور و بر سر موجوداتی مستوجب عذاب فرود آمده نه در جغرافیایی به نام ایران.

در جام جهان نمای "امُرداد"، این پلشتیها در خاک پاک ایران دیروز و امروز جایی ندارند و ملت منزه و مرفه ایران زیر سایه حاکمیتی جمشید وار زیست می کند! با این حساب آیا "جمشید" معاصر می تواند نگاهی جز مهر و ملاطفت به این جام سر به راه انتظار داشته باشد؟ سویه این جام، تنها و تنها فرهنگ است و تاریخ، بی هیچ پیوند و قرابتی با اقتصاد، حکومت، جامعه طبقاتی، جنگ، توسعه و عقب ماندگی، مبارزه و انقلاب...

"امُرداد" شهر فرنگی است که عکسهای زیبایی از گذشته نشان می دهد. ایران "امُرداد"، ماکتی است در ویترین شیشه ای. تماشای ماکت همیشه لذت بخش است. کدام صاحب عاقلی ویترین وفادار را می شکند؟!

 

همسانی جام و جمشید

سوای وفاداری و سر به راهی، همسانیهای درخور توجهی میان فرهنگ خودنما و در خود لمیده با رژیم خودشیفته مطبوعش می توان یافت که گونه ای همزیستی و همسفرگی را برای هر دو آسان می سازد:

- هر دو، خاستگاه دینی دارند و هر دو دین داعیه برترین بودن. هر دو دین در مراحلی از تاریخ، دین مسلط و حاکم و یا در پناه قدرت حاکم بوده یا هستند. تقدیس خدا گونه هر آنچه مربوط به آنها و پیامبر و روحانی شان است، راه شک، پرسش، نقد و عدم پذیرش این ادیان و آموزه های آنها را می بندد، که این خود در تضاد با ادعای شان در ستایش خرد و تفکر است.

- دمیدن بی حد و حساب در شیپور ناسیونالیسم با ادعای برتری قوم آریایی یا شیعه ایرانی و پیش فرض وجود دشمنانی قدیمی چون روم، یونان، سکاها، اعراب، ترکها یا دشمنان جدید مانند آمریکا، اروپا، اسراییل. این ادعا هم در تضاد با ادعای صلح دوستی و همزیستی مسالمت آمیز ایرانیان مفروض "امُرداد" و جمهوری اسلامی با ملل دیگر است.

- گونه ای تاریخ سازی علمی و تکنولوژیک با نسبت دادن شمار زیادی از اختراعات و اکتشافات به ایرانیان از ابتدای پیدایی تمدن یا دانشمندان "عصر درخشان تمدن اسلامی".

- تبلیغ بی سر و صدا و محترمانه نژاد پرستی با انتساب تمام سجایای اخلاقی قابل تصور به ایرانیان و مسلمانان و انکار تلویحی این صفات نزد سایر اقوام و ملل. این نگاه، عاجز از درک تضاد بین داعیه برابری و نوع دوستی با پیش فرض برگزیدگی یک ملت است.

- افراط و اصرار بیمار گونه در کاربرد واژه های فارسی یا پهلوی در امُرداد و کلمات عربی در رسانه های حکومتی به طوری که درک بسیاری از متنها از فرط نامانوسی کلمات برای خواننده فارسی زبان امروز دشوار و متن فدای حاشیه می شود. گرچه کاربرد واژگان فارسی موجود و قابل فهم پدیده مناسبی ست که در سالهای نزدیک جا افتاده و روز به روز بیشتر می شود، اما گذشته از زبان حکومت، در "امُرداد" می توان به واژه های دشوار و نامانوسی مانند گجستک (شوم، بدبخت)، چم (معنی)، فرنشین (رییس)، هموند (عضو) اشاره کرد. این زیاده روی گاه تا آنجا پیش می رود که در قسمتهایی از شاهکارهای ادب فارسی پس از اسلام که گاهی در "امُرداد" چاپ می شود (چون رباعیات خیام ، غزلیات سعدی و حافظ، تاریخ طبری و تاریخ بیهقی) و به اقتضای زمان سرایش خود مملو از واژگان و صنایع زیبای عربی اند که استادانه به کار گرفته شده اند، این واژگان و صنایع با معادلهای فارسی جایگزین می شود و سجع و قافیه و ردیف چنان در هم می ریزد که سبب شرمساری خالقان این آثار می شود؛ گرچه برای رعایت ادب و امانت و حفظ حقوق مولف، معادلها در پرانتز می آیند! این رویکرد هم به نوعی انکار واقعیت آمیختگی و تاثیرپذیری زبانها و فرهنگها از یکدیگر و در حقیقت گونه ای دگماتیسم فرهنگی برتری جوییانه و تحقیرآمیز است.

نگاهی به این پارامترهای مشترک در کردار و گفتار آخوند و "امُرداد" (احساس حقانیت دینی، واژه سازی، دشمن تراشی، توهم برگزیدگی و رسالت جهانی)، به اشتراک درک در پندار رژیم و رسانه راه می برد و پرده از راز همزیستی آنها کنار می زند: فرآیند معیوب خودشیفتگی- برتری جویی - جنگ طلبی که در صورت وقوع جنگ و پیروزی نظامی به بازتولید فرآیند و ایجاد سیکل معیوب منجر می شود و در صورت شکست به حقارت سیاسی، مظلوم نمایی، خودشیفتگی جبرانی و فرافکنی می رسد، و در پی آن بازتولید برتری جویی و باز سیکل معیوب...

بروز شکلکها و رفتارهای عجیب با پرچم ایران در مسابقات ورزشی جهانی به ویژه فوتبال، نمایش دولتی "روز ملی خلیج فارس" (خلیجی که از حاکمیت عملی بر آن گرفته تا بهره برداری از منابع نفت و گاز و آبزیانش در کف بیگانه است)، و نمایش منشور کورش در ایران که تقریبا همزمان با آغاز همگرایی بین المللی و صدور قطعنامه و مقدمه چینی تحریمها علیه ایران بود، کمترین بهره برداری سیاسی رژیم جمهوری اسلامی از نام ایران و ایرانی ست.

 

تشابه تاریخی

با نگاهی دیگر به جنبه های زیر از تاریخ سیاسی و اجتماعی گذشته ایران می توان تشابه ساختاری آن با شرایط حاکمیت جمهوری اسلامی پی برد و از این دریچه، نگاه تخیلی "امُرداد" به دوران طلایی ایران باستان از نظر آبادانی، رفاه، دین برگزیده، حاکمیت نظم و قانون، و عدالت پادشاهان را به زیر سوال کشید:

 

- ساختار طبقاتی

از وضعیت طبقاتی در زمان هخامنشی اطلاع دقیقی نیست، ولی در دوره اشکانی از سال 50 پیش از میلاد تا سال 150 میلادی، سطح زندگی در ایران بالا بود. طبقات موجود کشاورزان و بازرگانان بودند. بعد از این تاریخ به دلیل شروع و ادامه یافتن جنگهای ایران و روم، وضع اقتصادی آشفته شد و سطح زندگی و رفاه عمومی نزول کرد.

در دوران ساسانیان، مردمان به چهار طبقه اجتماعی روحانیان، جنگیان، مستخدمان ادارات و دبیران، و توده ملت (روستاییان یا واستریوشان و صنعتگران و شهریان ) تقسیم می ‌شدند. مردم طبقه پایین این هرم قادر به صعود به طبقه بالاتر نبودند و خود و نوادگان و پیشینیان آنها برای همیشه در همان طبقه باقی می ماندند. یکی از دلایل سقوط دولت ساسانی همین طبقه بندی ناعادلانه بود که توده را برای همیشه در اختیار ثروتمندان قرار می داد. در راس این طبقات موبدان قرار داشتند که باعث تحریف دین زرتشت، خودکامگی دینی و کاهش محبوبیت دین نزد مردم شدند. 

 

- جنگ

تنها در دوره هخامنشی، دو جنگ بین داریوش و یونان و شش جنگ بین خشایارشاه و یونان و یک جنگ بین داریوش سوم و اسکندر رخ داد. در دوران اشکانیان جنگهای طولانی چند قرنی با روم آغاز شد. در دوران ساسانی دستکم دوازده جنگ فرساینده بین ایران و روم، یونان و اعراب در گرفت.

صرف نظر از پیروزی یا شکست نظامی، قسمت عمده ای از وقت، ثروت، و نیروی انسانی ایرانیان به جنگهای متعدد بی فایده با همسایگان گذشت و نتیجه آن مانند تمام جنگهای تاریخ، چیزی جز فقر و فلاکت توده های مردم، بیماری و قحطی، انحطاط ، آشفتگی و سقوط پی درپی پادشاهان و در نتیجه، عدم شکل گیری کشور منسجم و دولت- شهر و مفهوم شهروند و حکومت قانون نبوده است. 

 

- دین، قدرت و دولت

به طور کلی رابطه دین و دولت در ایران قدیم، از دوران ساسانیان شکل گرفته و به طور عمده دو تلاش متضاد بنا بر اقتضای شرایط وقت را بازتاب می دهد:

1- سعی در تقویت دین ملی و رسمی به منظور مبارزه با ادیان به اصطلاح تفرقه انگیز غیر ملی (کاری که طی چند دهه ی اخیر رژیمهای توتالیتر مذهبی از جمله ایران به طور آشکار و رسمی انجام داده اند). شاهپور دوم و انوشیروان کسانی بودند که با این هدف و شیوه، آیین زرتشت را با قدرت و شدت ترویج کردند.

2- آسان گیری و دموکرات منشی در مقابل ادیان غیر رسمی به قصد مقاومت در برابر طبقه ‌ای که آیین ملی و رسمی در دست آنها، ابزار کسب قدرت و اعمال نفوذ در امور حکومت بود. در بین کسانی که به ابزار تسامح دینی برای جلوگیری از قدرت گرفتن موبدان متوسل شدند، می‌ توان از یزدگرد یکم و قباد نام برد.

در عصر نخستین شاهان ساسانی دو گرایش دینی عمده وجود داشت که هر یک از آنها می‌ کوشید به آیین رسمی دستگاه دولتی تبدیل شود. نمایندگان این دو گرایش دینی، "مانی" و "کرتیر" بودند.

مانی در زمان شاپور یکم (دوران سلطنت از ۲۴۱ تا سال ۲۷۱ میلادی) ظهور کرد و اجازه یافت دین خود را تبلیغ کند. انتشار مانویت که در قلمرو ساسانی اثر دیرپایی داشت، مدیون روحیه تسامح شاپور بود که بی‌ تردید مورد پسند کرتیر قرار نداشت. قدرت واقعی کرتیر از زمان بهرام یکم آغاز شد. او که رقیب و دشمن سرسخت مانی بود، سرانجام سبب زندانی شدن و مرگ وی در سال 276 میلادی شد. قتل مانی ضعف سلطنت را در مقابل قدرت روز افزون کرتیر آشکار تر کرد.

یزدگرد یکم (دوران پادشاهی از ۳۹۹ تا ۴۲۰ میلادی) را "یزدگرد نیکوکار" خوانده و از نیکی او به فقرا و بینوایان تمجید کرده ‌اند. دلیل اصلی ناخرسندی اشراف و موبدان زرتشتی از یزدگرد، تسامحی بود که وی نسبت به مسیحیهای ایران نشان می داد. مسالمت یزدگرد یکم در روابط خود با مسیحیان، غیر از تمایل فردی، بی شک برآمده مقاصد سیاسی بود، زیرا که با برقراری صلح با روم می توانست در تحکیم اقتدار سلطنت خویش بکوشد. یزدگرد در اواخر سلطنت، رفتارش را نسبت به عیسویان تغییر داد. انتصاب "مهرنرسی" زرتشتی و دشمن بزرگ مسیحیان به مقام وزیری را می توان با همین چرخش توضیح داد.

در دوران پادشاهی قباد یکم (دوره نخست از سال ۴۸۸ تا ۴۹۶ و دوره ی دوم ۴۹۹ تا ۵۳۱ میلادی) شرایط اقتصادی ایران به علت پرداخت خسارت جنگی سنگین بسیار وخیم بود. خزانه بر اثر جنگها خالی شده و مالیاتهای سنگینی به مردم تحمیل می ‌شد. عموم مردم به ویژه طبقات کارگر و محروم به سبب کشتارها، غارتها و گرانی‌، از اشراف و غلبه آنها به شدت ناراضی بودند. خود شاه هم از اشراف و شاهزاده ها که با هم در کسب و حفظ ثروت و قدرت رقابت داشتند، ناراضی بود. چنین شرایطی، نهضتی عدالت جویانه و اشتراک خواه به آسانی می‌ توانست ریشه بگیرد. مزدک در دوره نخست پادشاهی قباد به وی نزدیک شد و او را به انجام اصلاحات اجتماعی برانگیخت. او نظامی برابری جویانه را تبلیغ می‌ کرد که آموزه‌ هایی فراتر از باور زرتشتی ‌گری داشت. وی ازدواج زنان با مردانی بیرون از طبقات روحانی و اشراف و شاهزادگان را جایز می دانست و داشتن بیش از یک زن را ناروا می ‌شمرد. مزدک اشتراک دارایی و مالکیت و زنان را که در تملک صاحبان قدرت بودند، تبلیغ می‌ کرد. در نوشته ‌های زرتشتیان این دوره را دوره آشوب می ‌شناسند. اظهار علاقه پادشاه، به مزدک و یارانش فرصت داد به نهضت خود شکل انقلابی ببخشند و اعیان و نجبا که ضربه خورده بودند، بر ضد وی با موبدان و روحانیان همدست شدند.

عامل اصلی قتل عام و سرکوب مزدکیان، انوشیروان (دوران پادشاهی ۵۳۱ تا سال ۵۷۹ میلادی) بود که پیروان مزدک، ولیعهدی وی را به خطر انداخته بودند و طبیعی است که او در آغاز سلطنت خویش نیز در قلع و قمع بقایای پیروان مزدک دست به اقدامات جدی و شدیدی زده باشد. "انوشیروان عادل" با حمایت و ترویج آیین اکثریت موبدان زرتشتی، زروانیان را نیز مثل مزدکیان و مانویان به شدت تعقیب و سرکوب کرد. سرکوبی مزدکیان، آیین زرتشت و طبقه روحانیان زرتشتی را فوق ‌العاده تقویت کرد. در این زمان بود که اوستا جمع آوری و نوشته شد.

دور باطل سلطه دینی بار دیگر با فتح ایران فرسوده از کشمکشهای داخلی و جنگهای خارجی بوسیله ی اعراب مسلمان شده از سر گرفته شد.

 

ناسیونالیسم

ناسیونالیسم مطلوب و مدعای "امُرداد" تاکید صرف بر برتری نژاد، خاک و آیین ایرانی بوده و ناسیونالیسمی پارانویید و توسعه طلب است که باعث قرنها جنگ و کشتار، ویرانی و عقب ماندگی شده و عاقبت، خود قربانی ناسیونالیسم عرب شد. گرچه در مناسبتهایی چون 29 اسفند از دکتر مصدق و نهضت ملی ایران در "امُرداد" یاد و ستایش می شود، اما ملی گرایی مردانی چون قائم مقام، امیرکبیر، رشدیه و دکتر مصدق، گونه ای ناسیونالیسم توسعه گرا و ضد استبداد داخلی و استثمار خارجی بود و محرومیت زدایی و جبران عقب افتادگی ایران را هدف گرفته بود که به هیچ وجه با ناسیونالیسم ایستا و برتری جوی ایده آل "امُرداد" قابل مقایسه نیست.

 

آزادی و مشارکت مدنی

یک گروه جمعیتی خاص (نژادی، دینی، ...) که با داشتن یک نماینده در مجلس قانون گذاری کشور، شادمان و مفتخر از داشتن سهمی در مشارکت سیاسی است و به آزادی شهروندی خود باور دارد، از همان ابتدا قافیه را باخته است. قانون شهروندی و حقوق مدنی، این نژاد و آن مذهب نمی شناسد و مشارکت افراد را به نسبت جمعیت سهم بندی نمی کند. اما رژیم فاشیستی ایران با دادن کوپن و سهمیه یک نفره نمایندگی به زرتشتیان، کلیمیان، ارمنیان و آشوریان، این گروهها را در عمل هیچ فرض می کند. نداشتن حق استخدام و پست مهم و کلیدی در ادارات دولتی واقعیت دیگری است که توهم آزادی اجتماعی و فعالیت مدنی و خدمت به میهن اجدادی را زایل می کند.

 

برآیند: مرگ تدریجی یک رویا

سر در لاک خود فرو بردن، در نشئه رویا ماندن و پا روی دم اژدها نگذاشتن برای رسانه ای که افتخار قومش رزم رستم و اژدها است، افتخار نیست. چشم بستن بر واقعیتهای تلخ ایران امروز مانند فقر و نابرابری، اعتیاد، میزان پایین اعتماد اجتماعی، بیکاری و تورم، فروش دختران و کودکان، کار اجباری و بیگاری کودکان، سرکوبی و شکنجه و اعدام وحشیانه گروههای مختلف، بی حیثیتی بین المللی و فشار تحریمهای اقتصادی بر یک ملت، نشانی از ایران دوستی و ملی گرایی ندارد.

بودن یا نبودن همیشه مساله نیست. ماندن به بهای هیچ نگفتن نشان بی خاصیتی و بی رگی و مرگ خاموش و تدریجی رویای سروری قدیم در هیاهوی پاره های آتش و آهن دنیای جدید است. 

 

 

منابع:

- هفته نامه ی امرداد، شماره های گوناگون

- تارنما ( وب سایت ) امرداد

- ناسیونالیسم در ایران - ریچارد کاتم

- پژوهش های ایرانی: رنج های بشری- رضا مرادی غیاث آبادی

 

منبع: نبرخلق شماره 359، اول خرداد 1394 (22 مه 2015)

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول