سیاهکل

 

 

یک، دو، سه و…

صدمین بار نوشتم

هزار و سیصد و چهل و سیاهکل

و باز نوشتم هزار و سیصد و نود و سه

و دگر بار نوشتم هزار و سیصد و پنجاه و انقلاب

میدانی!

هیچ قطار سریع السیری مرا به سیاهکل نمی رساند

به جز تو

هیچ هواپیمایی مقصدش سیاهکل نیست

به جز تو

دستهایم را به آفتابکاران پیشکش می کنم

آهای رفیق خودت را به من بسپار

باقی راه با من تا سیاهکل

 

پریناز پرتو، لندن