واژگان بی هویت و وارثان بی کرامت

 

امید برهانی

 

در شیزوفرنیا فرآیندهای فکری و شناختی بیمار مختل شده و پاسخگویی عاطفی وی تضعیف می شود. توهمات شنیداری عجیب و تفکر و تکلم آشفته پدیدار می شوند و فرد به واژه سازی (نئولوژیسم) روی می آورد؛ واژگانی که هیچ گونه تناسب و قرابتی با فرهنگ و زبان مادری وی ندارند. سبب شناسی روانی این پدیده، انفکاک شخصیت و تجزا و پارگی لایه های نهاد، خود و فرا خود است که در سیر تکامل خود، بیمار را به گونه ای از خودبیگانگی دچار می کند و او را با ادبیات و واژگانی دیگرگونه، به اثبات خویش و چالش با پیرامون برمی انگیزاند.

نزد هگل از خودبیگانگی پدیده ای خاص است که بر خلاف سایر پدیده های عام، فرآیند تحول شناخت (یعنی برون تراوی، عینیت یابی، شیئی شدگی و شیئی زدگی که در تمام تحول شناخت وجود دارند) فقط در لحظه و مرحله ی معینی از این فرآیند پدیدار می گردد و در مراحل بعد از میان می رود. از این رو، از خود بیگانگی را می توان پدیده ای پاتولوژیک و در واقع گونه ای بیماری شناخت دانست.

ویژگیهای اصلی از خودبیگانگی عبارتند از: جدایی، استیلا ، پرستش

نمونه ی بارز از خودبیگانگی در پدیدار شناسی هگل دولت است که در آغاز روح و جوهر ملت است، اما از آن جدا می شود، بر آن مستولی و فرمانروا می گردد و سرانجام مورد پرستش قرار می گیرد.

نمونه ی دیگر مذهب و ایدیولوژی ست که محصول اندیشه انسانی ست اما از انسان جدا می شود، بر انسان مستولی می شود و دست آخر به عنوان اصول مافوق انسانی پرستیده می شود.

به مدد همین تعاریف و مثالها می توان به ترمینولوژی و ادبیات یک دولت ایدیولوژیک همچون جمهوری اسلامی و زیرپاره های آن در بستر پدیدار شناختی اش نظر افکند.

بانی این رژیم بیگانه با عرف سیاسی - بین المللی زمانه خود، در نخستین جملات شیزوفرنیک و آلوده به توهم رسالت خود خطاب به ملتی گفت: "ما شما را به مقام انسانیت می رسانیم!"

سوای ادبیات سیاسی پاتولوژیک و غریب این حاکمیت از جمله صدور انقلاب، امام، دفاع مقدس، امت، مدیریت جهان، اقتصاد مقاومتی، سال پیامبر عظیم الشان، اصولگرایی، اصلاح طلبی و ...، در عرصه معنا و اخلاق و مفاهیم انتزاعی هم نئولوژیسم همزاد و هم نهشت رژیم و زیرپاره های آن همچنان فعال و مولد بوده است. نگاهی به گردهمایی گروهی از اصلاح طلبان در روزهای آغازین شهریور با عنوان "احیای هویت و کرامت انسانی" موید ادعای نگارنده است.

چکیده محتوای این همنشینی که در دانشگاه مازندران و با شرکت نمایندگان شورای اصلاح طلبان، علی یونسی وزیر اطلاعات وقت و برخی از مدیران دولت خاتمی برگزار شد، تاکید بر موارد زیر است:

- از بین رفتن کرامت انسانی در دولتهای احمدی نژاد (مثال آن اخراج اساتید از دانشگاهها، فاجعه در اقتصاد و بن بست رابطه با جهان)

- نقش جوانان اصلاح طلب در گرم کردن تنور انتخابات 92 (عین گفتار) و نادیده گرفته شدن آنها پس از انتخابات

- حاکمیت تفکر، هدایت و پشتیبانی رهبران اصلاحات (به صراحت رفسنجانی، ناطق نوری و حسن خمینی!!! در کنار چهره های شاخص و دربند اعتراضات 88)

- دستاوردهای دولت امید و اعتدال در پیشرفت مذاکرات هسته ای و بازگشت آرامش به جامعه و بازار

- این که مشکل کشور افراط گرایی ست و اصولگرا و اصلاح طلب با هم انقلاب کردند و به جبهه رفتند و تک جناحی و حذف مذموم است

- این که دولت اعتدال باید در چینش نیروهای سیاسی دقت بیشتری به خرج داده و از به کار گیری عناصر افراطی بپرهیزد

 

می توان از دو منظر و رویکرد توامان به بررسی تطبیقی فرم (عنوان) و محتوای این برنامه به عنوان نمونه ای از پدیده از خودبیگانگی زیر پاره های اصلاح طلبی و اصول گرایی در کلیت شیزوفرنیک رژیم جمهوری اسلامی پرداخت (گرچه حجم نمونه در این جامعه آماری بسیار بالاست): یکی بررسی تاریخی دوران حیات نظام و دیگری بررسی مستقیم سخنان و عقاید اشخاص مورد اشاره در بالا.

 

معامله رژیم با کرامت انسانی در پنج دوره گوناگون از حیات خود

از منظر اول، اگر از سر اغماض یا انصاف بخواهیم برای چاردیواری جغرافیایی به نام جمهوری اسلامی هویت و کرامتی قایل شویم، ناگزیر از تن دادن به تقسیم بندی تاریخی زیر خواهیم بود:

دوره نخست: هویت عصر خمینیسم که از درون هواپیمای بر زمین ننشسته و ابراز "هیچ" احساسی خمینی آغاز شده و گام اول آن اراده فرد به تشکیل دولت، "توی دهن" دولت وقت زدن، اعدامهای انقلابی، مرزبندی با نیروهای مترقی و چپ، پنهان شدن پشت نیروهای مذهبی و ارتجاعی و به رفراندوم نمایشی گذاشتن شیوه ای از حکومت که مشابه و ما به ازایی در فرهنگ سیاسی و حکومتهای رایج جهان نداشت و جز این، با برگه ی "آری" یا "نه"، عرصه را خالی از هر گزینه حکومتی آلترناتیو یا رقابتی دیگر کرد.

گام دوم هویت سازی، تحکیم مرزبندی و شروع تصفیه پایوران رژیم سلطنتی و دگراندیشان و مخالفان حکومت نوپدید از ادارات، ارتش، نفت و دانشگاه (در قالب انقلاب فرهنگی) بود.

با شروع جنگ، گام سوم در تثبیت این هویت جعلی با خلق تز "فتح قدس از راه کربلا"، رویارویی و سرکوب قیام خیابانی سال 60 و اصرار بر ادامه جنگ که دستکم ضامن بقای یکی از طرفین فاشیست و توسعه طلب و بهانه ای برای شکنجه و کشتارهای بی رحمانه دهه 60 شد.

با قوت گرفتن احتمال شکست نظامی از عراق و حمله مجاهدین و رفتن تا لب بام سرنگونی رژیم، با نوش جان کردن زهر قطعنامه در حقیقت گام پایانی، متزلزل و رو به عقب برداشته شد و هویت سرخورده، سوراخ شده و مستاصل، با قتل عام وحشیانه 67 اوج "کرامت انسانی" خود را به نمایش جهانی گذاشت.

 

دوره دوم: هویت سیاسی عصر سازندگی با مترسک سازی رفسنجانی از خامنه ای، قدرت گیری تدریجی وی از طریق باج دهی سیاسی و اقتصادی به نهادهایی مثل سپاه و بنیادها و آغاز پنهانکارانه پروژه غنی سازی اتمی، طراحی و اجرای ترورهای برون مرزی، دسیسه برای قتل اعضای کانون نویسندگان، آغاز پروژه قتلهای زنجیره ای با کشتن سعیدی سیرجانی و ...، و ساخت و نمایش برنامه ی "هویت" مشخص می گردد.

هویت اقتصادی این دوره با طرحهای به شدت لیبرالیستی استقراض از بانک جهانی و عملیاتی کردن فرمولهای صندوق بین المللی پول در جهت خصوصی سازی (و در واقع آقازاده سازی و یقه سفید سازی) صنایع و بخشهای اقتصادی، گریز از قانون اساسی در زمینه آموزش و بهداشت و درمان رایگان، کندی نزدیک به توقف بازسازی مناطق جنگ زده و آغاز رانت خواری و رانت دهی در قراردادهای نفتی، خودرو سازی، راه و ترابری ، زمین خواری، سد سازی و تخریب محیط زیست رقم می خورد. ناگفته پیداست که این اعمال و برنامه های کارگزاران رژیم تا چه میزان "کرامت انسانی" را نشانه گرفتند.

 

دوره سوم: حکایت هویت عصر خاتمی که نوستالژی ناکام اصلاح طلبان و مایه ننگ و نفرت اصولگرایان است، با جان گرفتن مترسک خامنه ای و نمایش باند واقعی قدرت در پروژه های دادگاه کرباسچی، حمله به کوی دانشگاه تهران، بحران آفرینی 9 روز یک بار، قتلهای زنجیره ای، ترور حجاریان و توقیف فله ای مطبوعات و انفعال رییس جمهور قانون گرای سابق و تدارکات چی بعدی از همان آغاز در هویت ذلالت و بی مایگی فرو افتاد و کرامت انسانی پایوران پارانویید نظام، خود را در اجساد کارد آجین شدن فروهرها و پرپر شدن امثال عزت ابراهیم نژاد به نمایش گذاشت.

 

دوره چهارم: و سر انجام قله ی هویت و گل سر سبد کرامت انسانی رژیم، دولتهای احمدی نژاد بود که در دو دوره انتصاب ننگین آن، هویت حماقت بار ارتجاع و پوپولیسم، خود را در هاله نور، خس و خاشاک، قطعنامه دان پاره شده و کاغذ پاره های تحریم جلوه کرد و کرامت گداپرورانه رییس دولت را در ظرف هدفمندی (قطع) یارانه ها، سهام عدالت و خانه روی آب "مهر" ریخت. و البته این دوره مفتخر است که کرامت انسانی به سبک خامنه ای (سرکوب 88 و کشتار در خیابان، شکنجه و قتل در کهریزک، بازداشت و زندان مخالفان و حتی حبس باورمندان منتقد) را به ضمیمه بیوگرافی نامشروع سیاسی خود دارد.

 

دوره پنجم: و اما دولت اعتدال و امید از آنجایی که محصول فرآوری شده و غنی شده دقیقه نود تنور انتخابات 92 است و در چند راهی اقتدارگرایی خامنه ای، موج سواری هاشمی، اصلاح طلبی کتک خورده و گریان خاتمی و پوپولیسم برجا مانده از دولت احمدی نژاد معطل مانده، اصولا بی هویت ترین بخش تاریخ نظام نئولوژیست ولایت فقیه تا به امروز است و چون به برکت اقتصاد تحریم و عدم مشروعیت بین المللی و حقوق بشری دست و پایش بسته است، اساسا توان ابراز کرامت را هم ندارد. تا از این پس چه پیش آید!

 

تحلیلی بر گفتار و کردار گروه هدف این نوشته:

تقلیل و کوچک کردن سایز کرامت انسانی تا حد بخشش اصول گرایانه و بازگرداندن اصلاح طلبان به زمین بازی قدرت، آن هم نه قدرت واقعی، بلکه در لباس قوه مجریه که حقیر ترین واحد قدرت سیاسی در رژیم جمهوری اسلامی ست و یا در نهایت در شکل مجلس که آن هم ثابت نموده که ویترین ولایت و دموی دریوزگی و آستان بوسی خامنه ای ست و حیات و هویت خود را از او می گیرد، بیشتر به یک تراژدی شبیه است تا حتی یک طنز تلخ.

همینطور سکوت و رخوت مرگ آور جامعه ناشی از رکود اقتصادی و خشم فروخورده یا بی تفاوتی ناشی از رفتارهای سادیستی رژیم مثل اعدامهای علنی، برخورد با پوشش و آرایش زنان، تفکیک جنسیتی در ادارات، ممنوع کردن کار زنان در بعضی اماکن مثل کافی شاپ، محدودیت و فیلترینگ اینترنت و ... را نشان بازگشت آرامش به جامعه دانستن، تنها حماقت یا عدم صداقت گوینده را می رساند.

نشاندن افرادی چون هاشمی (عالیجناب سرخ پوش سابق) و ناطق نوری (گزینه ی اصلح اصول گرایان ) و حسن خمینی (نواده ی ناخرسند محروم از میراث فتیشیسم پدربزرگ) در جایگاه رهبران و مغزهای متفکر اصلاحات و همسنگ نمودن آنها با همراهان جنبش مردمی 88 که گرچه خود از تبار و باورمندان همین نظام بودند اما دستکم شهامت ایستادن و پافشاری بر حق رای دهندگان به خود را داشتند و تاوانش را نیز دادند، اساسا دور از شرافت و کرامتی ست که اصلاح طلبان داستان ما درپی احیای آنند.

جای شگفتی ست که کسانی مثل یونسی از هم پیالگی و رفاقت گرمابه و گلستان با اصول گرایان و مذمومیت حذف یک جناح دم می زنند و سوم شخص غایبی به نام "افراط گرایان" را مقصر و مسوول همه بدبختیها می دانند. و یا شماری از اصلاح طلبان نزدیک به "آدمهای بالا" مثل ابطحی و عطریان فر اندکی پس از دیدن و چشیدن گوشه ای از کرامت حاکمیت اصولگرا (که از قضا مشکل مملکت هم نیستند) در جریان محاکمات پس از جنبش 88 چنان دچار تحول روحی و توبه واقعی می شوند که به کلی هویت خیزش مردمی را زیر سوال برده و آن را یکسره "فتنه" و کاندیداهای مورد حمایت خود را "سران فتنه" می خوانند و هم از این راه، هویت اصلاح طلبانه و پای بندی خود به کرامت انسانی را به اثبات می رسانند.

این است مدعا و محتوای پارگانی از یک رژیم شیزوفرنیک که در پروسه ی از خودبیگانگی، مردم را تنور داغ کن خوانده (جدایی) و خود را وارثان شایسته قدرت دانسته (استیلا) و مصمم به احیای هویت و کرامت انسانی در جامعه است (پرستش).

 

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق