”قرة العين، انديشه مزدكي يا ماترياليسم سرخ”

م . وحيدي

 

ديگر ننشيند شيخ بر مســــــند تزوير

ديگر نشود مـــــــسجد دكان  تقدس

آزاد شـــــود دهر ز اوهام و خرافات

آسوده شود خلق ز تخييل و توسوس

محكوم شود ظـــلم به بازوي مساوات

معدوم شود جـــــهل ز نيروي تفرس

گسترده شود در همه جا فرش عدالت

افشانده شود در همــه جا تخم تونس

” قرة العين  ”  (1233ـ 1269 ق)

 

يكي ازبرجسته ترين زنان مترقي تاريخ ميهنمان ، كه در ستيز با ارتجاع مذهبي و حاكميت فاسد قاجار، جان بر سر عقيده و آرمانهايش گذاشت، زرين تاج معروف به ”قرة العين” است.

او يكي از مبارزترين و با فرهنگ ترين زنان ايراني دوران معاصر است. زني سخنور، متفكر و نابغه، شجاع و آزاديخواه و شاعري بي همتا كه با بدعت و نوآوري در عقايد مرسوم مذهبي و آيين اجتماعي، جايگاه ويژه اي در دوران خود يافت.

مورخان بسياري در ايران و جهان از او به نيكي ياد نموده و مطالب و كتابهاي زيادي در ستايش و جسارت او نوشته اند.

”ادوارد براون” نويسنده و تاريخ نگار سرشناس انگليسي، دركتابي كه در رد بهاييت به نگارش در آورده، متذكر مي شود: ”ظهور چنين زني مانند قرة العين، در هر مملكت و عصركه باشد، از نوادر است. مخصوصاً در مملكتي مانند ايران از عجايب خلقت و معجزه است ... او زني با هوش و پرذكاوت، زيبا و باشهامت بود، كه در برابر علماي عصر خود، مقاومت و ايستادگي كرد.”     

 ”لوول جانسون” نويسنده و محقق، از قول برادر وي، ”ميرزا عبدالوهاب” نقل مي كند: ”هركس به ملاقات او مي رفت، مَحسور گفتار صريح و شيرين او مي شد.... در مجلسي كه او حاضر بود، كسي قدرت اداي كلمه نداشت، گويي تمام كتابهاي گذشته، در اختيار او بودند.”

”ماريانا هاينيش” (فمنيست فعال اتريشي، در سال 1925 گفت: ”قرة العين، بزرگترين زن نمونه زندگي من بشمار مي رود. آنچه كه او به قيمت جان خود، براي زنان ايراني انجام داد، من هم بايد براي زنان اتريشي انجام دهم.”

”شيخ محمود آلوسي” مفتي بغداد (در زمان حاكميت عثماني) همان ايام در ترجمه حال او نوشت: ”من در اين زن، فضل و كمالي ديدم، كه در بسياري از مردان نديده ام. او داراي عقل و استكانت و حيا و صيانت بود.”

 

در رسالات و كتب تاريخي، نام او را، فاطمه، طاهره، قرة العين  و زرين تاج ذكر كرده اند. او در سال ”1233 ق ـ مطابق با 1817 م” در قزوين به دنيا آمد. اجدادش از مراجع تقليد و پدرش از علماي مشهور اخباري بود. او دروس مقدماتي را از پدر آموخت و به ياد گيري اصول، فلسفه، كلام، تفسير و ادبيات عرب پرداخت و بر قرآن و احاديث مسلط شد. نظير وي، در آن دوران كمتر يافت مي شد. او نخستين زني بود كه در ايران برخلاف رسم و عرف زمانه، بي حجاب در برابر مردان ظاهر شد و با علما و رجال، به بحث و مجادله پرداخت. مطالعه طاهره در آثار و عقايد شيخيه، زندگاني او را به کلی دگرگون ساخت. او علاقه مخصوصي ابتدا به آثار سيد كاظم رشتي، كه در كربلا سكونت داشت، پیدا کرد.

طاهره برخي مسايل را توسط نامه از سيد كاظم سوال مي كرد و سيد كاظم در نامه ها و رساله هاي خود، به او لقب ”قرة العين” داد.

بيست و نه ساله بود ـ برخي منابع 23 و 26 گفته اند ـ به كربلا رفت. اما قبل از رسيدن، سيد كاظم وفات يافته بود و او، در منزل وي، براي مدتي سكونت گزيد.    دراين سفر، خواهرش او را همراهي مي كرد. طاهره جلساتي براي مردم تشكيل داد و از پس پرده، به تدريس و سخنراني و افاده علوم مي پرداخت. در مجلس وي علماي وقت حضور داشتند و از معلومات، هوش و استدلالات او متحير مي شدند و در اين ميان، برخي حسادتها و دشمنيها نيز شكل مي گرفت.

 

طاهره در فرازی از جدلهای خود گفت:

*” اي مردم! رستاخيزي نخواهد بود. پس در راه احقاق حقوق خود تلاش كنيد. بهشت و جهنم، همين دنياست. خداوند همه چيز و همه كس را مساوي آفريده... پس ذخيره ثروت به دست گروهي محدود، بالاترين فساد است...اي محرومان و دهقانان، قيام كنيد...! و آن گروه كه از دسترنج شما تغذيه نموده و كسب ثروت كرده است را كنار بزنيد... اي خلايق! از دستورات و احكام ديني و روحانيت و فرامين سياسي سرباز زنيد. نماز و روزه، ماليات و هر دستور و فريضه حرام است...”

 

پس از چندي، عده اي به خانة وي ريخته او را ناگزیر به رفتن به بغداد مي كنند. قرة العين در آنجا نيز دست از تبليغ و دعوتش برنداشت و آخوندها پاپيچ وي مي شوند. بنابراين، به امر والي شهر توقيف و به فرمان سلطان عثماني در سال1263 ق، همراه با يارانش، به ايران فرستاده مي شود. در ميان راه، همه جا تبليغ كنان وارد مي شد تا به قزوين مراجعت كرد.

پس از آنكه سيد باب در شيراز پيدا شد، قرة العين، به وسيله ”ملا حسين بشرويه”، با او مكاتبه کرد و پس از زمانی کوتاه وي در عداد ”حروف حي” يعني ياران نخستين سيد باب در آمد، لقب ”طاهره” از او گرفته شد و قره العین آشكارا به تبليغ پرداخت. اندك اندك اخبار اين تبليغات و دعاوي و روشنگريهاي او، توسط مجتهدان به ويژه، امام جمعه تهران، به دربار ناصرالدين شاه رسید. آخوندها در عريضه اي، فتواي تكفير او و يارانش را صادر کردند. ناصرالدين شاه، ابتدا از راه تطميع وارد و نامه اي براي قرة العين  فرستاد كه: ”در صورت ترك عقيده باب و مسلمان شدن حقيقي، تو را مقام شايسته اي خواهم داد”. قرة العين  پاسخ خود را، با شعري در پشت نامه براي شاه فرستاد:

 

تو ملك و جـــاه سكنـــدري من راه و رسم قلنــدري

اگر آن نكوست، تو در خوري و گر اين بد است مرا سزا

به مراد زلـــــف معـــــلقي، پي اسب زيـــن مفـرغي

همه عمر منــــكر مطلقـــــي، ز فقيــــر فارغ بينــــوا

........

 

انديشگران بابي، واژگوني نظام شاهي- اسلامي را، رهگشاي اصلاحات اجتماعي مي خوانند. پس از كشته شدن باب، طاهره را در قزوين دستگير و روانه تهران کردند. او را، به منزل رييس نظميه، محمود خان، منتقل و در اتاقي زنداني کردند. چندي بعد، وي را، به باغ ايلخاني- محل كنوني بانك ملي- بردند و جلاد (به دستور شاه و وزيرش، ميرزا آقاخان نوري) براي كشتن او حاضر شدند و طاهره را با دستمالي كه در دهانش قرار دادند خفه کردند و سپس پیکر نيمه جانش را به داخل چاهي در همان باغ انداختند و آن را با سنگ و خاك پر کردند. طاهره در آن زمان سي و شش سال داشت و از او دو پسر و يك دختر باقي ماند.

 

آثار نظم و نثر قرة العين، ظاهرا از ميان رفته و نوشته ها و نامه هاي او به صورت پراكنده چاپ و منتشر شده است. برخي از آنها به زبان عربي، با عبارات مرموز و اصطلاحات مخصوص نوشته شده است. اشعار او سبك بيان باب را دارد و پر از عبارات و اصطلاحات ديني و سخت متاثر از آثار متقدمان، از جمله مولانا جلال الدين و جامي است.

 

پیوست

ميرزا آقا خان كرماني در گزارشي مفصل، از كشتار بابيان ياد مي كند:

” از آن پس، هر كس سخني عليه حكومت مي زد و يا دستي به قلم مي برد، چماق تكفير بر سرش فرود مي آمد و بسياري جلاي وطن كردند...”

روزنامه هاي رسمي آن زمان، به تفضيل گزارش داده اند كه چگونه لوطيان، چاقوکشان و ملايان، با ساز و طبل، تبر و قمه، خنجر و قيچي، به جان شورشيان مي افتادند و آنان را شمع آجين و زنده زنده مي سوزاندند. باب كشي، باب روز و وسيله اي براي سركوب و عصيان مردم شد و راه را براي غارت و چپاول بيشتر ملايان، از دسترنج دهقانان و زحمتكشان، باز نمود. اهل دين، بيشتر از ديگران از اين جريان بهره بردند.

 

منابع و يادداشتها:

توسوس (به شك و ترديد انداختن كسي، بدگماني)

تفرّس (فراست، دانايي)

تخييل(تهمت زدن)

توّنس(انس، دوستي و رفاقت)

1_ از صبا تا نيما (دكتر يحيي آريان پور)

2_ مذاهب و فلسفه در آسيا وسطي (كنت دو گوبينو) وي، همزمان با قرة العين ، وزير مختار فرانسه در ايران بود. او معتقد بود كه پس از خفه كردن طاهره، جسدش را سوزانده اند.

3_ كتاب نيمه ديگر (عبدالحسين اسلامي)

4_ سرآغاز اقتدار اقتصادي ملايان (ه . ناطق)

5_ صلح مذاهب (دكتر ت - چين)

6_ ايران و ساكنان آن (دكتر جاكب پلاك)

 

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق