زنان در مسیر رهایی

 

زنانه شدن پدیده مهاجرت (بخش نخست)

 

Zuhal Yeşilyurt Gündüz

منبع: مانتلی رویو

برگردان: آناهیتا اردوان

 

تاریخ مهاجرت به قدمت تاریخ انسان برمی گردد. انسانها از زمانهای دور جهت دستیابی به زندگی تازه و بهتر به سرزمینهای دیگر نقل مکان کرده اند. امروزه، افراد، سرزمین مادری خود را به دلیل پیامدهای مخرب جنگ، سیاست سرکوبی دولتها و فقر فزاینده ترک می کنند. در حقیقت، مهاجرت به راه حلی شخصی جهت رفع مشکلات همگانی بدل گشته است.

مهاجرت نیروی کار نیز به بیشمار مشکلات کارگران در کشورهای محل اقامت شان ربط پیدا می کند. کارفرمایان، دفاتر استخدام، کشورهای دریافت کننده و فرستنده از پدیده مهاجرت و کار سخت و ارزان مهاجران بهره می برند. مهاجرت برای کشورهای ترک شده یا فرستنده همچون راهکاری برای رشد و پیشرفت عمل می کند. کشورهای فرستنده نه تنها از طریق مهاجرت شهروندان خود به کشورهای دیگر نرخ بیکاری را پایین می آورند، بلکه از سرمایه ای که از کشور میزبان به کشور فرستنده سرازیر می گردد، بهره مند می شوند.

برخی کشورها جهت قدردانی از مهاجران زن به آنها لقب "قهرمانان اقتصادی" داده اند که نه تنها برای خویشاوندان، بلکه برای همه شهروندان میهن خویش فداکاری می کنند. کشورهای میزبان، از نیروی کار ارزان مهاجران سود می برند. کشورهای مزبور از طریق کارگران مهاجر، کمبود نیروی کار در بخشهای ارتباطات، بهداشت و کار خانگی را کاهش می دهند و یا برای طبقه متوسط امکان مراقبت از سالمندان و کودکان را فراهم می آورند. آنها به این وسیله حفره های ناشی از کاهش امکانات رفاهی و همگانی دولتی به دلیل اعمال سیاستهای نو – لیبرالیستی را با هزینه کم پر می کنند. افزون بر اینها، کشورهای میزبان از پدیده فرار مغزها و مهاجرت نیروی کار انسانهای تحصیل کرده یا ماهر که با سرمایه کشور خود آموزش دیده اند، بهره می برند. طبقات مرفه نیز با بهره برداری از مهاجران به عنوان کارگران خانگی ارزان قیمت، خرج زندگی شان را کاهش و کیفیت آنرا بالاتر می برند.

امروزه میزان مهاجرت زنان به مثابه گرایشی نوین، به طور حیرت انگیزی در جهان افزایش یافته است. در گذشته تنها مردان اقدام به مهاجرت می کردند و زنان دنبال روی آنان بودند. ولیکن طی بیست سال گذشته، پدیده مهاجرت چهره ای زنانه پیدا کرده است، به طوری که زنان بیش از نیمی از مهاجران را تشکیل می دهند. علاوه بر این، بیشتر زنان مهاجر یگانه و یا اصلی ترین نان آور خانواده هایشان هستند. "ساسکیا ساسن"، نویسنده و پژوهشگر مسایل زنان، گرایش مزبور را "زنانه شدن دستیابی به راهی برای نجات و ادامه بقا" می نامد. جوامع، دولتها و کشورهای پیشرفته با گذشت زمان هر چه بیشتر به نیروی کار زنان وابسته و نیازمند می شوند. بدین گونه، شرایط کاری و ضرورت بقای زنان، بار سنگینی بر دوش محروم ترین، کم مزدترین و استثمار شده ترین کارگران که زنان هستند، گذارده است. "زنانه شدن مهاجرت" پدیده ای اجتماعی است که به تغییرات دموگرافیک مانند پیر شدن جمعیت و رشد میزان مشارکت زنان در نیروی کار جهان (بیش از پنجاه درصد در جمع و نزدیک به هفتاد درصد در برخی کشورهای صنعتی) ربط پیدا می کند. این زمینه، نیاز به نیروی کار در بخشهای بهداشت و درمان، مواد غذایی، هتلها، کار خانگی و نگهداری از کودکان، بیماران و سالمندان را افزایش می دهد. مشاغل در بخشهای مراقبت و نگهداری دچار دوگانگی بارزی ست، زیرا فعالیتی خصوصی و همزمان عمومی به شمار می رود.

 

کار خانگی به پنج دلیل روشن در جهان رو به افزایش است:

1. کاهش امکانات دولتی و همگانی به ویژه در حوزه خدماتی به دلیل اعمال سیاستهای نو - لیبرالیستی

2. فاکتورهای جمعیتی مانند پیر شدن جوامع کشورها

3. دگرگونی در نقش اجتماعی- اقتصادی زنان که موجب افزایش مشارکت آنان در نیروی کار و اشتغال بیرون از خانه را فراهم ساخته است. از همین رو، نیاز به گرفتن کمک برای "کارگر خانگی"، به ضرورتی جهت انجام کار بیرون و سازگار ساختن آن با کارهای خانگی تبدیل شده است

4. کالایی و تجاری سازی کار خانگی. البته کار خانگی هنوز در بسیاری مناطق جهان یا بدون دستمزد و یا با دستمزد بسیار پایین انجام می پذیرد

5. این واقعیت که در بسیاری از کشورها، به ویژه در خاورمیانه، از مهاجران به عنوان کارگر خانگی استفاده می شود، بیانگر شرایط و موقعیت زنان - خواه بخشی از نیروی کار باشند که دستمزد دریافت می کنند، خواه بخش بدون مزد- است

 

کارفرمایان به طور آشکار مشتاق استخدام کارگران زن مهاجر هستند که امروزه بیشتر ملیتی فیلیپینی یا سریلانکایی دارند. اولویت در استخدام با کارگران زن مهاجری است که اجازه کار یا اقامت ندارند، زیرا تحت نظر و کنترل قرار دادن کارگران مهاجر غیرقانونی توسط کارفرمایان بهتر و راحت تر است.

کارگران خانگی مهاجر که بیشتر زن هستند، در خانواده های طبقات مرفه و متوسط، نزد خانواده ها، افراد مجرد، مادران و یا پدران تنها، سالمندان و یا بیماران، به کار نظافت، آشپزی، نگهداری و مراقبت مشغولند. کار خانگی را می توان به دو بخش "کاربردی" که اجرایی ست و "اجتماعی" که جنبه نگهداری و مراقبت دارد، تقسیم کرد. نخستین شامل آشپزی، نظافت و شستشو می باشد و دومی نگهداری و مراقبت از دیگران را در بر می گیرد که جنبه احساسی و عاطفی نیز دارد. این نوع کار خانگی ضرورتا وابسته به احساسات و عواطف انسانی می شود و بدون ابراز عواطف انسانی عینیت پیدا نمی کند. بدین ترتیب، کارگران خانگی که به امر نگهداری از دیگران می پردازند، نه تنها کیفیت زندگی خانواده های کارفرمایان خود را ارتقا می دهند، بلکه یک ارزش اضافی "احساس و عاطفه انسانی" نیز برای آنها تولید می کنند.

با مهاجرت زنان کارگر از کشورهای فقیر به کشورهای ثروتمند جهت دستیابی به زندگی و شغل بهتر به عنوان خدمتکار، پرستار آسایشگاه و کودکان، بازار کار فراملی با گرایش تازه ای روبرو شده است. این گرایش "جذب یا فرار مراقبتهای انسانی" به معنای انتقال مراقبتهای انسانی و عاطفی از کشورهای فقیر به کشورهای ثروتمند می باشد که به نابرابری و حتی تخریب نیروی کار مراقبتی زنان می انجامد. به بیان دیگر، مراقبتهای انسانی و عاطفی که در خانواده های مرفه و ثروتمند در کشورهای صنعتی توسط زنان کارگر مهاجر صورت می پذیرد، در مناطق دیگر جهان (کشورهای فقیر و فرستنده مهاجران) کمیاب شده است. جذب مغزها یا فرار مغزها، پدیده ای مخرب برای کشورهای فقیر است. ولیکن فرار مراقبتهای انسانی نتایج مخرب تر و برگشت ناپذیری برای کشورهایی که زنان از آنها مهاجرت می کنند، به بار می آورد. بسیاری از زنان مهاجر به امید دستیابی به زندگی و سرنوشت بهتر برای خود و خانواده هایشان دست به مهاجرت می زنند. آنان اعضای خانواده و حتی کودکان شان را برای سالهای طولانی ترک می کنند. بدینوسیله، مهاجرت زنان به فرسایش و تخریب زندگی اجتماعی در جوامع جهان سوم می انجامد، زیرا روستاها و شهرهای کشورهای فقیر از زنان و مراقبتهای انسانی و عاطفی آنان تهی می گردد. مهاجرت وسیع زنان و اشتغال آن به مثابه کارگر خانگی، موجب تهی سازی جهان سوم از نقطه نظر مراقبتهای انسانی و عاطفی شده است. اگرچه زنان کارگر مهاجر تلاش می کنند تا با ارسال هدیه، پول و برقراری ارتباط تلفنی با فرزندان خویش رابطه عاطفی شان را حفظ و تداوم بخشند، ولی در غیبت آنها، مراقبت دیگران از فرزندان الزامی و ضروری می شود. این موضوع را می بایست مورد توجه قرار داد که زمانی که مردان مهاجرت می کنند، زنان از فرزندان خویش نگهداری می کنند، ولی زمانی که زنان مهاجرت می کنند، مردان می بایست سنتهای مناسبات پدرسالارانه پیرامون تقسیم جنسیتی نقش والدین را نادیده بگیرند تا قادر باشند از فرزندان خویش مراقبت کنند. در غیر این صورت، بار مسوولیت نگهداری بر دوش دیگر زنان خانواده، مادربزرگها و عمه و... است. اگرچه این موضوع مراقبتهای مادری را جهانی می سازد، ولی زنجیره مراقبتهای انسانی را در جهان نابرابر ساخته و زندگی روزمره شهروندان کشورهای فقیر را ناتوان تر می سازد.

زنجیره مراقبت در جهان شامل سلسله ارتباطات مراقبتی و عاطفی بین افراد در سراسر جهان است که هر گونه گسست در آن، زندگی روزمره شهروندان جهان را با مخاطره روبرو می سازد. اگرچه کالایی سازی کار خانگی، زنان را از نظر جنسیت به هم نزدیک می سازد، اما از جنبه طبقاتی، ملیت و قومی از هم دور تر می کند و دستمزد کارگران زن که در حالت عادی بسیار پایین است را بیش از پیش کاهش می دهد. فرهنگ غالب، حتی در کشورهای صنعتی معتقد است که کودکان به شیوه بهتری توسط مادران بیولوژیک خود، نسبت به زنان دیگر (کارگران خانگی) مراقبت و محافظت می شوند. این باور نیز دستمزد کارگران خانگی را بیشتر کاهش می دهد. اگرچه مشاغل مراقبتی ماهیتی اجتماعی- احساسی دارند که می بایست دستمزد بالا برای آن قایل شد، اگرچه کارگران خانگی از فرزندان، پدران، مادران و اعضای خانواده کارفرمایان خویش با ابراز عشق و عاطفه انسانی نگهداری می کنند، ولی دستمزد آنها بسیار ناچیز است. کشورهایی مانند فیلیپین و سریلانکا، زنان را با تسهیل دریافت اجازه و مدارک مورد نیاز قانونی یا با ایجاد موسسه های حمایتی مانند دوره های شش ماهه دریافت دیپلم خدمتکاری، به مهاجرت به کشورهای ثروتمند جهت کار خانگی تشویق می کنند. تنها در فیلیپین، بیش از 1200 دفتر وجود دارد که برای زنان، کار خانگی "مناسب" در کشورهای ثروتمند مهیا می سازد.

 

گذران زندگی به عنوان کارگر خانگی

مراقبت در تمام حوزه های مشاغل اجتماعی می بایست سازماندهی شده، به رسمیت شناخته شود و ارایه گردد، زیرا زندگی انسان بدون مناسبات مراقبتی، غیرقابل تصور است. حیات انسان در صورت فرسایش و تخریب فعالیتها و ارتباطات مراقبتی به خطر خواهد افتاد.

کارگران خانگی در بسیاری موارد می بایست در منازل کارفرمایان خود به صورت شبانه روزی سکنی گزینند تا خدمات آنان همواره در دسترس باشد. این امر، آنها را از محیط بیرون دور نگاه می دارد، همسازی و ارتباط یکپارچه آنان با جامعه جدید را بکلی مختل می نماید. ارتباط بین کارگر و کارفرما به دلیل محیط خانه، شکل ارباب - رعیتی به خود گرفته و مانع احقاق حقوق اولیه و شکوفایی استعداد و خلاقیت آنان می شود. ترقی و پیشرفت در حوزه کار خانگی برای زنان کارگر مهاجر، خواه دارای تحصیلات باشند یا نباشند، غیرممکن است. دردناک تر و مضرتر از همه اینها، حبس خانگی است که آنها را از دادخواهی در مواردی چون اعمال تبعیض، استثمار و آزار و اذیت شامل خشونت و تجاوز جنسی کاملا ناامید می سازد. کارگران خانگی که از مدارک قانونی جهت اقامت و کار محرومند، با معضلاتی مانند دستمزد بسیار ناچیز یا عدم پرداخت دستمزد، پرداخت نشدن اضافه کاری و نداشتن امکانات لازم و ضروری هنگام بیماری روبرو می گردند. معضلات مزبور آنها را به بردگان خانگی بدل می سازد. هراس از اخراج، شرایط و موقعیت کارگران خانگی را بیش از پیش به مخاطره انداخته و رسیدگی به اعمال خلاف کارفرمایان و مجازات شان را غیرممکن می سازد.

 (ادامه دارد(