سرمقاله .....

 

جرقه در انبار باروت اُم القرا

 

منصور امان

 

در یکی از آخرین موضعگیریها علیه حمله نظامی به رژیم مُتحد خود سوریه، آیت الله خامنه ای منطقه را "انبار باروت"ی نامید که جنگ همچون "جرقه" در آن عمل خواهد کرد. اینک چنین می نماید که پیش بینی او به واقعیت پیوسته و "جرقه" تهدید جنگ در انبار خرجهای انفجاری "اُم القرا"ی خود وی افتاده باشد.

به همان میزانی که رژیم جمهوری اسلامی در بُحران سوریه بیشتر فرو می رود، وابستگی پارامترهای سیاست داخلی آن به سرنوشت رژیم بشار اسد نیز اجتناب ناپذیر تر می شود. سُخنان بی پیشینه آقای رفسنجانی علیه دولت سوریه، کوششی در جهت تغییر این مُعادله و جابجایی وزنه هایی است که رژیم مُلاها در کفه سیاست خارجی خود گذاشته است. با این حال، چنین نمی نماید که جمهوری اسلامی یک چرخش سیاسی در برخورد به بُحران سوریه را در پیش داشته باشد یا بتواند به سادگی خود را از رشته های وابستگی به آن برهاند.

از این رو، کانون بُحرانی مزبور همچنان با واسطه، بر تحولات داخلی، مُناسبات خارجی و تدبیرهای استراتژیک رژیم ولایت فقیه تاثیرگذار است. مسیری که جنگ اسدها علیه شهروندان سوریه خواهد پیمود و دامنه ای که مُداخله بین المللی در این بُحران خواهد یافت، پارامترهای مزبور را نیز جهت می دهد.

 

علنی شدن اختلاف

آقای رفسنجانی در جریان یک سُخنرانی که ابتدا از سوی منابع خبری نزدیک به باند وی مُنتشر و پخش گردید، دولت سوریه را به استفاده از سلاح شیمایی علیه "مردُم" کشور خود مُتهم کرد. این سخنان در حالی ایراد می گردید که موضوع کاربُرد سلاح شیمایی توسط رژیم اسد در حومه دمشق، به یک مساله بین المللی تبدیل گردیده و حمله نظامی آمریکا را به مثابه پیامد این اقدام روی میز گذاشته بود. این امر، حساسیت رویکرد وی که آشکارا با خط رسمی حُکومت همخوانی ندارد را به دوچندان افزایش می داد.

او چند روز بعد سُخنان خود را تکذیب کرد، امری که به راستی شگفتی آور نیست. این تقریبا به شیوه آقای رفسنجانی برای اعلام مواضع دردسر ساز بدل گردیده که ابتدا آن را طرح و علنی کرده و پس از اطمینان از انتقال و تاثیر گذاری بر مُخاطبان، پس می گیرد تا آن را در شکل و بسته بندی دیگری دوباره مطرح سازد. چرخه مزبور تا زمانی که رویکرد وی به نتیجه مادی - مُثبت یا منفی - دست نیابد، به گردش خود ادامه می دهد.

در این باره نیز رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام می توانست مُطمین باشد که سُخنانش بازتاب لازم را یافته و پیام وجود اختلاف در دستگاه قُدرت جمهوری اسلامی بر سر سیاست آن در سوریه را ارسال کرده است. گُفته های وزیر خارجه جدید رژیم مُلاها در مورد "اشتباهات بُزُرگ حاکمیت سوریه" که همزمان با سُخنان آقای رفسنجانی انتشار یافت، ابتکار وی را پُشتیبانی کرده و گمانه تصادُفی یا سطحی بودن آن را برطرف می کرد.

 

مُحرک

مُحرک آقای رفسنجانی را آمیزه ای از منافع ویژه باندی و نگرانیهای فراگیر حُکومتی تشکیل داده است. غرق شدن هر چه بیشتر جمهوری اسلامی در جنگ داخلی سوریه، پُشتیبانان این سیاست و نیروهای فعال در آن را که - به دلیل خصلت میلیتاریستی مُداخله خارجی – منشا نظامی و امنیتی دارند و گرد بیت آقای خامنه ای تمرکُز یافته اند، تقویت می کند. در این حالت و به موازات تقدُم یافتن نیازها و ضروریات سیاسی و اقتصادی "عقبه استراتژیک" و تنش خارجی، دولت رفسنجانی – روحانی در کادر شرایط جدید قالب گیری شده و قُدرتی که پس از نمایش انتخابات به گونه فُرمال به دست آورده را به صورت واقعی از دست می دهد.

در این حالت، برگ برنده این باند که بر آن تحرُک در سیاست خارجی و کاهش تنش در ستیزه هسته ای نقش بسته، به کارتی بی مصرف تبدیل شده و صاحبان آن نیز به ایفاگران نقشهایی زاید بر صحنه سیاسی "نظام" فرو می کاهند. در حالی که جناح به قُدرت رسیده تلاش می کند به طرفهای خارجی رژیم نشان دهد که توانایی تصمیم گیری در باره سیاست اتُمی "نظام" را دارد و می تواند به مثابه طرف مُذاکره جدی به حساب آورده شود، آتش افروزی فعال جمهوری اسلامی در یک بُحران بین المللی دیگر، این ادعا را به کُلی بی اعتبار و اتکا ناپذیر می سازد. چه، افزایش بار تنش و ایجاد میدانهای جدید درگیری، سازگاری زیادی با سیاست تنش زدایی که از جانب دولت جدید اعلام گردیده و تابلوی بیرونی آن با مُهره سازی و تغییرات اداری رنگ آمیزی می شود، ندارد.

مُخاطبان خارجی در تحلیل این وضعیت ناهمگون، دو برداشت می توانند داشته باشند؛ یا باند آقای رفسنجانی در پی فریب دادن طرفهای مُذاکره اش است و رژیم به مدد آن بازی دوگانه ای را پیش می برد و یا اینکه دایره نُفوذ و تاثیرگذاری آقایان رفسنجانی و روحانی بسیار محدودتر از آنچه است که وانمود می کنند یا مایل هستند باشد. هر دو احتمال، کُمکی به تقویت جایگاه آنها نمی کند و امکان دستیابی به توافُقهای جدی با نتایج مُشخص با آنان را در دسترس قرار نمی دهد. این بدترین سناریویی است که می تواند برای استراتژی "ناجی" اتفاق بیافتد. چه، باند آقایان رفسنجانی و روحانی، نه در سیاست و نه در اقتصاد طرحی دیگری جز کاهش تحریمها و خارج شدن از بُحران به کُمک مُحرک خارجی ندارد. بدون این فاکتور پایه ای، زوال آنها در قُدرت از پیش برنامه ریزی شده است.

 

زیانبار برای موجودیت "نظام"

از سوی دیگر، کشیده شدن همه جانبه تر جمهوری اسلامی به درگیریهای سوریه و تبدیل شدن آن به یکطرف نزاع، "نظام" را نیز شریک همه ریسکهایی می کند که این بُحران به طور عینی پدید آورده و یا آبستن آن است. مُحاسبه سود و زیان رژیم تا همین لحظه دربرگیرنده اخبار خوبی برای آن نیست. از هنگام شروع خیزشهای توده ای در سوریه و سپس آغاز نبردهای مُسلحانه از دو سال پیش، جمهوری اسلامی ناچار گردیده برای نگه داشتن مُتحد خود در قُدرت، گام به گام هزینه بیشتری صرف کند.

لیست مخارج رژیم اسدها برای "نظام" از کُمکهای میلیاردی بدون عوض برای خرید مواد غذایی و تسلیحات تا ارسال اسلحه و در انتها اعزام مُزدور برای دمشق را در برمی گیرد. کُمکهای مزبور مُستقل از بار مالی آن برای حُکومتی که خود با یک بُحران عمیق اقتصادی روبرو است، هزینه سیاسی سنگینی نیز در بر دارد که به صورت نارضایتی اجتماعی شهروندان زیر فشار از گُشاده دستی نابجای حاکمان و ژرفش مرزبندیها با آن در سیاستهای استراتژیک و حیاتی بازتاب می یابد. بر شرایط نامطلوب مزبور، این واقعیت ناخوشایند نیز افزوده می شود که کُمکهای همه جانبه رژیم جمهوری اسلامی به رژیم سوریه، حتی به اندازه یک میلیمتر نیز به نزدیک شدن آن به ثبات یاری نرسانده است؛ برعکس، با هر گامی که آقازاده ها اسد برای چیرگی بر بُحران با توسُل به زور و تحمیل برداشته اند، رشته دیگری از اقتدار حُکومت آنها از هم گُسسته و شکافهای بیشتری در پایه های نظم حزب بعث پدید آمده است.

براین اساس، بُحران سوریه برای جمهوری اسلامی به قُماری تبدیل شده است که خرج بازی در آن به گونه تصاعدی در حال افزایش است. میزان شتاب و شدت گردش رژیم مُلاها در این چرخه را می توان از سوزاندن کارت حزب الله لُبنان در آتش جنگ داخلی سوریه دریافت که به اُمید کسب موفقیتهای نظامی علیه مُخالفان اسد صورت گرفته است. به این ترتیب، این گُروه جنگ سالار که تاکنون ساختار و آرایش شبه نظامی خود را با پایان دادن به اشغال خاک لُبنان از سوی اسراییل توجیه می کرد، اکنون در شکل یک باند مزدور نیروی خود را به گونه تام و تمام به خدمت دولت سوریه گذاشته و دوش به دوش آن به کشتار قیام کنندگان عرب می پردازد.

این واقعیت که نه فقط پدرخوانده های حزب الله در تهران، بلکه خود این جریان نیز تحرُکات نظامی خویش در خاک سوریه را با مُشارکت القاعده و جریانهای وابسته به آن در جنگ داخلی این کشور توضیح می دهد، به روشنی طبقه بندی که حزب الله در آن می گُنجد، یعنی مُزدوران بُنیادگرای خارجی را برای افکار عمومی جهان عرب به طور عام و لُبنان به گونه وِیژه روشن می سازد.  

در همین حال، همدستی این گروه بُنیادگرای شیعی با رژیم اسد، همچون بنزینی عمل می کند که روی آتش جنگ فرقه ای شیعه – سنی از لُبنان تا عراق ریخته می شود. این زاویه از مُداخله "نظام" در سوریه، در کنار مُشارکت جنایتکارانه آن در سرکوب و به خون کشیدن خیزش مردُم سوریه، هزینه سیاسی دیگری است که رژیم جمهوری اسلامی در شکل انزوای هرچه بیشتر در جهان عرب و گُسترده و فشُرده شدن صف بندی علیه آن خود را به نمایش گذاشته است. نیازی به یادآوری نیست که آرایش مزبور چگونه بر دیگر پهنه های درگیری رژیم مُلاها در صحنه بین المللی تاثیر می گذارد.

 

پراگماتیسم بدون چشم انداز

این زاویه مُهم از پیامدهای صف آرایی "نظام" در کنار بشار اسد، میدانی است که طیف میانه قُدرت در آن می تواند مانور دهد و خواهان اصلاح سیاست کُنونی گردد. استدلال افرادی همچون آقای رفسنجانی که پیشینه خوراندن "جام زهر" پایان دادن به جنگ با عراق به آقای خُمینی را در کارنامه دارد، بسیار روشن است؛ با وجود نزدیکی استراتژیک به رژیم بعث سوریه و مُفید بودن شخص بشار اسد برای هدفهای حُکومت، ارجحیت اما همیشه با "حفظ نظام" است و ریسک هر سیاستی تا آنجا می تواند پذیرفته شود که موجودیت رژیم را به خطر نیاندازد.

سُخن مزبور به مفهوم آن نیست که آقای رفسنجانی و دوستان با استراتژی "عقبه استراتژیک" و به بیان روشن تر، ایجاد پایگاه های صُدور بُحران و شُعبه های باجگیری سیاسی در منطقه مُخالفند. انتقاد آنها به رقیبانشان این است که راه های دیگری جُز بشار اسد هم برای حفظ منافع جمهوری اسلامی در سوریه وجود دارد، مشروط به آنکه "نظام" عملگرایانه به بُحران این کشور بنگرد و ناگُفته پیداست که هدایت این سیاست فرضی را چه کسانی در دست خواهند داشت.   

با این حال، چاره جویی مصلحت گرایانه برای دوران پس از اسد، به پُرسش در باره میزان شانس رژیم ولایت فقیه برای ایفای نقش در این آینده پاسُخ نمی دهد. واقعیت این است که برای پُشتیبانی از هدفهای خسارت بار رژیم جمهوری اسلامی در سوریه که در تضاد با منافع مردُم آن قرار دارد، بیشتر از دو مُدل دولتی را نمی توان مُتصور شد: یا رژیمی قُدرتمند و مُستبد، جا گرفته در ساختار سیاسی یکپارچه از نوع حُکومت فعلی این کشور و یا دولتی ضعیف، ترکیب شده از گروه های فشار و پدرخوانده های پُر نُفوذ، شبیه دولت ائتلافی لُبنان.

 

برآمد

انتقاد جناح میانه در دستگاه قُدرت رژیم جمهوری اسلامی به سیاست حاکم در برخورد به بُحران سوریه، روشن ترین تاثیر بیرونی پیوند بُحران مزبور با آرایش داخلی و نیز درگیری هسته ای است. این جناح به همان اندازه که در شناخت مُشکل، ارتباط این پارامترها با یکدیگر را کشف کرده، در نُسخه ای که می پیچد از آن فاصله می گیرد و به گونه نااُمیدانه در پی حل جُداگانه بُحران سوریه و مُعضل رژیم اسد برمی آید. امکان چنین انتزاعی فقط در ذهن کسانی که مایل به پرداخت صورت حساب شان نیستند، زیست می کند. در جهان واقعی، هنگامی که کسی به پای صندوق می آید، باید دست به جیب ببرد.

 

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق