زنان در مسیر رهایی ( زنان فدایی )

 

فرنگیس

الف.آناهیتا

با نگاهی به تاریخ معاصر مبارزات مردم میهنمان جهت دستیابی به عدالت اجتماعی با زنانی روبرو می گردیم که نقش قابل ستایشی در تلاش برای ایجاد تحولات و تغییرات اجتماعی- سیاسی داشته اند. در این رهگذر اما نقش «زنان فدایی» در دهه پنجاه و بعد از آن بسیار دیگرگونه، برجسته و بارز است. با تشکیل سازمان چریکهای فدایی خلق ایران تعداد بیشماری از زنان که اکثر آنان خود از طبقه زحمتکش جامعه بودند به این جنبش گرویدند. حماسه هایی که زنان فدایی از پایداری در اندیشه، صداقت، شجاعت، از خود گذشتگی و عشق به زحمتکشان در تاریخ  آفریدند فصلی قابل تامل و تعمق از تاریخ جنبشهای اجتماعی و همچنین مبارزات زنان ایران  در برابر دیدگان می گشاید. زنانی با درایت و خصلت طبقاتی در جامعه ای قد علم کرده و  قدم در صحنه مبارزه علمی و عملی گذاشتند که از زن بودن خود نه تنها آنچنان که هنوز نیز مرسوم است، شرمگین نبودند بلکه به آن نیز افتخار می کردند. تولد «زن فدایی» به عنوان یک زن کمونیست انقلابی در جامعه ای صورت گرفت که همه عرصه هایش با سنت و مذهب در هم آمیخته و انعکاسهای تحقیر کننده اش بر «زن بودن» سایه ای عظیم، بس تاریک و اندوهگین انداخته بود. شاه یک شاه تئوکراتیک بود و مذهب گرایی بر جامعه آنچنان غلبه داشت که بطور پیچیده ای حیات انسانی را تحت تاثیر قرار داده بود. فرهنگ خشک مردسالاری و تبعیض از بالا ترین قدرت سیاسی یعنی شاه که همانا می بایست مرد بود اعمال می شد و همه عرصه های اجتماعی را فرا گرفته بود. زن در ساختار سیاسی تنها بعنوان زینت المجالس به شیوه ای کاملا سنتی با لباسهای رنگارنگ به اسم شهبانو و شاهزاده در جشنهای سلطنتی در حالی  به نمایش گذاشته می شد که فقر، تن فروشی و خشونت علیه زنان بطور مستمر و بسیار عمیقی در جامعه گسترده بود. رسانه های گروهی و تبلیغاتی وابسته به استبداد سلطنتی در تولید و ترویج فیلمها و سریالهای تلویزیونی، داستانها، موسیقی و .... در تلاش بی وققه بودند تا از نقش ابزاری زن بعنوان بار تاریخی دهه ها مناسبات و روابط تولیدی حاکم پاسداری کنند و آنرا به مثابه پدیده ای ذاتی به جامعه بیشتر از پیش تزریق نمایند. دستگاه مخوف امنیتی- سلطنتی حاکم با اینکه با توجه به ماهیت طبقاتی اش از اندیشه ای به غایت زن ستیزانه حمایت می کرد اما جهت حفظ ظاهر قضیه و همچنین اجازه به سوداگری و تمرکز سرمایه در دست طبقه انگلی جامعه، زنان را به صحنه پیست رقص و کاباره ها می کشاند.  اگرچه در بسیاری از مناطق، زن حتی نمی بایست رویش را به مرد نشان می داد و یا دختر بچه ها در مقابل چهار بز به فروش می رسیدند. با این حال زمانی که زنان در کاباره های پایین شهر از روی فقر برای لقمه نانی تن به هر تحقیر جنسیتی می دادند و زنانی با گرایش و منافع طبقاتی دیگر همچون دلقکان درباری به خوش رقصی در مقابل اربابانشان مشغول بودند، زن چریک فدایی خلق در دانشگاه و کارخانه با وجود وضعیت امنیتی مخوف به اشاعه آگاهی مشغول بود، در خیابانها با سیانوری زیر زبان همچون سروی قدم برمی داشت و تا پای جان با ماموران ساواک مبارزه می کرد. این زن فدایی بود که با تفکری انسانی، عزمی راسخ و قلبی سرشار از عشق به محرومان تعریفی دیگرگونه از زن به جامعه ارایه داد، فرهنگ سنتی استفاده ابزاری از زن را هم در تفکر و هم در عمل در هم شکست که این سنت شکنی در نوع خود بی نظیر است. رفیق مرضیه اسکویی که از چهره های تابناک جنبش فدایی می باشد با کلامی محکم عینیت این پدیده را برای ما آشکار می سازد. من یک زنم، زنی که مرادف مفهومش در هیچ جای فرهنگ ننگ آلود شما وجود ندارد.....زنی که دستانش را کار برای گرفتن سلاح پرورده است.....

آری اینگونه بود که به نقل از نوشته بر تارک تاریخ:  دیوار شیشه‌یی سکوت ترک برداشت و دادخواهانی که از جنس دیگر بودند، پای به ‌میدان نهادند. اینان دیگر برای پنهان‌کردن هویت خویش مجبور به پوشیدن لباس مردانه نبودند تا آن‌گونه اجازه حضور داشته باشند. بلکه بلند و رسا بر بام بلندترین و وسیعترین میدان هماورد پای نهاده، سرکش و استوار فریاد برداشتند که «من یک زنم» تا ناکسان و دیوان تباهی بدانند که این بار مبارزه تا آخرین نقطه جریان خواهد یافت و تا بر افراشتن پرچم رهایی و آزادی از پای نخواهند نشست. و گفتند اینک این ما و این شما و این میدان نبرد تا آخرین قطرة خون، نه مردانه که رشادتش ریایی که زنانه و انسانی، از جنسی نو، با مژده برابری انسانها حتی در میانه میدان کار و کارزار.

مرضیه احمدی اسکویی علاوه بر استعداد و قریحه سرشار نویسندگی و شاعری شوری همه جانبه در راه انقلاب داشت. اشعار او و نوشته هایش بیانگر تمامی توان و قدرت او در راه مبارزه اش می باشد. تمامی قصه های کوتاهش روایتهایی است که فکر و اندیشه انقلابی او را نمایان می سازد. داستان « دالغای » او یکی از زیباترین رمانهایی است که در اوایل قیام ضد سلطنتی انتشار یافت.

او در یک خانواده متوسط دهقانی در اسکو یکی از شهرهای کوچک آذربایجان شرقی در سال 1324 متولد شد. از همان دوران کودکی متوجه شکاف طبقاتی موجود در جامعه که زندگی مردم فقیر را از طبقه توانگران و سرمایه دارن جدا می کرد،شد . مرضیه همزمان با تحصیل به پدر خود در مزرعه یاری می رساند و با وجود سختی توانست وارد دانشسرای تبریز شود. بعد از سه سال معلمی در روستاهای اطراف به تهران رفت و در صف سپاهیان دانش در آبادیهای اطراف تهران و بعدها نیز در نقاط گرمسیر جنوب کار کرد. در تمام این دوران با کودکان فقیرترین و زحمتکش ترین طبقه رابطه گرم برقرار می کرد. داستانهای کوتاه او از آنها سرچشمه گرفته است. او در سال 1351 به اتفاق نادر شایگان و عده ای دیگر از فعالان سازمان به فعالیتهای چریکی و مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی پرداخت و بعد از مدتی زندگی مخفی را آغاز کرد. آنانی که از نزدیک او را دیده اند از او چنین یاد می کنند: رفتاری متین داشت که انسان را مجذوب خود می کرد.آدمی بود رک، بی پروا، در عین حال مدبر، پیگیر و بهره مند از دانشی عمومی. او از رهبران و سازماندهندگان اعتصاب غذای دانشجویان در اسفند 1349 در دانشسرای‌عالی سپاه دانش بود. اعتصاب غذایی که برای آزادی دو دانشجوی دستگیر شده انجام شد و در پایان به آزادی آنها منجر شد. دیری نگذشت که از اعتبار و محبوبیتی ویژه در میان دانشجویان برخوردار گردید. نخست به نمایندگی از طرف دختران و سپس به نمایندگی از طرف همه دانشجویان آنهم با رای علنی که امری بی سابقه بود.جزوه‌ها و كتابهایی كه با زحمت و پیگیری بدست می‌آورد، با دست و دلبازی خاصی میان دوستانش پخش می‌كرد. گرچه در آن سالها برخی كتابهای برشت، جك لندن یا ناظم حكمت و… در بازار پیدا می‌شد، اما بسیاری از كتابها «ضاله» به شمار می‌آمدند و ناگزیر مخفیانه دست به دست می‌گشتند. مرضیه خطر چنین كاری را به جان می‌خرید. در فضای خفقان و سركوب آن سال‌ها، مرضیه در آشنایی بسیاری از جوانان حول و حوش خود با اندیشه‌های ماركسیستی و چپ آن دوران، مبارزات رهایی بخش جهانی و تاریخ ایران و جریانهای سیاسی موجود نقش مؤثری داشت...

مرضیه اسکویی در هشتم اردیبهشت سال 1355 همانطور که خود گفت قصه هایش را با زندگیش نوشت و ثبت تاریخ کرد. او که در آنروز برای آگاه کردن رفیق همرزمش شیرین معاضد که قرار ملاقاتش لو رفته بود خود را به وی رساند تا او را از خطر دستگیری در محل قرارش آگاه سازد بعد از جدا شدن از رفیق شیرین معاضد مورد تعقیب قرار گرفت و در مبارزه مسلحانه با مزدوران ساواک کشته شد. زن چریک فدایی خلق شیرین معاضد نیز که در میدان فوزیه مورد محاصره قرار گرفته بود، دستگیر شد که با قرص سیانور اقدام به خودکشی می کند. اما ماموران ساواک به این موضوع پی برده و برای دریافت اطلاعات معده اش را شستشو می دهند. اما رفیق شیرین معاضد با مقاومتی سرسختانه تسلیم نشده و زیر شکنجه به قتل می رسد.

زن فدایی محصول جنبشی است که عشق به انسانیت، رفاقت و صداقت را اساس و اصل قرار داد و می دهد. او انسانیست صف شکن، سنت شکن، شورشگریست که با تحقیر و ظلم به هیچ وجه کنار نمی آید، آنچنان به یار و رفیق همرزمش عشق می ورزد که برای نجات جان او از جان خود می گذرد، زیر شکنجه جان می دهد اما منافع مبارزه علیه استبداد و برای عدالت را به خطر نمی اندازد. به قول شاملو وینان دل به دریا افکندگان اند ..به پای دارنده ی آتشها...زنده گانی...دوشادوش مرگ ...پیشاپیش مرگ...در برابر تندر می ایستند ...خانه را روشن می کنند و می میرند....

او آنچنان ثابت قدم، جدی و پرقدرت است که دشمنانش حتی از شنیدن نامش گنجانده شده در سرودی، جسد گلوله باران شده و تن شکنجه شده اش بیمناک می شوند، پس دستگاه تبلیغاتی خود را به کار می اندازند تا او را در جامعه ای که با همه زرق و برقهای دروغینش تعریفی بجز اندرونی از زن نداشت، بعنوان مردی در لباس زن در میدان مبارزه معرفی کنند. اما ترفندهای آنان اندی بیش نمی پاید که  آوازه زنانی که در مقابل مردان سرسپرده به استبداد می ایستند و یک دم از مبارزه دست بر نمی دارند سراسر ایران و خاورمیانه را می گیرد، زنانی که رسم مبارزه برابر با مردان را آنچنان بنا نهادند که تفکر مردسالاری و تبعیض جنسیتی حاکم را در ابهام و شک فرو برد و به لرزه در آورد. از مرزهای ملی و سرزمینی خود فراتر رفت تا آنجا که یاد این ستارگان تاریخ در خاطره مردان و زنان انقلابی سراسر جهان هنوز و همیشه زنده و پیش از این تئوری انقلابی و عملکرد آنان مورد حراست و راهشان همواره پررهرو است.  مبارزه زنان فدایی که اکنون زبانزد عام و خاص شده بود عرصه ادبیات و هنر را نیز تحت تاثیر خود قرار داد. ترانه هایی سروده شد که زن در آن از ماهیتی مترقی و انقلابی برخوردار بود. محرومان و زحمتکشان که شاهد مبارزه زنانی بودند که تنها در داستانها و افسانه های شنیده بودند و اما، اکنون به عینیتی ناب تبدیل شده بود، پس آن را با زبان آوازهای محلی و یا داستان نقل و تمجید می کردند. هنر انقلابی و پویا در مقابل هنر مومیایی بعنوان حربه مبارزه طبقاتی قرار گرفت، هنری که در آن زن مظهر استقامت و توانایی بود.

فداکاری، عشق به مردم، قدرت سازماندهی در امر مبارزه، صداقت، همکاری، پایداری در عقیده و از جان گذشتگی  مشخصه مشترک زنان فدایی است.

مهرنوش ابراهیمی اولین زنی است که در جنبش مسلحانه ایران در دهه پنجاه کشته شد. او در خانواده ای سیاسی متولد شد. زمانی که در رشته پزشکی درس می خواند مدام در مبارزات دانشجویی شرکت داشت که در جریان همین مبارزات با رفیق چنگیز قبادی که او نیز دانشجوی پزشکی بود آشنا شده و ازدواج کرد. وی به عضویت در گروه احمد زاده درآمد.

اشرف دهقانی در خاطره ای از برخورد مسئولانه رفیق مهرنوش در رابطه با تیرخوردن رفیق پویان می نویسد: در سال 1349 رفیق پویان به هنگام باز و بسته کردن کلت کمری اش به اشتباه تیری شلیک می کند که به خودش اصابت می کند. وضعیت او به گونه ای بود که احتمال مرگش می رفت. در این رابطه مهرنوش که یک پزشک بود با چنان احساس مسئولیتی اقدام به مداوای رفیق پویان نمود که همه رفقا را متحیر ساخته بود. او سه روز مداوم بدون اینک ه لحظه ای پلک روی چشم بگذارد بالای سر رفیق پویان نشست تا اینکه حال پویان رو به بهبودی رفت. سال پنجاه در یک رویارویی جدی با پلیس وقتی که در جریان سازماندهی مجدد دسته جنگل رفیق مهرنوش بهمراه رفقا چنگیز، بهرام قبادی و محمد علی پرتویی برای ایجاد انبارکی در ارتفاعات جنوبی نوشهر به آن منطقه رفته بودند،دستگیر می شوند. رفیق چنگیز برای ایجاد امکان فرار،  اتومبیل را چپ می کند و در نتیجه رفقا مهرنوش و چنگیز جدا از هم موفق به فرار می شوند که این حادثه در حوالی ساری موقع نیمه شب رخ می دهد. رفیق مهرنوش هیجده ساعت خود را زیر یک بوته پنهان می کند و بعد از اطمینان از عدم جستجوی ماموران ساواک خود را به جاده رسانده و جلوی کامیونی را می گیرد. او با طرز بجایی و توضیحات کارساز حس مبارزاتی را در راننده بیدار می کند و او را متوجه وضعیت خود می سازد تا جایی که راننده کامیون به او کمک می کند. در نه مهر ماه 1350 خانه تیمی مهرنوش به همراه رفقای دیگر مورد محاصره نیروهای مسلح رژیم شاه قرار می گیرد. عباس جمشیدی رودباری که توانسته بود از آن درگیری فرار کند در کتاب پاره ای از تجربیات جنگ چریکی در ایران که در سال 1351 نوشته شده است توضیح می دهد که ساعت پنج صبح، رفیق مهرنوش« فاطمه ابراهیمی » و منوچهر بهایی پور با کلیه مواد و اسلحه موجود خانه را به عزم خانه ای دیگر ترک گفتند. چند دقیقه ای بعد صدای شلیک شنیده شد. من و دو رفیق دیگر مانده بودیم.ما فقط یک سلاح با هفده فشنگ داشتیم و هنوز تصمیمی نگرفته بودیم که گاز مخصوصی فضای خانه را پر ساخت. آنها متوالیا کپسول گاز به داخل خانه و حیاط پرتاب می کردند. ما بلافاصله به پشت بام رفتیم تا هوای آزاد تنفس کنیم . جسد رفیق بهایی پور سر کوچه دیده می شد. چادر رفیق مهرنوش در کوچه پهن شده بود که نشان می داد وی زمان دویدن چادرش را رها کرده بود،صدای شلیک لحظه ای خاموش نمیشد.این صدای گلوله های اسلحه رفیق مهرنوش ابراهیمی بود که سرسختانه با ماموران سرسپرده ساواک نبرد می کرد. ناگهان صدای انفجار نارنجک منطقه را لرزاند. نارنجک توسط مهرنوش پرتاب شده بود. رفیق مهرنوش به راستی قاطعانه و قهرمانانه جنگید. او در این نبرد نیز مانند تمام لحظات انقلابیش جلوه گر رفیقی ارزنده بود. ما از رانندگان در قهوه خانه ها در مورد این رفیق حماسه ها شنیده ایم. رفیق مهرنوش در آن نبرد کشته شد.

جنبش فدایی جزو نادر جنبشهای میهن ماست که زنان در آن نقش بسزایی در سازماندهی و مدیریت مبارزه علیه استبداد حاکم داشتند.

 از خصوصیات برجسته رفیق طاهره خرم همکاری و مساعدت به دوستان و آشنایان و همچنین شرکت فعالانه در کلیه حرکتهای اعتراضی، عنوان شده است. او از سازمان دهندگان اعتراضات دانش آموزان بود و فعالانه در اعتصابهای اتوبوسرانی شرکت داشت. در رشته برق دانشگاه صنعتی تحصیل می کرد. در سال 1354 مجبور به زندگی مخفی شد. در هشت تیر سال 1355 در جریان محاصره خانه تیمی مهرآباد جنوبی که بعنوان خونین ترین مبارزه مسلحانه بین رزمندگان فدایی با ماموران ساواک در تاریخ به ثبت رسیده همراه با رفقا حمید اشرف، یوسف قانع خشک بیجاری، محمد رضا یثربی، فاطمه حسینی، غلامرضا لایق مهربانی و ...تا پای نثار جان مبارزه کرد و کشته شد.

 نسترن آل اقا که نام سازمانیش جمیله بود از جمله رفقای فدایی بود که از سال 50 در تمامی فعالیتهای سازمانی شرکت داشت که پایه های سازمان را با فداکاری و زحمات پی گیرش تحکیم بخشیده بود. رفیق نسترن آل آقا در ضرباتی که ساواک در سال 55 به طور پیاپی به سازمان وارد کرد در یک درگیری مسلحانه با مزدواران رژیم شاه کشته شد.

 در تجدید سازماندهی رفیق غزال آیتی نقش بسزایی داشت . او دانشجوی دانشکده حقوق بود که از سال پنجاه با سازمان ارتباط پیدا کرد. بعدها دستگیر و زندان شد، اما ارتباطش لو نرفت و بعد از آزادی با سازمان دوباره ارتباط گرفت. در دوره ای غزال آیتی با عباس هوشمند در کنار خانواده مادر پنجه شاهی به سر می برد .در بهار سال 56 این خانه مورد هجوم پلیس شاه قرار گرفت. مادر پنجه شاهی و دخترش نسرین از خانه گریخته و بعدا به سازمان پیوستند. اما رفیق غزال ایتی همراه با رفقا عباس هوشمند و سیمین پنجه شاهی در مبارزه با ساواک کشته شدند.

دو چهره دیگر فروزان از دریای خروشان زنان چریک فدایی خلق رفیق نزهت السادات و اعظم روحی آهنگران هستند. رفیق نزهت پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به دلیل روشنگریها و رابطه صمیمانه با همکارانش از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اخراج می گردد. زندگی مخفی را از اواخر سال 1351 آغاز می کند. او علاوه بر مسئولیت در گروه انتشارات سازمان در سال 1352 مسئولیت دو واحد سازمانی را نیز پیش می برد. رفیق نزهت روحی آهنگران در یک درگیری قهرمانانه در سال 1354  بعد از کشته شدن سه همرزمش، زمانیکه گلوله هایش به پایان می رسند با کشیدن ضامن نارنجک، خود را به میان ساواکیها می اندازد و در جریان کشته شدن چهار مامور سرسپرده ساواک، کشته می شود. رفیق اعظم روحی آهنگران نیز در تیرماه سال 1354 دستگیر و تحت شدیدترین شکنجه ها قرار می گیرد و در سال 55 به جوخه اعدام سپرده می شود. در میدان تیر افسر مسئول تیراندازی از این زن فدایی خلق سوال می کند که آخرین خواسته ات را بگو. رفیق اعظم در پاسخ می گوید: به خلق ستمدیده ما بگو که فداییان با عشق به آنها به استقبال گلوله های آتشین می روند و کشته می شوند، فقط همین!!

رفیق فدایی خلق زهرا آقانبی قلهکی نیز در کنار رفیق بهمن روحی آهنگران در شاخه شمال مبارزه را پیش می برد. وی در زمستان 54 در حمله ساواک به بابل بعد از یازده ماه تحمل  شکنجه های وحشیانه ساواک در تاریخ 29 آدز سال 55 تیرباران شد. اینان همگی نشان از ثبات قدم فدایی است که با ایمان به راهش در جامعه ای که نظام حاکم همراه با گزمه های تا دندان مسلح خود اعلام می دارد که پرواز کبوتر ممنوع!! اما فدایی خاموش نمی نشیند. اینک این زن فدایی است که درصدد از هم پاشیدن بساط ننگ و ارتجاع حاکم می باشد.

مادران این انسانهای فداکار نیز همچون شیری نه تنها بر مبارزه فرزندان خود ارج می نهادند بلکه خود به صحنه مبارزه قدم می نهند و همچون ققنوس در جنگ هزارباره آتش می سوزند تا از خاکسترشان جان تازه ای در کالبد مبارزه دمیده شود. برای این شیرزنان مساله از حوزه فرزند خود، فراتر می رود، آنان نقش مادران جنبش را دارند و هر فدایی به مثابه فرزند آنان محسوب می شود. رفقای مادر جنبش فدایی سمبل انسانهای شایسته ای هستند که همواره با تحمل بار سنگین بازجوییها و حمله ماموران ساواک به خانه اشان جنبش فدایی را حمایت کردند، به تک تک فرزندان این جنبش عشق می ورزند و به معنای اصلی کلمه آغوش به دغدغه یک مادر را نثار همه فعالان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران کردند و می کنند.

 یکی از نمونه های بارز آن رفیق عزت غروی است که بعد از کشته شدن دو فرزندش، احمد و مجتبی خرم آبادی به سازمان چریکهای فدایی خلق پیوست و در اردیبهشت سال 55 در جریان یورش دشمن به یکی از پایگاههای کوی کن طی نبردی قهرمانانه با دشمن کشته شد.

رفیق مرضیه ضمن نامه ای به مادر شایگان که در جنبش فدایی آنچنان باارزش است که او را رفیق مادر می نامند چنین نوشت: رسم این است که به محبوبترین کسان هدیه ای می دهند و من لحظات فراوان فکر کرده ام برای یک رفیق بزرگوار چه هدیه ای شایسته ای بتوانم بدهم؟ و با خود گفته ام اگر بتوانی همیشه به توده ها و رفقایت فداکار بمانی و همیشه شایسته باشی، رفیق مادر با شهامتترین رفیق را دوست بداری، می توانی از قطرات خون خود دست گلی ببندی و روزی که در راه رهایی خلق آخرین تلاشت را کردی و آنگه که آخرین تیرت را در قلب دشمن نشاندی برای مادر بفرستی شاید که این هدیه ای باشد که بتوانی آنرا به شایسته ترین رفیق تقدیم کنی.

با اینکه زنان فدایی سهم بسیار بالایی در مبارزه عملی با نابرابری طبقاتی و جنسیتی که به موازات هم در جامعه تحت حاکمیت استبداد سلطنتی پیش می رفت، ایفا کردند و در این مسیر بارها به خاطر انتخاب رهایی در مقابل بندگی و خرد در مقابل جهل، مورد شدیدترین شکنجه ها قرار گرفته، چوبه دار را بوسه زدند و دوباره در پیکری دیگر به صحنه مبارزه طبقاتی پیوستند بعد از قیام ضد سلطنتی مجددا از سوی استبداد مذهبی ولایت فقیه مورد حمله قرار گرفتند. ارتجاع مذهبی که سالها در عمق جامعه میهن ما با حمایت نظام سابق مبتنی بر ماهیت مستبدانه هردو و آبشخور مشترک به زندگی انگلی خود ادامه داده بود، اکنون قدرت سیاسی را در دست داشت و بطور تجربی کاملا از آگاهی، فداکاری و قدرت عمل زنان فدایی مطلع بود. پس از همان ابتدا به دستگیری و کشتار وحشیانه  فداییان اقدام ورزید. جای آن دارد که همین جا یاد و خاطره فداییان خلق رفقا زهره حاجیان، مهشید معتضد، فاطمه رخ بین، طاهره قاسمی، مهوش جوکار، مریم دانش ایران، ماهرخ یوسفی و هزاران چریک فدایی خلق که توسط نظام ولایت فقیه کشته شدند را گرامی بداریم.

نظام استبدای مذهبی ولایت فقیه حتی از قطعه 33 بهشت زهرا جایی که زنان فدایی، تاریخ سازانی همچون رفقا مرضیه احمدی اسکویی، نزهت السادات روحی آهنگران، و ...آرامیده اند نیز هراس دارد و بارها قصد تخریب این قطعه را داشته است. این هراس از جنس همان هراس گزمه های ساواک است، هراس از فراگیر شدن آیینی که زنان فدایی در جنبش زنان و بطور کل در جنبش انقلابی مردم ایران از فداکاری، شجاعت، آگاهی، مقاومت و تسلیم ناپذیری به ثبت رساندند، می باشد.  

در تهیه این مطلب منابع زیر مورد مطالعه قرار گرفته است:

بر تارک تاریخ نوشته جعفر پویه

یادنامه شهیدان از رحیم نامور چاپ 1356

بذرهای ماندگار نوشته اشرف دهقانی

زندگینامه چریکهای فدایی در سایتهای مختلف اینترنتی و سازمانهای سیاسی

 

راهت ادامه دارد، ای رفیق

تو از خدا گذشتی

                 به انسان رسیدی

تو از زن بودن افسانه نساختی

                   زیرا که حقیقت ازآن تو بود

تو یکپارچه رفاقتی

                     عشقی

                           شجاعتی

از آگاهی سلاحی ساختی

                                 همچون آتش

پرچم سرخ تکامل را به دوش گرفتی

                                 همچون کوه

به میدان آمدی

آنگه که همه می گفتند « آری»!!

بر تارک تاریخ استوار ایستادی

و فریاد زدی « نه»!!

                        نه به استبداد، به سرمایه، به مردسالاری

تو با آتش گلوله هایت

                           که نماد عشق به رهاییست

تو با طنین فریادت

                           که نماد عشق به مردم است

علم و عمل را در هم آمیختی

و قصه هایت را با زندگیت نوشتی

پروانه ای، ای رفیق

محرومان از بودنت، صمیمیتت و مقاومتت

                             ترانه ها سروده اند

تو یک زنی، ای رفیق

زنی که زن بودن را از پیله خاکستریش بیرون کشید

زنی که هراس را از زهدان تارک دلان بیرون کشید

از تو ترسیدند و هنوز نیز ....

آنچنان که تو را مرد نامیدند!! 

آری، آن نامردمان بر پیکر تو از ترس

آهسته گفتند: او مردی بود در لباس زن!!

اما تو، نه مردانه، زنانه و انسانی

همچون « چریک فدایی خلق »

                    در میدان،در زندان، زیر شکنجه

                    از زن تصویر دگری آفریدی

ستاره ای ای رفیق،خاموش نمی شوی

...........

و اکنون اما من می اندیشم

                               به راهت، به کارت

                                          « راهت ادامه دارد، ای رفیق »