|
|
فراسوی خبر... پنجشنبه ۱۱ مرداد جنگ غزه در تهران منصور امان کُشته شدن سرکرده ارشد حماس در تهران، رژیم ج.ا را به همان نُقطه ای پرتاب کرده که در میانه فروردین سال جاری پس از هلاک شدن پاسدار مُحمدرضا زاهدی، سرکرده ارشد سپاه قُدس، در دمشق در آن قرار داشت. حمله روز گذشته در قلب تهران بار دیگر نشان داد که ایده برکنار ماندن از آتش خود برافروخته و جنگ افروزی در پناه گروه های نیابتی توهُمی بیش نیست. دستکم بعد از شبیخون حماس به اسراییل در ۷ اکتبر سال میلادی گذشته، دستگاه حاکم باید درمی یافت که جنگ در سایه کیفیت جدیدی یافته است و بازیگران پُشت پرده به پیشاپیش صحنه کشانده می شوند. این واقعیت که حمله به اسماعیل هنیه تنها چند روز پس از قتل دستکم ۱۲ کودک و نوجوان در جولان در اثر موشک پرانی یک گروه وابسته به ج.ا با موشک ساخت ج.ا روی داده، رابطه مُستقیم و ناگُزیری که بین رویدادها و پارامترهای بُحران کنونی برقرار گردیده را نشان می دهد. بر این اساس هر گلوله یا موشکی که شلیک می شود، به دو هدف در دو جهت مُختلف اصابت می کند، یکبار به سوژه و یکبار به عامل و در مجموع دینامیزم به جریان افتاده جنگ و خُشونت را با انرژی بیشتری به جلو می راند. واقعیت این است که دو طرف اصلی این درگیری، یعنی راست افراطی اسراییل و رژیم جنگ طلب ولایت فقیه نفعی در پایان یافتن چرخه مرگ و ویرانی ندارند. هر دو آنها از وضعیت دائمی بُحران سود می برند و قُدرت سیاسی شان بدان مشروط گردیده. اینک نیز همچون مورد حمله موشکی به پاسدار زاهدی، اسراییل توپ را به زمین حریف انداخته و در انتظار پاسُخی است که گُزینه های پاسُخ بدان را نیز آماده دارد. رویداد کنونی، علی خامنه ای و چکمه پوشانش را در تنگنای بیشتری نسبت به مورد پیشین قرار داده است. از یکطرف استدلال «حمله به خاک ایران» اینک یک مصداق مُبهم و مورد پُرسش همچون ساختمان دمشق ندارد و ضربه بی واسطه در «ام اُلقُرا» وارد آمده. از طرف دیگر، هلاکت اسماعیل هنیه، بُعد بین المللی موضوع را بیشتر کرده و به ویژه در برخورد به گروه های نیابتی، فشار دوچندانی را برای پاسُخگویی موثر مُتوجه حاکمان ج.ا کرده است. باید توجُه داشت که قتل سرکرده حماس زمانی صورت گرفت که او زیر حفاظت حاکمان ج.ا قرار داشت. این امر میزان نُفوذ پذیری و توان پایش امنیتی ج.ا را نه فقط نزد طرفهای بین المللی، بلکه به گونه خاص نزد باندهای مُسلح وابسته یا تحت امر آن به شدت زیر سووال می برد و به همین میزان واکُنش حاکمیت برای حفظ چهره و گزافه های خود و بازسازی اقتدارش نزد آنها را ناگُزیر می سازد. استبداد مذهبی حاکم، ایران با جنگ افروزی، مُداخله گری و دُشمن سازییهای که قادر به مُدیریت پیامدهای آن نیست، ایران را به یک هدف جنگی مشروع تبدیل کرده. قایم باشک بازی بچگانه علی خامنه ای و همدستانش، جنگ را به تدریج به داخل مرزهای ایران کشانده و استدلال آنها برای خرج ثروت و داراییهای همگانی در سوریه و لُبنان و غزه زیر عُنوان «اگر آنجا نجنگیم، باید در تهران بجنگیم» را به بهانه ای پوچ و بی ارزش بدل کرده است. در باتلاق کشمکشهای رُشد یابنده نظامی، این فقط آخوند خامنه ای و پاسداران قُدرت و ثروت نیستند که فرو می روند، او به همراه خود مردُم ایران، زیست، معیشت و آینده آنها را به زیر می کشد. روندی که در گذشته به گونه تدریجی پیش رفته، به مُوازات تشدید بُحران می تواند در رویدادهای این چنینی شتابی فاجعه بار و جهنمی به خود بگیرد. جُنبش اجتماعی و توده های مُعترض به شرایط موجود، هم توان و هم خواست قلم کشیدن بر سیاستهای ویرانگر رژیم حاکم و جلوگیری از تشدید شرایط وخامت بار کنونی را دارند. جنگ اُلیگارشی حاکم، جنگ مردُم ایران نیست. |
|
|