|
|
فراسوی خبر... پنجشنبه ۹ شهریور هجوم به دانشگاه؛ تکرار آزموده های شکست خورده منصور امان تقلای رژیم ولایت فقیه برای فرار از مُحاصره جامعه مُعترض ابعاد جُنون آمیز و همزمان مُخربی یافته است. تهاجُم به دانشگاه و تلاش مکانیکی و میلی برای تغییر این نهاد به یک شُعبه اداری خاموش و مُطیع، نمونه دیگری از سرگشتگی هیستریک استبداد دینی است. بنا به گُزارشهای مُنتشر شده، در چارچوب پروژه سرکوب دانشگاه، بیش از ۶۰ اُستاد از دانشگاه های گوناگون کشور اخراج شده اند و بسیاری دیگر در آستانه اخراج قرار دارند. حاکمیت تهدید به کاشتن ۱۵۰۰ تن از مُزدوران خویش در دانشگاه ها در نقش «اُستاد» و «عُضو هیات علمی» می کند و برای نشان دادن جدیت خود، با بوق کرنا بر تنی چند از دلقکهای تلویزیون دولتی شنل کُرسی علمی آویزان کرده است. برای آنهایی که با کارنامه رژیم ج.ا آشنایی دارند، اقدامات این چنینی علیه دانشگاه و جامعه علمی چندان هم تازگی ندارد. یکی از نخُستین راهکارهای رژیم تازه به قُدرت رسیده برای سفت کردن پایه های قُدرت خود، تعطیلی این مراکز علمی و فرهنگی در سال ۱۳۵۹، بیکار کردن اُستادان و جلوگیری از توانمند شدن نسل پویای جوان بود. بیش از دو سال بعد، حاکمان ج.ا دربهای دانشگاه را به گونه مشروط باز کردند، نه از آن رو که به پیامدهای زیانبار اقدام خود پی برده بودند، بلکه بدان سبب که فیلترهای چندگانه ای را برای پذیرش دانشجو و استخدام اُستادان نصب کرده و گمان می کردند می توانند دانشگاه را تغییر ماهیت داده و مرکزی «خودی» و دست آموز از آن بسازند. رژیم ولایت فقیه از همان هنگام در دام این توهُم کودکانه اسیر مانده که می تواند به واسطه قهر و زور نه فقط انسانها، بلکه همچنین موجودیت و کارکرد اجتماعی آنها و نهادهایی که بر بُنیاد این دو عامل شکل گرفته اند را نیز «مُهندسی» و دفُرمه کند. تاریخ چهار دهه گذشته اما نشان داده که تلاش نظام حاکم در این راستا در هیچ پهنه ای مُوفق نبوده. طرح آن برای «اسلامی» کردن دانشگاه همانگونه به بُن بست رسیده که «اسلامی» کردن مدارس و این باوُجود آن بوده که در تمام طول این مُدت، دمی از ایراد فشار و ترور جامعه باز نایستاده. رژیم حاکم نه می تواند تمایُلات و نیازهای امنیتی اش را جایگُزین زندگی واقعی و نهادها و سازمانهای اجتماعی کند و نه قادر به حذف آنهاست. هم از این روست که در تنگنای بی چاره گی، ناگُزیر به تکرار آزموده های شکست خورده اش است که هر بار هزینه آن در میدان جنگ با جامعه، سنگین تر و پُر دامنه تر می شود. مُشکل رژیم ولایت فقیه درس و مُدرس نیست؛ مُشکل جامعه ای است که به شرایط و مُناسبات حاکم مُعترض است و نه تنها به گُزینه دیگری می اندیشد، بلکه مُبارزه برای موجودیت بخشیدن به آن را نیز آغاز کرده است. هیچ مُحیط اجتماعی کوچک یا بُزُرگ آنقدر تصفیه و ایزوله نمی تواند بشود که این کشاکش و نبرد در آن بازتاب نیابد. بر دروازه بی دیوار، قُفل بیهوده است. |
|
|