|
|
وقتی قیام کنندگان سیاست خارجی تعیین می کنند منصور امان حاکمان ج.ا با تلخی می بایست در نشست بغداد۲/ اردن شاهد جدیدترین خودنمایی فاکتور جُنبش انقلابی در مُناسبات خارجی خویش می شدند؛ جایی که اُروپا و سران کشورهای منطقه در باره آینده و امنیت عراق گُفتُگو می کردند. رژیم ولایت فقیه که به شدت در پهنه بین المللی مُنزوی شده و از مُعاشرت با آن تا جای مُمکن پرهیز می شود، اُمید داشت از این فُرصت نادر برای نرم کردن طرفهای خارجی خود در مورد تحریمها و برنامه هسته ای اش سود بجوید. هنوز فاش نشده که فرستادگان ج.ا به این نشست در چمدان خود چه پیشنهادهایی داشتند، اما با نگاه به بُحران سرنگونی و به مُوازات آن ابعاد غول آسای بُحران اقتصادی و ورشکستگی "نظام" به گونه عملی، می توان حدس زد که آمادگی آن برای خرج چند کارت نیم سوخته اندک نبوده. در پندار رژیم در مانده، هر توافُقی در پهنه بین المللی، با هر سطحی از اهمیت یا بی اهمیتی، می تواند موقعیت شکننده اش را در داخل تقویت کند و فشار خارجی با موضوع خیزش انقلابی و سرکوب را کاهش دهد. در هر حال، پیشنهادهای حاکمان ایران هرچه بوده باشد، تاثیر جُنبش انقلابی آن را بی اهمیت ساخته است. آقای بورل، مسوول سیاست خارجی اُروپا، خواست پایان فوری سرکوب داخلی و حمایت نظامی از روسیه را در جایگاه نخُست نشاند و آقای کربی، سُخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا نیز تاکید کرد توافُق با ج.ا "آنهم زمانی که در حال سرکوب و کشتار شهروندان خود و فروش پهپاد به روسیه است" در دستور کار کشورش نیست. اما حتی این دو سرشکستگی نیز کافی نبود و رژیم ولایت فقیه که در نقش شریک و بازیگر در نشست بغداد۲ شرکت کرده بود، شاهد آن گردید که فرانسه و سران کشورهای منطقه، دولت عراق را به فاصله گرفتن از آن و کوتاه کردن دستش فراخواندند. برخورد چالشی آمریکا و اُروپا به تحرُک دیپلُماتیک حاکمان ایران، فقط یک نمونه در کنار دیگر رویکردهای سختگیرانه در پهنه خارجی است که آنها در چهار ماهی که از آغاز اعتراضها می گذرد با آن روبرو می شوند. رژیم ج.ا تنها در هفته گُذشته با دو اقدام انزوا ساز روبرو گردیده که بستر و نیروی مُحرک آن رویدادهای داخلی ایران است؛ نخُست اخراج رُسوایی بار از کُمیسیون مقام زن سازمان ملل و سپس محکومیت در مجمع عُمومی همین نهاد به دلیل پایمالی حُقوق بشر. اما شاید آشکارترین گُواه تاثیر خیزش قدرتمند مردُم ایران بر طرفهای خارجی ج.ا، فاصله گیری چین و پایان سیاست دوگانه آن در منطقه باشد. تا پیش از این پکن تلاش می کرد در مُناسبات خود با ج.ا و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس توازُن برقرار سازد تا منافع اقتصادی و سیاسی خود در هر دو سو را تامین کند. این رویکرد شناخته شده، با همسو شدن چین با مواضع عربستان سعودی پیرامون یمن، جزایر سه گانه و سوریه و لُبنان، دُچار چرخش شده است. مفهوم سیاسی حرکت پکن روشن است: بی اعتمادی به ثبات رژیم ج.ا و تردید در باره اتکاپذیر بودن سرمایه گذاری سیاسی و اقتصادی روی آن. مُبارزه و مُقاومت جُنبش انقلابی، حلقه مُحاصره گرد رژیم را تنگ تر می کند. اینک دیگر رویکرد رژیم حاکم به تنهایی نیست که برخورد و استراتژی سیاست خارجی کشورهای طرف حساب آن را شکل می دهد، بلکه جُنبش نیز به گونه روزافزونی خود را به مثابه یک فاکتور مُهم و تاثیرگذار در سیاست گذاری، به مُعادلات دیپلُماسی بین المللی تحمیل می کند. |
|
|