خطابه خیابان م. وحیدی (م. صبح)
راهبان در رقص حماقت از هم پیشی می گیرند صدای تاریکی خلوت بی رونق غروبیست که مرا به سفرهای بی سرانجام می برد
دور می شوم از آسمان کوچکی که بوی انقباض می دهد
شکلک رهاییست صدای خروسی که راهی به دهی نمی برد و پرچین کوتاه با حس ویرانی تکیه گاه حرفهای تازه شده است
قطعنامه مرگ هلهله زرد خزان با دشت بی بذریست که بر پایان خود می گرید
میان شب زخمم را مرور می کنم و بغضی که درخونم بیتوته کرده است بهاری نیست تا در من پرستویی زاده شود
به خیابان می روم و تصویر خود را بر سایه و سلاح و سرود نقاشی می کنم دستی میلادم را به اهتزاز در می آرد و دیدگانم با ابرهای باران خیز گره می خورد
منبع: نبرد خلق شماره ۴۸۱، یکشنبه 1 مهر ۱۴۰۳ – ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۴
|