سرمقاله نبرد خلق شماره ۴۷۹ اول مرداد ۱۴۰۳ ج.ا، افتادن از چاله به چاه منصور امان
اگر برای نزدیک شدن رژیم ولایت فقیه به پایان راه خود تابلوی علامتی وجود می داشت، بی تردید نمایش انتخابات ریاست جمهوری مُلاها می توانست به خوبی این وظیفه را عُهده دار شود. «نظام»، شکست خورده در راههای آزموده و ناتوان در گُشودن راه جدید، سرگردان در دایره ای بسته به گِرد خویش می چرخد و خود را تکرار می کند. قُدرت حاکم هم به لحاظ سیاسی و هم ایدیولوژیک عقیم است و از نهاد آن پاسُخی برای چالشهای بُزُرگ پیش رویش زاده نمی شود. پزشکیان محصول این سترونی است. دست «نظام» او را از گُذشته به حال آورد تا دو قُطبی منسوخ شده «اصلاح طلب – اُصولگرا» را نه احیاء، بلکه شبیه سازی کند. ریخته شدن فُکاهی اعتدال – اصلاحات در قالب سیاسی پزشکیان با همان بازیگران دوگانه و با همان لفاظیها، تُهی بودن این رونما از خط و برنامه عمل واقعی و نیابتی بودن موجودیت سیاسی اش را بازگو می کند.
از پیشروی به عقبگرد اینکه پس از برگُزاری دو «انتخابات» یکدست شده، یکباره شورای نگهبان به یک نامزد «اصلاح طلب» هم مُجوز وُرود به بازی را می دهد، از آن رو نیست که اربابش خواب نما شده و یا بر سر لُطف با رانده شدگان آمده است. هدف مرکزی آخوند علی خامنه ای و همدستانش از یکپارچه سازی قُدرت، تقویت قُطب حاکمیت در برابر قُطب جامعه به گونه ای بود که سُلطه بی چون و چرای آن را بازسازی کرده و مُقاومت جبهه توده را درهم بشکند، بدون اینکه ناچار باشد همزمان با چالش ناهمگونی ساختاری «نظام» نیز دست و پنجه نرم کند. اجزای اجتماعی سیاست یکدست سازی، سرکوب گُسترده جنسیتی، صنفی، آموزشی، فرهنگی و مدنی بود که با تقویت هنجارهای ارتجاع اسلامی و سازماندهی سرکوب گرد آن اجرایی می شد. در عمل اما این سیاست به تقویت جُنبش اعتراضی و فشُرده تر شدن جبهه جامعه در برابر آن انجامید که آشکارترین نمود آن در «انتخابات» مجلس مُلاها پدیدار شد. دستگاه قُدرت با نگاه به مُقاومت و صف آرایی جامعه در برابر خود به این جمع بندی رسیده بود که استراتژی تمرکُز قُدرت در دستیابی به هدفهای تعیین شده و در پیشاپیش آن، عقب راندن جُنبش اعتراض و درهم شکستن مُقاومت جامعه ناکام مانده است. این در حالی بود که در مرکز قُدرت نیز این سیاست به جای تک پایه کردن قُدرت، به چندپارچگی، دسته بندی و اختلاف منافع انجامیده بود و در عمل آن را با رئیسی یا بدون وی بی آینده ساخته بود. سوختن کارت خامنه ای در جنگلهای ورزقان در میانه این ناکامی روی داد و حاکمیت را ناچار ساخت برای انتخاب جانشین او وارد میدان زورآزمایی با جامعه ای شود که تنها دو ماه و اندی پیش، دو بار به گونه مُفتضحانه ای از آن شکست خورده بود. حتی برای کودن ترین پایور رژیم ولایت فقیه هم روشن بود که در صورت قالبگیری «انتخابات» ریاست جمهوری با پروژه یکدست سازی، یک فاجعه سیاسی با پیامدهای اجتماعی سهمگین تری به انتظار نشسته است. راه حل آخوند خامنه ای و همدستانش تغییر آرایش بازی بود. به این معنا که روایت تازه ای از «انتخابات» را عرضه کردند که بر خلاف روایت یکجانبه پیشین با نتیجه یی مُهر و امضاء شده، نمایه ای چندجانبه و رقابتی داشت و یکی از اعضای باند جراحی شده «اصلاح طلب» را در خود جای داده بود. او می بایست نرمش دستگاه حاکم را نمایندگی کند، بدون آنکه به گونه واقعی جایی در چینش نهایی منصب ریاست جمهوری برایش پیش بینی شده باشد. هدف از پُختن و سرو «نامزد اصلاح طلب» در شورای نگهبان، به شکست کشاندن جُنبش اجتماعی و خُنثی سازی آن در نقش بازیافته اش به مثابه یک قُطب سیاسی کنشگر بود.
قالیباف، نامزد مورد توافُق فرد مُنتخب مرکز قُدرت پاسدار قالیباف بود. او گذشته از آنکه به گونه شخصی به آخوند خامنه ای نزدیک است و در محافل حُکومتی نورچشمی او به حساب می آید، نماینده بخش مُهمی از سپاه پاسداران و هسته اصلی آن، سپاه قُدس، است. او به مدد همین پیش شرطها توانسته است در برابر حملات رقیبان مُقاومت کند و افشای فساد اقتصادی، اختلاسهای کلان در شهرداری، دستگیری مُعاونش به اتهام فساد مالی و ریخت و پاش زننده خود، همسر و آقازاده هایش را با آسودگی خیال از سر بگذراند. هنگامی که در سرفصل «انتخابات مجلس»، تضادهای باندی و اختلاف منافع دستجات باند حاکم، میدانی واقعی و دهان گیر برای جاری شدن یافت، جایگاه قالیباف و شخص او در کانون درگیریها قرار گرفت. قالیباف در حقیقت نُقطه تقاطعی شد که جنگ قُدرت با هر موضوعی، در انتها به او می رسید. این امر اما فقط رویه واقعیت است. جایگاه پاسدار قالیباف در مُعادله قُدرت را نمی توان بدون در نظر گرفتن نقشی که سپاه پاسداران در این مُعادله ایفا می کند، در نظر گرفت. اُرگان یاد شده یک کارتل نظامی – اقتصادی با جایگاهی کلان در اقتصاد ج.ا است که در مُحتاطانه ترین ارزیابیها نزدیک به نیمی از آن را در قالب مُجتمعهای صنعتی- نظامی، صنایع نفت و پتروشیمی و هزاران شرکت کوچک و بُزُرگ در رشته های پولساز و رانت دار در دست دارد. این موقعیت برتر را سپاه پاسداران به دلیل توانایی یا مهارت اقتصادی کسب نکرده، بلکه به پُشتوانه قُدرت نظامی – امنیتی خود بدان دست یافته که امکان دسترسی نامحدود به رانتهای حکومتی و برتری در رقابت را به آن می دهد. بدیهی ست که این جایگاه عینی در زیربنا، بدون تاثیر مُستقیم در مُناسبات روبنایی باقی نمی ماند؛ امری که می توان آن را در پیشروی خزنده سپاه پاسداران به سمت تصرُف نهادها و بازوهای قانونی در پهنه های اجرایی و قانونگذاری مُشاهده کرده. میزان نُفوذ و تاثیرگذاری آن در این میان بدانجا رسیده که محافل حُکومتی از وُجود «دو دولت» در کشور سُخن می گویند و از سپاه پاسداران به عُنوان «دولت با تُفنگ» نام می برند. بازوی نظامی – امنیتی «نظام» اما مُدتهاست که به سوی پایان دادن به این دوگانگی روان است. او مجلس را به صورت دوفاکتو زیر پایش خود دارد، برخی وزارتخانه ها، پُستهای مُدیریتی ارشد، بیشتر اُستانداریها و فرمانداریها را از آن خود کرده است. آراسته شدن به قُدرت رسمی سیاسی به سُلطه اُلیگارشیک آن صورت قانونی می دهد، تسلُط بر داراییها و منابع ثروت را آسان کرده و می گُسترد و در بُعد بین المللی از برخی زیانهای سیاست خارجی پُرتنش «نظام» ایمن می دارد. در همین حال جایگاه قُدرت اجرایی رسمی در دوره حاضر اهمیت دیگری نیز یافته است و آن نقشی است که می تواند در تعیین جانشین آخوند پا به مرگ، خامنه ای، بازی کند. در دست داشتن دولت به دلیل ابزارها و امکانات گُسترده آن در مرکز و در سطح محلی همچنانکه مسیر تعیین و جاانداختن جانشین را هموار می کند، راه را بر مُدعیان نیز به صورت نرم و کمتر چالش برانگیز می بندد. تردیدی نیست که بدون رضایت و پُشتیبانی سپاه پاسداران هیچ فردی نمی تواند به گونه واقعی «رهبر نظام» باشد. و در این نیز تردیدی نیست که آخوند خامنه ای بر این شرط آگاه است و مساله جانشینی را با توافُق و کسب اطمینان از این جانب حل وفصل خواهد کرد. دیرهنگام ترین زمان برای تدارُک این مُهم، مقطع هلاکت آخوند قاتل، ابراهیم رئیسی، بود و پاسدار قالیباف به عُنوان بخشی از توافُق کُلی به میدان فرستاده شد.
پات با «پایداری» این نقشه را باند «جبهه پایداری» با فرستادن جلیلی به میدان رقابت در عمل خُنثی کرد. باند یاد شده همانگونه که در «انتخابات» مجلس مُلاها نشان داده بود، با رویگردانی پایگاه اجتماعی سُنتی حاکمیت، یعنی «مُستضعفان»، از آن، توانسته است نیروهای ایدیولوژیک در راس و بدنه «نظام» و دین باوران مُتعصب در جامعه را به زیر پرچم خود بیاورد و اگرچه در تناسُب با جامعه به طور کُل اقلیتی ناچیز به شُمار می رود، در ساختار قُدرت به سطح نیرویی توجُه پذیر و نادیده نگرفتنی فرا روییده است. به مدد همین موقعیت نیز «پایداری» مُوفق شد در رقابت با سپاه پاسداران و راست سُنتی بر سر کُرسیهای مجلس، آنها را شکست دهد؛ یک پیروزی نه چندان مُستحکم که در رویارویی با قُدرت غالب به نتیجه مطلوب مُنتهی نشد و زیر فشار خامنه ای برای سپُردن سُکان هدایت مجلس به تیم قالیباف، نتوانست آن را نقد کند. در جریان کشمکش گرد منصب ریاست جمهوری، خامنه ای حتی با واسطه قرار دادن پاسدار قاآنی و حسن نصرالله نتوانست این باند را راضی به کنار کشیدن و گذاشتن پایگاه اجتماعی اش در جیب نامزد جریان غالب کند. این خودداری برای «پایداری» می توانست یک بازی بُرد – بُرد باشد، بدینگونه که اگر نامزدش برنده رقابت با پزشکیان می شد، همه جوایز را برده بود و اگر می باخت، در هر صورت مانع تصرُف ریاست جمهوری توسط باند رقیب واقعی و خطرناکش شده بود. از همان هنگامی که «پایداری» با وجود مُخالفت جریان غالب از میدان کنار نکشید و خامنه ای با از دست دادن نامزد خود در برابر یک شرایط پیش بینی نشده قرار گرفت، پزشکیان به پروژه او و سپاه پاسداران بدل گردید. آنها با «پایداری» پیرامون ارزیابی از وزن و ظرفیت پزشکیان اشتراک نظر داشتند و آنها نیز او را اگرچه درنظر به شرایط موجود تحمیلی می دانستند، اما در هر صورت گُزینه کم خطر تری ارزیابی می کردند. اما این تنها همپوشانی آنها در جدال پیش رو بود و جریان غالب تفاوتهای مُهمی بین دو گُزینه پزشکیان و «پایداری» می دید. درحالیکه باند «پایداری» دارای طرح ایدیولوژیک - سیاسی همه جانبه ای برای «حُکومت اسلامی» است، گُنجایش رقابت بر سر جانشینی خامنه ای را دارد و از نُفوذ و قُدرت عینی مادی کردن نقشه هایش به ویژه در شرایط خلاء قُدرت برخوردار است، پزشکیان نه دارای نُفوذ در ساختار حاکم است و نه پُشتوانه اجتماعی شناسنامه داری دارد. مُتحدان سیاسی او نیز وضعیت بهتری ندارند؛ «اصلاح طلبان» حُکومتی نیروی اجتماعی خود در طبقه مُتوسط را از دست داده اند و از خیمه قُدرت اخراج شده اند. «اعتدالیون» و یا به عبارت بهتر، اُصولگرایان شرمگین نیز به کنار رانده و مهار شده اند و چهره های برجسته تر آنها حتی اجازه وُرود به مجلس خبرگان و رقابت ریاست جمهوری را نیز نیافتند. از این رو برای جریان غالب، پایش پزشکیان و مُدیریت روندهای سیاسی در و ناشی از دولت او بسا عملی تر و کم هزینه تر است. این بدان معناست که پروژه ای که خامنه ای و سپاه پاسداران با خیز برای نشاندن قالیباف بر منصب ریاست جمهوری در دست داشتند را به هیچوجه کنار نگذاشته اند، بلکه آن را باید در شرایط جدید با تاکتیکهای دیگر و البته با واسطه اجرایی کنند. سُخنان و وعده های انتخاباتی قالیباف بخشی از دستور کار آنها را آشکار می کند و نشان می دهد که سیاست مهار جامعه مُعترض با شبه نرمش که در دادن مُجوز به نامزد «اصلاح طلب» برای شرکت در رقابت خود را به نمایش گذاشت، قرار بوده ادامه یابد. این می تواند در عقب نشینیهای بی اهمیت در بُعد اجتماعی و برخی اقدامات پوپولیستی در بُعد اقتصادی نمایان گردد. در پهنه خارجی نیز با توجُه به دو فاکتور فرارسیدن زمان اجرای «بند غروب» مربوط به محدودیتهای اشاعه ای و تلاش آمریکا و اُروپا برای تمدید آن و سرانجام، احتمال به قُدرت رسیدن ترامپ در آمریکا، کوشش برای حفظ وضع موجود همراه با نرمشهای مُوقتی و مُعامله.
برآمد رژیم ولایت فقیه برای خارج شدن از بُحران ثبات و بقا به تقلا در آمده و در پی جست و خیز برای خُروج، از چاله به چاه افتاده است. آرایش آن در برابر جامعه که در شکل تمرکُز در اُرگان قُدرت و یکدست سازی نمود یافت، در نتیجه مُقاومت فعال توده های مُعترض به شتاب در هم فروریخت و در روندی بازگونه، به تجزیه باند حاکم راه برد. تا هنگامی که جامعه به مثابه یک قُطب سیاسی با مُطالبات، اعتراضات و خیزشهای خود در برابر قُطب حاکمیت ایستاده و به چشم انداز بیرون انداختن آن از حیات امروز و آینده اش چشم دوخته، هیچ تاکتیک نرم یا سختی نمی تواند روندهای به جریان افتاده را به عقب بازگرداند. در حقیقت این استبداد مذهبی است که گام به گام به عقب رانده می شود. از یکدست سازی به قالیباف و از او به پزشکیان، جهت حرکت آن را نشانه گذاری کرده است و مسیر زوال در دوره جدید نیز تداوم خواهد یافت.
منبع: نبرد خلق شماره ۴۷۹، دوشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۲ ژوئیه ۲۰۲۴
|