عبور از نانوشته ‌ها

م. وحیدی (م. صبح)

 

آفتاب

بیراهه می ‌رود

بر مغربی

جدا افتاده و متروک

دریچه‌ ها

در سیاههِ خموش شب

نقش مرا

وارونه نشان می‌ دهند

 

زمان

با پشتی خمیده می ‌گذرد

شمعهای شمعدانی خاموشند

درخت در خواب

پرستویی ست

کوچیده

به سرزمینهای دور

 

ایستاده‌ ام

به تماشای تابستانی

که از راه می ‌رسد

با آبشاری

جاری

از طنین نورها

 

بر نیمکت

صبح شعرم بنشین!

کنار قصیدهِ آغاز

تا تو را

به باغهای معلق برم

به عمق جلگه‌ هایی

که عاشقانه سفر می‌ کنند

آن جا

که هر برگ باران

زادگاه پیامبری ست

و خدا

از بند و زندان

            رها شد‌ست

منبع: نبرد خلق شماره ۴۷۷، سه شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۲۱ می ۲۰۲۴

 

 https://t.me/nabard_khalgh

بازگشت به صفحه اول