جنگل عصیان

فتح الله کیائیها

 

برای زنان زندانی و شورشگر  میهن که در نبردی جانانه،  خواب را از چشم ولایت ربوده اند

 

گام هایت عطر جنگل است

در پیچ پیچ درختان

که پشت در پشت

و انبوه در انبوه

سد می کنند گام تبر را

تبر «این واژه ی چرکناک بخون اندر»

 

عصیان تنها رسم توست است

در نبرد نابرابر امروز.

تو یک زنی

 زن عصیان گر:

با زیب و پر جلال

گیسو فشانده، آهوان جوان را

تیمار دار ی پر صلابتی در انقلاب ژن و ژیان و ئازادی.

و ینک این آوایت

وقتی که پر غرور می خوانی

و جوانان را از پشت میله ها

امید می دهی و رهنمون:

  محکم باش

پا پس مکش رفیق

مباد که عشق را

و شُکوه پر از راز و رمزِ رقص را

در زهرپاش گلوله و سرب

به نسیان سپاریش.

نسیان؛ این «نوشداروی جاودانه ی ظلم ».

 

رقصیدن، عشق ورزیدن و تلاش

حکایت پر رمز و راز  تاریخ است.

«تاریخ » گنجینه ی نبرد گذشته گان

در پاسداری حرمت انسان.

 پاسش بدار، بخوانش .

چونان سرود

در رزم خونفشان ستاره گان.

سینه به سینه

سنگر به سنگر

سرمشق رزم

مقاومت  و ایثار را

تحریر کن

بنویس و بازگوی که پویایی

 رمز بودن انسان است:

   در«خواندن ، دانستن و ساختن.»

 

نمی گویم کوه باش

نمی گویم سرو باش

قهرمان خودت باش

ترانه ای باش

در بدرود شبانه ی یک اعدامی

لبخندی از سر درد

بر چهره ی مقاوم و امیدوارِ مادر محزون

گاهی، همنوای سرود ستاره باش

و بشارت دهنده ی ایمان.

ایمان به حرمت انسان.

خودت باش در شکل و شمایل یک انسان.

عطر قدمهایت را در سواحل جنگل بکار

از رنجت سپر بساز

و از زخمت خنجر

قرار نیست که بیفتی

ریشه در خاک فرو کن

و سر بر اسمان بسای

همچون رعد

و بال بر بال تندر  بکوب

پرواز کن

تا غرور عقاب وارت

کرکسان نگون بخت را

سرنگون کند.

همگام شو رفیق

همراه شو رفیق و

همدرد شو عزیز، همدرد.

 

منبع: نبرد خلق شماره ۴۷۳،  بهمن ۱۴۰۲ - فوریه  ۲۰۲۴

ویژه ۱۹ بهمن سالگرد حماسه سیاهکل

 

 

 https://t.me/nabard_khalgh

بازگشت به صفحه اول