سرمقاله نبرد خلق شماره ۴۶۷ یکسال پس از قیام شهریور منصور امان
در آستانه فرا رسیدن سالگرد خیزش «ژینا»، جُنب و جوش دستگاه حاکم برای جلوگیری یا رویارویی با حوادثی که انتظار آن را می کشد، افزایش یافته است. دستگاه سرکوب فشار بر کوشندگان صنفی، سیاسی و مدنی را افزایش داده و همزمان درجه اعمال خُشونت و وحشیگری را با هدف وحشت پراکنی و مُحتاط سازی جامعه افزایش داده است. حاکمیت دلایل قانع کننده ای برای بیم و نگرانی اش دارد؛ از یکسو یورش آن برای به عقب راندن جُنبش اجتماعی بی ثمر مانده و از سوی دیگر، تشدید شرایط فلاکت بار اقتصادی، تضادهای فرعی با آن را در میان طبقات و لایه های گوناگون اجتماعی به مرکز رانده و تضادهای فعال را ژرفش بخشیده است. کارنامه جنگ وقتی پاسدار سلامی، مُهره گردان ماشین سرکوب، ابواب جمعی اش را گرد می آورد تا نسبت به قیام جُنبش اجتماعی در «سالگرد حوادث پاییز ۱۴۰۱» هُشدار دهد و فرمان آماده باش بدهد، یک تصویر کُلی از موقعیت حاضر «نظام» و «دُشمنان» و نیز چگونگی توازُن نیروی این دو به دست داده است. در این تصویر آنچه که به گونه خیره کننده ای به چشم می آید، کارنامه دو طرف پس از نزدیک به یک سال نبرد نفس گیر است. استبداد مذهبی در این مُدت تمامی ابزارهای سرکوب خود برای درهم کوبیدن جُنبش و محصور کردن آن در پیله اعدام، زندان، ترور و آزار و شکنجه را به کار بست؛ در سطحی گُسترده از روشهای غیرانسانی و بربر نشان علیه کوشندگان آن استفاده کرد، هزینه هنگُفتی را برای سانسور، جاسوسی و پایش صرف کرد، از میان طیف لُمپنها، پلیدترین و رذل ترین رسته آنها را به خدمت خود درآورد و سطح شهرها را از نیروهایش انباشته کرد. به بیان دیگر، حاکمیت در عرض یازده ماه گذشته با تمام توان مالی، انسانی، نظامی و امنیتی، جنگی تمام عیار را علیه جامعه پیش برده که تنها یک هدف داشته و آن خُنثی کردن تهدید سرنگونی، قلع و قمع نیروهای آن و احیای قُدرت خویش بوده است. اکنون پاسدار سلامی با به صدا درآوردن آژیر خطر می گوید که این تهدید همچنان بر سر جای خود باقیست، تدبیرهای «نظام» تغییری به سودش در وضعیت عُمومی نداده و از آن هم بدتر، جامعه مُعترض نه مرعوب گردیده و نه از هدفش چشم پوشیده. برای رژیمی که نه ظرفیت اصلاحات دارد و نه فضایی برای عقب نشینی، ناکارایی تنها مکانیزم بقایش به معنای وُرود به یک بُن بست مرگبار است که در آن فشار جُنبش انقلابی و بُحرانهای چندگانه چندان او را به دیوار پُشت سر خواهد فشُرد که در انتها از هم پاشیده شده و از آن جُز لکه ای باقی نمی ماند. تبعیض جنسیتی، کاتالیزاتور تضادهای موجود مُبارزه و مُقاومت زنان علیه تحمیلات ارتجاعی و زورگویانه رژیم حاکم، نماد ناکامی آن در مهار جُنبش اجتماعی و بازگرداندن شرایط به پیش از شهریور ۴۰۱ است. زنان به دستورات و مُقررات حاکمیت پیرامون پوشش اجباری بی اعتنایی می کنند و خیابانها و کوچه ها را به صحنه علنی نافرمانی و شورش در برابر آن تبدیل کرده اند. تهدیدها و عربده کشی روزانه پایوران سیاسی و نظامی بر آنها بی تاثیر است و به وعده مُجازات، جریمه، زندان، محرومیت و دیگر چُماقهایی که ذهن هراسان و نگران آنها می تراشد، پوزخند می زنند. امام جُمعه ها، سرکردگان نیروی انتظامی، نمایندگان مجلس مُلاها، هرزه-اوباش رسانه ای و جُز آنها هر روز با طرحی جدید و تهدیدی پُر رنگ و لعاب تر پدیدار می شوند تا ناتوانی حاکمیت در میدان نبرد را جُبران کنند و به نیروهای پیاده خود که درگیر جنگی بی چشم انداز و مایوس کننده شده اند، روحیه بدهند و در زمین نگه دارند. اگر در گذشته مساله «حجاب» برای حاکمان ج.ا از زاویه برجسته کردن ویژگی دینی سیستم و مشروعیت بخشی به ساختارهای سیاسی مُبتنی بر آن اهمیت خود را کسب می کرد، اکنون با تبدیل این مساله به درگاه ورود جُنبش اجتماعی و مُطالبات سرنگونی ساز آن، حساسیتی دوچندان یافته است. خاستگاه خیزش سراسری شهریور، قتل حُکومتی یک زن، مهسا – ژینا امینی بود و خصلت آن در حرکتهای نمادینی مانند آتش زدن روسری و شُعار «زن، زندگی، آزادی» بازتاب می یافت. بیش از همه اما این پیشتازی زنان در قیام، اعتراضات و نبردهای خیابانی بود که این ویژگی را آشکار می کرد. آنگاه که حتی دُختران خُردسال دبستانی و نوجوانان دبیرستانی نیز به حرکت پیوستند، رنگ تضاد تبعیض جنسیتی به مثابه کاتالیزاتور تضادهای موجود، درخشش دیگری گرفت. حاکمیت با وحشت و شگفتی شاهد قُدرت نُفوذ و توان بسیج گرانه جُنبش «زن، زندگی، آزادی» است که از طبقه فرودست تا طیفهای میانی و پایین طبقه مُتوسط، از کُردستان تا بلوچستان و از خوزستان تا آذربایجان را به حرکت در آورده و زیر پرچم خود مُتحد ساخت. رژیم ولایت فقیه به همین گونه نظاره گر آن است که چگونه مُبارزه روزمره، پارادایم اسلام سیاسی را از صحنه جامعه بیرون می راند و مرزبندی با ذهنیت، باورها، نظریات و روانشناسی آن به موضعی اجتماعی تبدیل شده است. در جامعه پارادایم جدیدی بر پایه آزادی، رهایی و کرامت انسانی شکل گرفته که در جریان زندگی عادی، قوانین، دستوراُلعملها و هنجارهای استبداد مذهبی را برنمی تابد و به گونه فعال علیه آن دست به اقدام می زند. با نگاهی مُختصر به آنچه که در سطح کشور جریان دارد از یکطرف و از طرف دیگر، اطلاعاتی که حاکمیت خود از اقداماتش علیه زنان در همه جای ایران مُنتشر می کند، به روشنی می توان وجود یک حرکت اجتماعی فراگیر با ذهنیت و عمل جمعی را بازشناخت که دستگاه حاکم با تمامی نیروهایش را به چالشی سخت گرفته است. ستم فراگیر و بیرحمانه حاکمان کشور فاکتوری است که طبقات و اقشار تحت ستم را می تواند مُتحد کند و این وظیفه را مُبارزه برای رفع یک بیداد دیرپا و نهادینه شده، یعنی ستم جنسیتی عُهده دار شده است. طبقات و اقشار تحت ستم در تبعیض و تحقیر چهل و اندی ساله زنان، رنج و سختی خود را می بینند. کارورزان نیمه گرسنه، بیکاران، کشاورزان فقیر، بازنشستگان، مالباختگان و غارت شده ها، در تبعیض ناروا علیه زنان در سهم بردن از کار و زندگی، وجوه مُشترک و چهرهی آشنای شرایط زیست خود را می یابند. آنان کنار کسانی قرار می گیرند که پایان بی عدالتی علیه آنها، پایان بی عدالتی علیه خودشان را نیز نوید می دهد. پارامتر دیگری در مُعادله سرنگونی جُنبش انقلابی، مساله حجاب اجباری را در مفهوم سیاسی اش از یک ستم جُداگانه به ستمی فراگیر بسط داده که به همین ترتیب، مُطالبه شکل گرفته گرد آن از رفع این یا آن بیداد حُکومتی، به برچیدن بیداد به طور کُلی فرا روییده. جامعه مُعترض دستکم از دی ماه ۱۳۹۶ آشکار ساخته که جوهره سیاسی بیکاری، بی حُقوقی، اختلاف طبقاتی، مُزد و حُقوق ناکافی، فقر، بردگی کاری، ناامنی شُغلی، بی آبی و جُز آن را در سیمای نظمی که این شرایط را تولید و سامان می دهد بازشناخته و بی واسطه آن را آماج مُطالبات و خشم خود ساخته است. جُنبش «زن، زندگی، آزادی» به این آگاهی و عمل اجتماعی ناشی از آن صدایی قوی تر و موثر تر داد و با طرح مُطالبه ای دموکراتیک که نیمی از جمعیت کشور را مُخاطب داشت و با توسُل به شیوه های رادیکال مُبارزه، بستری برای جاری شدن اعتراضات و خواسته های بخشهای دیگر جامعه فراهم آورد. به این ترتیب حجاب اجباری و قهر خشن و افسارگُسیخته مُرتبط با آن که وظیفه سیاسی اش ایفای نقش به مثابه ابزاری برای خُنثی کردن تضادهای خطرناک برای بقا مانند فقر توده گیر، نابرابری در فُرصتها، غارت، تبعیض و استبداد بود، خود به عاملی مُستقل در تهدید سرنگونی فرا رویید. قیام شهریور پارامتر دیگری را به مُعادله سرنگونی افزود که به این یا آن شکل چشم اسفندیار اسلام سیاسی و حاکمیت برآمده از آن به شمار می آید. برای دانستن اینکه نزدیک به یکسال پس از شهریور، جُنبش «زن، زندگی، آزادی» کجاست و تا چه اندازه رژیم حاکم را در مدار تاثیر گذاری خود دارد، می توان به تلاش برای راه اندازی «گشت ارشاد» یا تقلا برای قانونگذاری علیه زنان نگریست. هیچ بخشی از حاکمیت حاضر به پذیرفتن مسوولیت این دو نیست و برای فرار از روبرو شدن با جامعه با این طرحها در دست، با هم مُسابقه تکذیب و انکار گذاشته اند. زمانی که اوباش اونیفورم پوش برای خودنمایی در خیابانها پدیدار شدند، خودروهای آنها همانگونه بی نام و نشان بود که مسوولان این لشکرکشی شرم آور! دولت به واسطه یکی از مُعاونان آخوند رئیسی، قاتل ۶۷، اطلاع می داد که از این امر بی خبر است. در مُقابل نیروی انتظامی که نقش دو قُوه قضاییه و مُجریه و ضابط قضایی را یکجا بازی می کند، خود را مامور و معذور جلوه می داد و تاکید می کرد که گُسیل گزمه هایش بنا به دستور دولت بوده است. همین پرهیز هراس آلود در مورد آنچه که به نام «لایحه حجاب و عفاف» خوانده می شود نیز صادق است. پس از ماه ها جدال و درگیری لفظی بین پایوران باندها و دستجات گوناگون بر سر مصلحت آن، سرانجام اعضای مجلس مُلاها برای رفع مسوولیت از خود، آن را به یک پستوی تاریک راندند تا به گونه پنهانی تصویب شود. ترس و احتیاط مُرتکبان لایحه یاد شده از جامعه اعتلاء یافته تا آنجاست که با دستپاچگی سوگند می خورند که اجرای آن «آزمایشی» است و تصمیم نهایی بعدها گرفته خواهد شد. آنگاه که مُبارزه و مُقاومت جاری جامعه بتواند روند قانونگذاری سیستم را مُختل کند و انحصار تصمیم گیری به دلیل ورود پارامتر جامعه به روند آن شکسته شود، تغییر توازُن بین دو قُطب «بالا» و «پایین» در نمایی دیگر تجسُم عینی یافته است. روشن است که دستور ساخت و پرداخت «لایحه» مزبور، در حقیقت حُکم حُکومتی آخوند علی خامنه ای است و به همین اعتبار، فرار مجلس و قُوه قضاییه از پدیدار شدن در نقش بلاگردان وی، به خوبی تضعیف موقعیت حاکمیت به گونه کُلی را نمایان می سازد. رژیم تکیه گاه خود، یعنی سُلطه قهر و حُکمرانی زور را از دست داده، رژیمی است که مجبور شده بندبازی کند تا سرنگون نشود، ظاهر سازی کند تا بتواند اداره کند. برآمد بر چنین زمینه سیاسی - اجتماعی سالگرد قیام شهریور از راه می رسد؛ بستری که عوامل اقتصادی و طبقاتی آن را گُسترده تر و فراگیر تر می سازد. رژیم فاسد ولایت فقیه در باتلاق بُحران و بی ثباتی اقتصادی فرو رفته است و اُمور خود را با چاپ پول بی ارزش و غارت جامعه با تورُم ناشی از آن می گذراند. اما آنکه در آستانه خفگی قرار گرفته، انبوه مردُمی هستند که رژیم حاکم برای نجات خود با دو پا روی شانه های شان ایستاده. دولت دست نشانده آخوند خامنه ای در برابر شرایط حاکم یک دستور کار بیشتر ندارد و آن فشار هرچه بیشتر بر جامعه و جُستُجوی راههای تازه تری برای غارت آن به منظور گُذران معاش و سوخت رسانی به بقای خود است. واکُنش سخت فرودستان به فلاکت خود، حاکمان ج.ا را زمان زیادی در انتظار خود نخواهد گذاشت. دهها حرکت اعتراضی کارورزان و مُزدبگیران که به گونه روزانه در چارگوشه کشور شکل می گیرد، نُطفه چنین واکُنشی و فعالیتهای مُقدماتی آن است. پیوند مُبارزاتی کارورزان با یکدیگر از یکسو و با جُنبش «زن، زندگی، آزادی» از سوی دیگر، شکل و شمای مُشخص به خود گرفته و از جُمله در «منشور مُطالبات حداقلی» به طور برجسته ترجُمان یافته است. جُنبشهای صنفی و طبقاتی بدینگونه راه خُروج از شرایط موجود و مسیر تحقق مُطالبات شان را نشانه گذاری کرده اند. سالگرد قیام شهریور مُمکن است روز دیگری در تقویم مُبارزات مردُم ایران برای آزادی و عدالت باشد، تعیین تکلیف با استبداد مذهبی حاکم اما پس از شهریور ۴۰۱، موعدی همه جا و همه وقت است.
منبع: نبرد خلق شماره ۴۶۷، چهارشنبه یکم شهریور ۱۴۰۲ - ۲۳ اوت ۲۰۲۳
|