ماندن یا رفتن، مساله این است!

مرجان

با هر طلوع خورشید به جای نورافشانی روزی امیدبخش و شادکام، شوربختانه گامی دیگر به سوی سقوط و ویرانی نزدیک می ‌شویم. چهل سال به جای زندگی کردن، جنگیدیم و با حسرت، پرپر شدن گلهای آرزو را نظاره گر شدیم.

ساعت تحویل هر سال، با شوقی وصف ناپذیر به همدیگر وعده سالی خوب دادیم و باز در آغاز سال بعد گفتیم دریغ از پارسال.

نوجوانی و جوانی مان با تغییرات شگرف اجتماعی و سیاسی آغاز شد که نه تنها کشور ما، که جهان را دستخوش دگرگونی ساخت، اما نه تغییراتی که منتظرش بودیم و سزای سالها مبارزه با استبداد و استثمار و دادن خون صدها شهید راه آزادی و برابری بود، که شروع یکی از وحشت آفرین ترین حکومتهای تاریخ بشریت بود، تولد شیاطینی بی تکرار در خاطره بشریت، با دروغ و نیرنگ و کشتار مدعی پایه گذاری حکومت خدا بر روی زمین شدند.

نه از خون بیگناه ترسیدند نه از غصب مال دیگران، که در ذهن عقب مانده شان به ۱۴۰۰ سال پیش برگشته بودند و ایران را دوباره فتح کرده و اکنون با فراغ بال سرگرم تقسیم غنایم بودند.

سیل مهاجرت از ایران آغاز شد

هزاران نفر گریختند تا آنسوی دنیا خانه و زندگی تازه ای به دور از این مدعیان حکومت الله برای خویش بنا کنند. حاکمینی که سر تاپای  وجودشان از عقده و تحقیر کپک زده بود و نه در تاریخ مبارزه نامی سربلند داشتند و با لیس زدن چکمه های اعليحضرت و سپاس گفتن برای شاهنشاه، برای خود امان خریده بودند تا فرصت کافی دزدیدن انقلاب ۵۷ را بدست بیاورند، به جان مبارزان اصیل و پیشگامان حرکت عظیم مردم ایران، افتادند و برای رو سفید کردن چنگیز و اسکندر از هیچ جنایتی رویگردان نکردند. حاکمینی که ادعای فتح خاورمیانه و اسرائیل را بهانه ساختند تا صدها هزار نفر از مردم ایران و عراق را درگیر جنگی بی معنی و خانمان برانداز کنند و سرمایه نسلهای آینده را پای شلیک توپها قربانی سازند که: جنگ نعمت است و باز هزاران نفر از کشور گریختند.

کسانی که آینده روشنی برای خود در کشور اشغال شده نمی ‌دیدند، بعد از پایان خفت بار جنگ، حاکمان جهت درمان زخم چرکین وجودشان و فراموشی شکست شان، به سوی هزاران اسیر دربند شمشیر کشیدند و با راه انداختن کشتاری دهشتناک و با ننگ تاریخی اسیرکشی، آرام گرفتند.

با نقاب دمکراسی و انتخابات به فریب مردم مشغول شده و با جنگ حیدری نعمتی و بازی اصلاح طلب و اصولگرا، به رسالت اصلی خود پرداختند: غارت

فرماندهان شکست خورده جنگ، اکنون در حال فتح خاکریزهای جدید شدند، تصاحب ثروتهای ملی، انواع انحصارات و امتیازات و خداوندان رانت و ...

فاصله بین فقیر و غنی زیاد و زیادتر شد هر روز سفره کارگر و کارمند کوچک و کوچک تر شد.

اعتراضات را با بی رحمی سرکوب کردن و جواب لقمه نان من کو را با کشتار دادن، به مردم فهماند که حکومت «مستضعفان» دروغی تلخ بود. آمده بودند که نان را از فقیر بربایند و قدمی برای آبادانی ایران برندارند، چون آمده بودند که نمانند و بعد از اتمام غارت کشوری زرخیز با ثروتی بی نظیر، سرزمینی سوخته برجای بگذارند و میلیونها نفر دیگر قید زندگی در وطن را زده و غربت را به تحمل رنج و فقر ترجیح دهند.

کم کم فرآیند نابودی ایران سرعت گرفت، اکنون خانه ای نیست که در آن حرف رفتن نباشد.

اگر در سالهای پیش مهاجرت مختص افراد برخوردار و متخصص بود اکنون از وحشت سقوط اقتصاد کشور سونامی فرار و مهاجرت سرزمین ما را در نور دیده است.

مردمی که شب می ‌خوابند و صبح اندوخته های شان به ناگاه نصف می ‌شود به معنای واقعی کلمه، امنیت اقتصادی برای شان تعریف نشده است.

دیگر حتی خرید ارزان ترین و بی کیفیت ترین وسیله نقلیه هم تبدیل به آرزو شده، داشتن مسکن و سر پناه که ابتدایی ترین حق هر ایرانی است تقریبا امری محال برای میلیونها هموطن شده است. جوانانی با کمترین امید به آینده، راهی ندارند به جز رفتن.

خانواده هایی که با گذشت هر ثانیه از عمر حکومت غاصب خود را بیشتر در سراشیبی سقوط مالی و فشارهای اجتماعی حس می ‌کنند راهی ندارند به جز رفتن. آنان که نمی‌ خواهند استیلای این جاهلان و غارتگران را تحمل کنند، راهی ندارند جز مبارزه و زندان و جان فدا کردن و یا رفتن.

اما سوال این است آنان که نمی‌ خواهند دل از خاک و زاد و بوم خویش بر کنند و ایران را ویرانه ببینند و آرزو و امیدشان، نابودی شریران و آدمکشان و برپایی دمکراسی، عدالت و رفاه و سربلندی وطن است چاره ای جز ماندن دارند؟

آنها که نمی‌ خواهند میدان جنگ را ترک کنند و می میرند تا کابوس سرزمین سوخته، هرگز محقق نشود، راهی جز ماندن ندارند.

ما نمی‌ رویم،  همین جا می مانیم و با یاری صادقانه مهاجرانی که دل در هوای خاک ایران دارند، ایران را از اشغالگران پس خواهیم گرفت.

منبع: نبرد خلق شماره  ۴۶۳،  آدینه یکم اردیبهشت ۱۴۰۲  - ۲۱ آوریل ۲۰۲۳

 

 https://t.me/nabard_khalgh

بازگشت به صفحه اول