یادهای نامیرا

م. وحیدی (م. صبح)

 

چراغهای شب

جاری

در برگ برگ فصول

پرتو نوری

که طنین «نه» دارد

پا می کوبد

مرگ آگاه

بر جاودانگی حیات

نعره ای

بر درگاه تاریخ بلوغ

و حیرت جهانی

که زیبایی اش را

             باز می یابد

سفر می کنم

به سرزمین اشکها و

                   خاطره ها

و آخرین سلام آشنا و

دقایق فتح

توشه ام آن جاست

در گستره ساعات انبساط

پر از یادهای نامیرا

و حس پیوند و پیام

که از اتفاق های تازه

تکیه گاهی

از عشق می سازد

نبرد خلق شماره ۴۶۲  - اول فروردین ۱۴۰۲- ۲۱ مارس ۲۰۲۳

 https://t.me/nabard_khalgh

بازگشت به صفحه اول