بهار در پاییز م. وحیدی (م. صبح)
دیدی پَرهای ریخته چگونه بَغبَغو کنان خواب بیشه ها را آشفته کردند پرواز نجوایی شد بلند تا واقعه کهن را فرو ریزد چه بهاری در پاییز! که یالهای سبزش تماشای جهان شُده است
زیباترین قلب ریشه می گسترد و جوانههای نابالغ سحر عاشقانه های خلوت خود را درکرانه های لاجوردی زمزمه می کنند هر فریاد سر پناهی می سازد تا ممنوعه های آبی امیدشان را صیقل زنند
ای خلاصه هستی که واژگانت بر ابدیت میلغزد! لاله های پریشیده را پرچمی کن بر فراز فواره های شوق! لحظه ی «بودن» نوازش نسیمی ست که از فلات جنبش بر میخیزد منبع: نبرد خلق شماره ۴۵۹، شنبه اول بهمن ۱۴۰۱ - ۲۱ ژانویه ۲۰۲۳
|