طنین در بن بست م. وحیدی (م. صبح)
آمدی و زیبایی گرمای تنم شد دور شدم از گمراهی چشمان وغ زده از آمیختگی شب و مرداب مسیر پر رنج بود و تنگ با زنجیری بردست و پا سرابی در چشم و جاری در اُمیدی گنگ نه شب بود و نه طلوع بی رنگ بود پنجره خدا و سایه وحشت رگان هوا را متورم کرده بود زیر آسمان کوتاه چنان تهی گشته بودم که آفتاب را نمی شناختم
تکاندم دلتنگیهایم را مرغ فریبی که در من زندگی می کرد و قداستی که از آن من نبود
می روم تا غایب گریخته ام را در سنگ نبشته ها پیدا کنم در اطلسیهای شاد و فتح زندگی
منبع: نبرد خلق شماره ۴۵۹، شنبه اول بهمن ۱۴۰۱ - ۲۱ ژانویه ۲۰۲۳
|