سرمقاله نبرد خلق شماره ۴۵۸
قاتلان خود را مُعرفی می کنند
منصور امان
در حالی که حاکمیت بُزدل تاکُنون حتی به قیمت پناه بردن به سناریوهای مسخره و تکراری از پذیرفتن مسوولیت قتل مُعترضان در کوچه و خیابان فرار می کرد، اینک به موقعیتی هُل داده شده که ناچار است به گونه رسمی به قتلهای حُکومتی هُویت بدهد، برای جنایت خود شناسنامه سیاسی و ایدیولوژیک صادر کند و در نهایت هزینه سیاسی و اجتماعی آن را تام و تمام بپردازد.
واپسین راه نجات گُسترش قتل مُعترضان در خیابان به قتل آنها در زندان، اعتراف رژیم ولایت فقیه به ناکارایی راهکار وحشت پراکنی و کُشتار خیابانی برای راندن جامعه از میدان به خانه است. از هنگام آغاز خیزش انقلابی - که اکنون سه ماه از پایداری اش می گذرد – دستگاه نظامی و امنیتی حاکمیت روی گُمنام سازی جنایتهایی که مُرتکب می شد، کوک شده بود و در این راه رسانه ها، دستگاه قضایی، مجلس و مُهره های سیاسی را در خدمت داشت. تلاش "نظام" برای پاک کردن رد پای خود، با چند انگیزه مُشخص صورت می گرفت که مُهمترین آن فریب و خاموش نگاه داشتن آن لایه های اجتماعی بود که یا هنوز به خیزش نپیوسته بودند یا به گونه فعال در آن مُشارکت نمی کردند. حاکمیت به شدت از اینکه به دلیل خونریزیهایش به هدفی برای خشم و نفرت آنها تبدیل شود، هراس دارد. رهبران ج.ا ساده لوحانه گُمان می کردند در عصر انقلاب ارتباطات و اطلاعات با این ترفند می توانند نامرئی شوند و به این دسته از مُخاطبان بقبولانند که اشباح، پُشت بام، تصادُف، بیماری زمینه ای، "خودشان" و دیگر ابداعات سُستی از این دست هستند که خون مرد و زن، کودک و نوجوان، جوان و بُزُرگسال میهن را جاری می سازند. عامل دیگری که حاکمیت با سیاست انکار و پرده پوشی بدان چشم دوخته بود، هراس از فشار بین المللی است؛ فاکتوری که با وُجود تمامی ژستهای بی اعتنایی و گردن کشانه، دستگاه حاکم به سختی در برابر آن حساس و ضربه پذیر است. برای ج.ا رویکرد غرب در برابر خود دارای اهمیت بسیار است، به ویژه از آن رو که نزد آنها دو پرونده باز با موضوع ماجراجویی هسته ای و مُشارکت در جنگ روسیه علیه اوکراین دارد. در همین حال و در نظر به افکار عُمومی و جامعه مدنی، کمتر کشور غربی می تواند نسبت به قتل و کُشتار شهروندان از سوی یک رژیم منفور و به بدنامی و بدکاری مشهور بی تفاوُت بماند. با چنین پیش زمینه ای، مساله حُقوق بشر و سرکوب مُعترضان پتانسیل آن را دارد که همچون یک کلید احتراق، بُحرانهای دیگر در مُناسبات با غرب را فعال کرده و به نیروی مُضاعف دیگری در راندن "نظام" در جاده سرنگونی بدل شود. قتل زنده یادان مُحسن شکاری، یک کارگر جوان و مجید رضا رهنورد، جوان مغازه دار، اعلام کنار گذشتن تدبیر و ترفندهایی است که یک حُکومت اُمیدوار به دوام و حفظ خود بر سر قُدرت به گونه مُتعارف بدان دست می زد. رژیم ولایت فقیه امروز وارد مرحله جنگ بقا شده و در حالیکه با بیم و تردید به عاقبت خویش می نگرد، برای خاموش ساختن آتش، روی آن بنزین می ریزد. نه اقتصاد و نه لایه های اجتماعی خاموش، نه بُحران خارجی و نه تصویر مطلوب؛ همه آنچه که استبداد مذهبی حاکم اکنون بدان چشم دوخته، نجات خود از چنگ توده ها است، به هر قیمتی!
وقتی که تیغ سرکوب نمی بُرد روی آوردن ج.ا به اعدام مُعترضان بازداشت شده شاید از موارد اندکی باشد که تحلیل گران داخلی و خارجی و گروهها و گرایشهای سیاسی گوناگون، در باره آن ارزیابی مُشترکی دارند؛ این طیف وسیع تاکید می کند که ریشه دست زدن حاکمان ایران به جنایتهای تازه اش، ناتوانی در سرکوب جُنبش سرنگونی و در گِل فرو رفتن ماشین قهر دولتی است. سه ماه پس از آغاز خیزش انقلابی، هنگامی که دستگاه حاکم به کارنامه خود در خاموش ساختن آن می نگرد، جُز ناکامی، عقب رفت و شکستهای موضعی نمی بیند. "نظام" حتی در مهار اعتراضات و جلوگیری از گُسترش آن به دیگر پهنه های جامعه موفقیتی نداشته است. برای سیستمی که ناف حیات آن به سرکوب و قهر بسته شده و دهه هاست که برای باقی ماندن بر سریر قُدرت ابزار مشروعیت دیگری به جُز خُشونت عُریان و هراس افکنی ندارد، رسیدن به این نُقطه به معنای به صدا درآمدن تمامی زنگهای خطر و پهن شدن سایه سرنگونی بر سر است. هیچکس در دستگاه قُدرت فکر نمی کرد اعتراضهای شهریور ماه به قتل ژینا امینی چنین ابعادی پیدا کند و از همه کمتر، این چنین به درازا بکشد و پایدار بماند. "نظام" توانسته بود خیزشهای دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ را با نیروی قهریه سرکوب کند و با این پُشتوانه، این بار نیز می بایست همان ابزارها و شیوه ها، تهدید سرنگونی را از آن دور می ساخت. در عمل اما چرخه رویدادها تکرار نشد و در هفته دُوُم خیزش انقلابی، حاکمیت ناگهان خود را در یک وضعیت جدید و به کُلی ناآشنا یافت که در آن با وجود سرکوب و کُشتار خیابانی، دستگیری یا رُبایش کوشندگان و شرکت کنندگان در تظاهرات، لشکرکشی به خیابانها برای نمایش قُدرت و لفاظی و عربده کشی، موج اعتراضها به سراسر کشور گُسترش یافت و در هیچ نُقطه ای از تب و تاب نیافتاد. از این مقطع به بعد اگرچه روند سرکوب و شدت خشونت به گونه چند برابر افزایش یافت، اما در واقعیت صحنه نتوانست تغییری بدهد. "نظام" هر آنچه که از قهر ضدانقلابی و توحُش مادون انسانی در چنته اش داشت را بیرون می ریخت.
روزشمار ناکامیها *در ۱۰ مهر فرمان یورش به دانشگاه صادر شد. مُزدوران حُکومت با سلاح سرد و گرم به دانشگاه شریف حمله بردند و دهها دانشجو را زخمی یا دستگیر کردند. در پس این اقدام، تلاش دیوانه وار حاکمیت برای سرکوب جُنبش دانشجویی قرار داشت که اعتلایی دوباره را تجربه می کند و به یک فاکتور پیشرو و انگیزاننده در خیزش انقلابی تبدیل شده است. به گُمان اُتاق فکر حاکمیت، سرکوب خشن دانشجویان دانشگاه شریف، نه تنها آتش اعتراضات را در این دانشگاه مُهم پایتخت فرو می نشاند، بلکه با نمایش اراده حاکمیت، چونان آب سردی عمل می کرد که روی جُنبش دانشجویی ریخته می شد. حرکت بی توقُف جُنبش دانشجویی در روزها و هفته های بعد، نادُرُستی این ارزیابی به همراه ناکامی پراتیک برخاسته از آن را روی میز "نظام" گذاشت. *۲۳ مهر، حاکمیت دست به کُشتار مُعترضان بازداشت شده در زندان اوین زد. بهانه آن، اعتراض زندانیان به شرایط نگهداری خود و ابراز همبستگی با خیزش انقلابی بود. نیروهای سرکوب، زندانیان را به گلوله بستند، در بندها گاز اشک آور رها کردند و در نهایت، بخشهایی از زندان را به آتش کشیدند. هنوز جُزییات دقیقی از این جنایت هولناک در دست نیست، کسی نمی داند چه شُماری از مُعترضان زندانی به قتل رسیده اند، چه تعدادی مجروح شدند و روند رسیدگی به آنان چگونه بوده. واکُنش نامُتعارف حاکمیت به یک اعتراض محدود در قلمرویی که تحت پایش مُطلق و انحصاری آن قرار دارد، جای نتیجه گیری دیگری جُز اینکه این حرکت بخشی از پروژه عقب راندن خیزش از طریق ایجاد وحشت و نا امنی بوده، به جا نمی گذارد. حاکمیت به این وسیله به مُعترضان پیام می داد که بازداشت و زندان انتهای خط سرکوب نیست. ادامه پیشروی خیزش انقلابی، پنبه این تدبیر را نیز رشته کرد. *روز شنبه ۷ آبان، حُسین سلامی، سرکرده سپاه پاسداران از آرایش جدید "نظام" علیه خیزش انقلابی خبر داد و سپاه پاسداران را به عُنوان کانون و نیروی مرکزی آن مُعرفی کرد. وی همان روز را به عُنوان اولتیماتوم برای پایان اعتراضات تعیین کرد و خطاب به مردُم نعره کشید: "امروز روز آخر است، دیگر به خیابان نیایید." حاکمیت به این ترتیب تاکتیک امنیتی پیشین اش مبنی بر القای وُجود یک کارت برنده پُشت دست اضافه بر نیروی سرکوب حاضر در میدان را دور می انداخت و سپاه پاسداران را خرج آن می کرد. آرایش جدید دستگاه سرکوب، همان صف بندی گذشته با همان نیروها بود که این بار فقط به آنها مُجوز و مُشوقهای بیشتری برای آدمکُشی، زورگیری، تجاوُز، تخریب و وحشیگری داده شده بود. صحنه های تنفُرانگیزی که اوباش تحت امر رژیم ولایت فقیه خلق کردند، به راستی می تواند در کنار جنایات فجیع نازیستهای آلمان و رژیم بشار اسد علیه شهروندان غیرنظامی خود، جایگاه سزاواری بیابد. با این مانُور، رژیم ولایت فقیه خود را در میانه یک درگاهی بسیار حساس و تعیین کننده قرار داد که حرکت در آن به هر طرف، تاثیری اساسی بر نتیجه جنگ آن با جامعه می گذاشت. اگر این تدبیر موفق می شد مردُم را عقب براند، "نظام" دستکم در این دور نبرد، از خطر سرنگونی نجات یافته بود و اگر جامعه به ژست اقتدار و تهدیدهای آن اعتنا نمی کرد و راهکارش شکست می خورد، ساختار سرکوب و به همراه آن هاله اقتدارش ضربه سختی دریافت می کرد. اعتراضات و اعتصابات سراسری سه روزه در ۲۴، ۲۵ و ۲۶ آبان یعنی کمی بعد از روخوانی سناریوی وحشت و مُعرفی سپاه پاسداران به عُنوان بازیگر نقش اول آن، به روشنی نشان داد آنچه که در جامعه شکل گرفته و پا سفت کرده، روانشناسی تغییر است و نه روانشناسی ترس! توده ها با حُضور خود در دانشگاهها، بازار، خیابانها، میادین، کوچه ها، پُشت بامها و پنجره ها اعلام کردند به دوران جدیدی پا گذاشته اند و با عربده کشی حاکمان در شیراز و تهران، مهاباد و زاهدان میدان را خالی نمی کنند.
مانور نرمش نشانه های تردید حاکمیت در موثر بودن تدبیرهای سرکوبگرانه اش زمانی آشکار گردید که برخی پایوران ارشد آن همچون پاسداران قالیباف و ضرغامی با تابلوی "تغییر حُکمرانی" در دست بر صحنه سیاست ج.ا پدیدار شدند و به مُوازات آن سروکله باند جراحی شده "اصلاح طلب" نیز پیدا شد. همینان اطلاع دادند که در نشست شورای امنیت کشور شرکت داده شده اند و نظرات شان را پرسیده اند. پیش پرده به تماشا در آمده بود، نمایش اصلی اما اندکی بعد شُروع شد. روز ۱۲ آذر محمد جعفر منتظری، دادستان کل ج.ا، در سُخنانی مُبهم از "تعطیلی گشت ارشاد" خبر داد؛ موضوعی که بی درنگ به تیتر اول بوقهای رسانه ای حُکومت و نیز مدیای خارج کشوری تبدیل شد و "کارشناسان" گوناگون را با سروصدا و هیاهو به میدان آورد. حاکمیت، جنگ روانی را از سر دیگر آن پی می گرفت. هدف این نمایش نرمش، درهم شکستن جُنبش قُدرتمند زنان و خلع سلاح خیزش از یکی از بسترهای حرکتش بود. اما از آنجا که استبداد مذهبی حتی به گونه صوری یا مُوقت توانایی کنار گذاشتن یک از اهرُمهای اعمال سُلطه اش بر جامعه را ندارد، تلاش آن برای تظاهُر به نرمش نیز مُتناقض، از هم گُسیخته و رقیق از اب درآمد. افزوده بر این، پیشینه سیاه حاکمیت و دسته بندیهای آن، جایی برای باورپذیر کردن این ادعا و فریب خوردن جُنبش باقی نگذاشته بود. با این همه، تاکتیک شکست خورده "نظام" بدون تاثیر نیز نبود، اما نه در جهتی که او می خواست! این واقعیت که دستگاه حاکم رُکن مرکزی سیاست و ایدیولوژی خود را در اصل زیر سوال می برد، به توده های مردُم نشان داد که تا چه اندازه مُتزلزل و نسبت به سرنوشت خود بیمناک است و از سوی دیگر به جُنبش انقلابی ثابت کرد مبارزه و مُقاومت آن در چند هفته و چند ماه گذشته، چگونه رژیم را به موضع تدافُعی رانده. رویدادهایی از این دست بیش از پیش به نیروهای میدان یادآور می شود که جنگیدن ارزش دارد و در راه رفته باید گام کوبید و پیشروی کرد.
برآمد رژیم خامنه ای به ابزار اعدام پناه برده است تا مردُم مُعترض را به هراس بیافکند و به آنان بگوید که در صورت ادامه ی به چالش کشیدن حاکمان چه چیزی در انتظارشان است. جُنبش انقلابی اما این پیام را مُدتهاست که از نظام قاتل گرفته، بیش از صدها کشته - برابر با آمار و اطلاعات در دست - در سراسر کشور گُواهی ارسال آن است. اما همانگونه که روند بی وقفه حرکت خیزش به سمت سرنگونی ثابت می کند، زنان، مردان، جوانان و نوجوانان از رژیم تبهکار و استعداد خونریزی و توحُش آن دیگر نمی ترسند. آنان در این مُبارزه جُز زنجیرهای خود چیزی برای از دست دادن ندارند، اما آینده ای که در انتظارشان است را به دست می آورند.
منبع: نبرد خلق شماره ۴۵۸، پنجشنبه اول دی ۱۴۰۱ - ۲۲ سامبر ۲۰۲۲
|