ژاله بر گلبرگ شعر

م. وحیدی (م. صبح)

 

آویخته بر دیوار

جوانه ای

در سایه روشن غروبی

که از حَواشی سالها

بالا می رود

شادم به شکُفتَنش

وقتی

به بام می رسد

برجی شناور می سازد

چنان که جهان

با پریان دریایی اش

در آلاچیق

گفتگو می کند

و نخلستان باد

خرما

بر دامنشان می ریزد

زمان

بی آنکه سهمی بخواهد

بر ریشه های جوانه

                 آب می دهد

همیشه دستی هست

همیشه نگاهی هست

که منتظر آمدنت باشد

بردبار باش رفیق !

زمستان به پایان می رسد

و سَبَدم

از شکوفه و

آموختنی پر می شود

و قُمریها

که در توفان

لانه کرده اند

به نوزادان شان 

پرواز می آموزند

منبع: نبرد خلق شماره ۴۵۷، سه شنبه اول آذر ۱۴۰۱ - ۲۲ اکتبر ۲۰۲۲

 

https://t.me/nabard_khalgh

بازگشت به صفحه اول