نگاه کنید، راست راستکی این یک انقلاب است! مهدی سامع خروش پرتوانی که با شهادت مهسا امینی (ژینا) جرقه آن زده شد و تا پایان ماه مهر با عمق و وسعت به حریقی بالا بلند تبدیل شد، مرز اعتراض برای این یا آن خواسته برحق را درنورید و از همان ساعتهای اول کل نظام را نشانه گرفت. در ابتدا مستبدان حاکم و در راس آن ولی فقیه نظام در اندیشه «جمع» کردن «فتنه و اغتشاش» بودند و با نسبت دادن آن به «آمریکا و رسانه های معاند» در خیال خام پایان دادن به قیام مردم بودند. اما این بار واقعیت سخت «میدان» با همه درخشندگی و فداکاریهایی که در درون آن شکفته شد، خیال خام حاکمان را به سخره گرفت. صحنه های شگفت آور قیامهای روزانه-شبانه و به خصوص آن چه در آخرین روز ماه مهر در ایران و در برلین با شور و رزمندگی به صحنه آمد، مشخصات بی سابقه ترین تلاش برای آزادی را به ثبت رساند. بحران و شرایط انقلابی به اعتلای بی سابقه تکامل یافته و حکومت را در درون و پیرامون با چالشهای بی شمار درگیر کرده که ردیف کردن آن، با توجه به پوشش رسانه ای تضادها و چالشهای درون و پیرامون نظام، ضروری نیست. اما برای خنده هم که شده، حرف پاسدار حسن کرمی، سرکرده یگان ویژه فرماندهی انتظامی رژیم شنیدنی است. این پاسدار جنایتکار در روز شنبه ۲۳ مهر گفت اعتراضات «جمع شده و پایان یافته است... و این توانمندی را داریم که این گونه حوادث را در کمتر از ۵، ۶ روز جمع کنیم.» (فارس) هدف این یادداشت کوتاه تحلیل شرایط انقلابی و نشانه های مربوط به آن نیست. این یادداشت به تحلیل گفتمانی می پردازد که با خنثی شدن گفتمان «سوریه ای و تجزیه شدن ایران»، اکنون به مساله روز در مقابل قیام مردم برای تحقق انقلاب دمکراتیک تبلیغ و ترویج می شود. رسانه ستاره صبح آنلاین در روز يکشنبه ۱۷ مهر، در میانه قیام رهایی بخشی که جریان دارد، مقاله ای با عنوان «توهم وقوع انقلابی کلاسیک، در قرن بیست و یکم» به قلم محمد مهدی فتوره چی، پژوهشگر و مدرس در دانشگاه تهران، منتشر کرده و منبع اصلی آن را «فصلنامهِ مطالعات راهبردی سیاستگذاری عمومی» که صاحب امتیاز آن «مرکز بررسیهای استراتژیک نهاد ریاست جمهوری» است، ذکر کرده است. خطاب نویسنده مقاله به «نوجوانان و جوانان تحولخواه و معترض» است که از نگاه نویسنده «هیجان زده» و دچار «توهم» شده اند. از شروع مقاله که قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی «مرگ نابهنگام و تأمل برانگیز» تعریف می شود، می توان درک کرد که هدف نویسنده این است که «جوانان و بعضاً نوجوانان»، «خام پندارانه سخن از نزدیک بودن انقلابی در آستانه ی وقوع با رویکرد لیبرال منشانه» نباشند، چون «در پی وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از جامعه شناسان و صاحب نظران سیاسی بر این اعتقاد پای فشردند که این انقلاب آخرین نوع از انقلابهای کلاسیک قرن بیستم است و البته هنوز هم هستند کارشناسان و نظریه پردازانی که معتقدند انقلابهای سیاسی تکرار شدنی است.» البته کلید واژه «هجمهِ رسانه ای شبکه های معاند» هم کمک می کند تا «دلواپسی» به حق نویسنده از این که « آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت» درک شود. به نظر می رسد طرح واژه «کلاسیک» در مورد انقلاب به خاطر این نیست که نوع خاصی از انقلاب غیرممکن اعلام شود. این واژه که صد در صد بی مورد به کار رفته، برای این است که زیرآب مساله انقلاب زده شود و «انقلاب اسلامی» به گفته نویسنده پایان تاریخ تکامل بشری اعلام شود. شاید هم به گُمان نویسنده تکامل «انقلاب اسلامی» در مسیر تکامل خود به «تمدن اسلامی» و سرانجام به «ظهور» ختم شود. واژه «شاید» را به این خاطر به کار بردم که از همهِ دیدگاههای نویسنده اطلاع ندارم. البته از کارشناسی که یک «پا» در خانه «اصلاح طلبان حکومتی» و «پا» ی دیگر در «بیت» و در میان «یاران خراسانی» داشته باشد، نباید انتظار شفافیت داشت. درست اینست این سوال را در برابر نویسنده قرار داد که اگر واژه «کلاسیک» برای انقلابهای گذشته تا انقلاب اسلامی «علمی» و «کارشناسانه» است، آیا وقوع انقلاب «غیر کلاسیک» که ابعاد و تاریخ وقوع و پیروزی آن را مانند همه انقلابهای گذشته نمی توان به طور دقیق پیش بینی کرد هم در ایران «توهم» است؟ نویسنده قبول دارد که «الگوی واحدی وجود ندارد که بتواند سرمشق همهِ انقلابها قرار گیرد و هیچ قاعدهای هم وجود ندارد که بگوید انقلابها چطور خلق میشوند. واژهِ "انقلاب" بر یک مجموعهِ گسترده و عام دلالت دارد، و انقلابهای بزرگ در جزئیات فراوانی باهم اختلاف دارند.». اگر نویسنده صادق باشد و به حرف خود به طور دقیق و کارشناسانه اعتقاد داشته باشد، چرا نباید قبول کند که تجربه انقلاب ایران هم نه به واسطه واژه آن، بلکه به خاطر مجموعه شرایط عینی و ذهنی موجود می تواند به اندوخته تلاشهای بشری برای رهایی اضافه شود. به گُمانم نویسنده مقاله نه با انقلاب کلاسیک که با اصل انقلاب در ایران مخالف است. او می نویسد: «به دلیل فقدان بسیج توده ای از اقشار و گروههای مردمی، به ویژه کارگران و کشاورزان که همواره در انقلابات کبیر فرانسه، چین و روسیه نقشآفرین بودند و نیز عدم تغییر زیربنا در ساختار توزیع ثروت و قدرت به مثابه دو شاخص اصلی و تعیین کننده حتی امکان انقلاب اجتماعی در کشور هم محتمل نیست.» ملاحظه می شود که نویسنده با سرهم کردن برخی از واژه ها مثل «فقدان بسیج توده ای از اقشار و گروههای مردمی، به ویژه کارگران و کشاورزان» وقوع هر انقلابی را محتمل نمی داند. طرح واژه «کلاسیک» از جانب کارشناسی که به فیلمهای «کلاسیک» دهه پنجاه تا هفتاد علاقه دارد، یا دچار «توهم» در مورد «خلافت مطلقه» شده و یا یک نیرنگ برای نفی اصل انقلاب است. آیا گروههای مردمی در قیامی که اکنون جریان دارد شرکت ندارند؟ آیا نویسنده مقاله پروسه ای که طی چند سال پیش جریان دارد را ندیده است؟ آیا به انقلاب نه به مثابه یک جریان رو به رشد، که فقط به نقطه سقوط نظم حاکم می اندیشد؟ به گُمانم کارشناس ما همه آنها را می داند، ولی به خاطر منافعی که در بقای نظام حاکم دارد، زمین و زمان را به هم می بافد تا از نَمَد نظام، کُلاهی برای خود درست کند. راست است که نویسنده مقاله به اندیشه های کارل مارکس اعتقادی ندارد. اما به خاطر برخی موارد ضروری لابد شماری از نوشته های برجسته ترین اندیشمند هزاره دوم را خوانده است. مارکس می نویسد: «وجود انسانهای رنجدیده ای که فکر می کنند و انسانهای متفکری که رنج می برند با این دنیای دَدمَنش و بی اثری که مایه لذت برخی افراد مبتذل و محدود الفکر است، به ناچار وارد مرحله خصومت می شود.» آقای استاد، خوب نگاه کنید، موریانه به جان این نَمَد افتاده است. در مورد ابعاد انقلابی که شما آن را «اسلامی» تعریف می کنید، زیاده گویی نکنید. لطفاً از پنجره اطاق کار خود به خیابان نگاه کنید. راست راستکی این یک انقلاب است و اگر منافعی در حفظ نظامِ مسئول ویرانی ایران ندارید، انقلاب بی شماران با تمام رنگارنگی آن به شما خواهد آموخت.
منبع: نبرد خلق شماره ۴۵۶، یکشنبه اول آبان ۱۴۰۱ - ۲۳ اکتبر ۲۰۲۲ |