دلقکان بی عار، یا هنرمندان صاحب نام؟ فتح الله کیائیها
«بنده، هنر بدون تعهد را دو پول ارزش نمی گذارم. هنرمند همیشه بر قدرت است نه با قدرت. حالا اگر یکی می خواهد برود با قدرت باشد، بگذار برود خودش را با بند تنبان فلان رییس جمهور "دار" بزند. هنر که می تواند چیز مفیدی را زیباتر عرضه کند و به آن قدرت نفوذ بیشتری بدهد، باید از خنثی بودن شرم کند. فضیلت هنرمند است که در این جهان بیمار، به دنبال درمان باشد نه تسکین، به دنبال تفهیم باشد نه تزئین، طبیب غمخوار باشد نه دلقک بیعار.» احمد شاملو
یاد شاملوی بزرگ گرامی، او دیگر در بین ما نیست؛ نیست که با دوچشم خود ببیند که در این دوران وانفسا، دورانی که جوانان بین شانزده تا بیست و پنج ساله هفته هاست خیابانهای کشور را زیر گامهای استوار و فریادهای سرنگونی طلبانه شان به لرزه در آورده اند، چگونه بعضی از هنرمندان پر مدعای مردم فریب، خود را با کش تنبان حاکمیت حلق آویز کرده و با هر فشار هرزه دستی فریاد وا اسلاما، وا انقلابا سر می دهند و با هرزگی و شکمبارگی بر سر خوان یغمای بیت العنکبوت می نشینند و برای اسلام و رهبر و دولتمردان جنایتکار فریاد وامصیبتا سر می دهند. تازه ترین شاهکار تملق و بندگی آنها از این قرار است که درست در شب حملهِ خفاشان به دانشگاه شریف و ضرب و شتم دانشجویان معترض، در یک گروه صد و اندی نفره کنار سفرهِ وزیر ارشاد نشسته و با خوشرویی و بذله گویی عرض چاپلوسی و خوش خدمتی و خوشرقصی خود را به شرف عرض عنکبوت بزرگ رسانده و در بیانیه ای تهوع آور و بدون آنکه اشاره ای به اوضاع و احوال حاکم بر خیابان داشته باشند از وزیر بیت العنکبوت خواستار "اقدامات لازم برای ارتقای موسسه هنرمندان پیشکسوت به بنیاد ملی و همچنین پیگیری تحقق وعده های رییس جمهور در ضیافت افطاری و توجه بیشتر سازمانها و نهادهای مختلف فرهنگی و هنری به توسعه موسسه هنرمندان پیشکسوت" شدند. در یک کلام این هنرمندان آز قبیل (کاظم هژیرآزاد، جلیل فرجاد، اصغر همت، رضا فیاضی، رضا بنفشه خواه، محمد فیلی، عنایت بخشی، فرزانه نشاطخواه، اسماعیل خلج، سوسن اصلانی، جمشید جهانزاده، زهرا سعیدی، محسن کوهستانی) با سابقه دراز در امر چاپلوسی و خوش رقصی، آنچه را که ارزش بحث و گفتگو پیرامونش ندیدند، خون گلگون جوانان وطن بر سنگفرش خیابانهای اعتراض بود. زهی وقاحت و بیشرمی! و البته کمی آنسوی تر از این جماعت مواجب بگیر، شاهکار شبه هنرمندانی چون جمال شورجه و جواد شمقدری بود که با انتشار نامه ای سرگشاده، اعتراضات سراسری در شهرهای ایران را "خدشه به نظام و انقلاب" و "خط قرمز" خود دانستند. گفتنی است با اینکه جمهوری اسلامی در عمر چهل و چند ساله اش و با همه هم و غم وصف ناپذیر و صرف میلیاردها دلار پول از کیسه ملت، سعی داشت مردم ایران و بخصوص نسل دوم پس از انقلاب را شبیه خود پرورش داده و از جامعه رنگارنگ ایرانی جامعه ای ریاکار و جنایت پیشه و بله -قربان- گوی بسازد، در عوض دید که همان نسل و نسل پس از آن چگونه در خیابان شعار "مرگ بر دیکتاتور" سر داده و هرچه نیروهای جنایتکار و سرکوبگرش بر شدت باران چوب و چماق و شوکر و تیر ساچمه ای و گلوله جنگی بر سر آنها می افزایند، نه تنها رعب و وحشتی در آنان مشاهده نمی شود، که برعکس بر شدت جرات و جسارت شان افزون شده و با هشیاری و تیزهوشی ستادهای محلی مقاومت و جنگ و گریز خیابانی راه اندازی می کنند. بله، این نسل نسل براندازی و سرنگونی است و این مقاومت جانانه در مقابل سپاه ضحاک بارز ترین و درخشان ترین هنر اعتراضی زمانه ماست. در پایان لازم به ذکر است که نمایش این وقاحت و بیشرمی هنرمندان حکومتی زمانی بر پرده عریض سینمای وجدانهای پاک و آگاه بشری به اکران در می آید که تقریبا اکثر هنرمندان و سلبریتیهای صاحب نام کشور و سراسر جهان، از جنبش زنان و جوانان معترض و شورشگر ایران حمایت کرده و در باره آنها سخنان پرشور و امیدوار کننده ای بر زبان رانده اند. منبع: نبرد خلق شماره ۴۵۶، یکشنبه اول آبان ۱۴۰۱ - ۲۳ اکتبر ۲۰۲۲ |