اندر باب سلبریتی جیره خوار با ذکر مثال

امیر خوش ‌سرور

پس از آنکه هنربندِ حکومتی، پرویز پرستویی، "میانه ‌بازی" را به‌ کنار گذاشت، توحش‌ِ ماهوی ‌اش را بُروز داد و ثابت کرد که "فالانژ" همان فالانژ است که بود، حتا اگر ریش‌ اش را بتراشد، پیراهن ‌اش را در شلوار کند، حمام برود، ادکلن بزند، بازیگر شود، جایزه بگیرد و... . روزنامه‌ِ جوان (متعلق به سپاه پاسداران) به او لقبِ بامُسمای "بادیگارد باغیرت" را اهدا کند و بدین‌ سان پرده‌ های ریا و تزویز دریده شود و خط بطلان بر شارلاتانیسمِ پاسدارن شانِ ابراهیم حاتمی ‌کیا و دُم ‌و ‌دمبالچه ‌هایش حَک شود و تمام!(۱)

این مهم زمانی قابل رویت می‌ شود که فیلمِ سپاه ‌ساخته‌ِ "بادیگارد" را مورد بازبینی قرار دهیم. در این فیلم شخصیتِ اصلی "حیدر" نامیست متعلق به نسلِ اولِ هوادارانِ رژیم ولایت فقیه و بازیگر این نقش کسی نیست جز پرویز پرستویی!

شخصیت ‌پردازیِ قهرمانِ فیلم متناسب با رویکرد تبلیغاتی‌ و همچنین سفارش ‌دهنده ‌اش (سازمان هنری- رسانه‌ ای "اوج"، وابسته به سپاه) آمیزه ‌ایست از تمامیِ خوبیهای نوعِ بشر: آرمان‌گرایی، دغدعه ‌مندی اجتماعی، نگرشِ انتقادی علیه وضع موجود و... (طوفان خنده ‌ها)!

در فیلم، "حیدر" چنان نمایانده می ‌شود که محافظِ شخصیتِ نظام است و نه بادیگاردِ شخصیتهای نظام و لذا محافظ، "اَکمل ‌الخالقین" و بادیگارد، در حُکم "مزدور"یست که تَشتِ رسوایی ‌اش همیشه و همه ‌جا بر زمینِ سوخته کوبیده می‌ شود و همگان درمی ‌یابند که "جیره ‌خوار" است.

باری! حاتمی‌ کیا با ساختِ دو گانه‌ِ کاذبِ محافظ/ بادیگارد قصد داشت تا ۱) نظام را قائم ‌بالذات و فراتر از شخصیتها به تصویر بکشد ۲) نسلِ اولیهای رژیم را همچنان "آرمانگرا" و لذا موجه ترسیم کند و ۳) دل‌ نگرانی ‌اش از فروریختنِ ارزشهای ظاهری رژیم و "ریزش"ها در بدنه‌ِ حکومت را در بسته‌ بندیِ هنری بیان کند.

ناگفته پیداست این ‌که "شخصیتِ نظام" چیست؟! در یک الیگارشیِ دینی چگونه می ‌توان مابینِ نظام و الیگارشها (شخصیتها) تفکیک قائل شد؟ آرمانِ نسلِ اولیهای رژیم مگر چه بود جز سرکوب و سرکوب و سرکوب که پس از آن به چریدن بر سر سُفره‌ِ انقلاب بالغ شد؟ و... پرسشهاییست که ذیل مفهومِ "شارلاتانیسمِ پاسدارنشان" می‌ گنجد و بس!

حاتمی ‌کیا اما برای تحققِ اهدافِ سه‌ گانه ‌اش می ‌بایست به سراغِ یک چهره می ‌رفت؛ چهره ‌ای خودی با ژستِ بیخودی! پرویز پرستویی که در فیلم "آژانس شیشه ‌ای" بسیجیِ یاغی ‌ای بود به ‌نام "حاج کاظم" که برای دفاع از آرمانها(!) حتا تا پای خلع سلاحِ مامورِ نیروی انتظامی و نشانه‌ گیری به روی مامور امنیتیِ دولتِ اصلاحات(!) هم پیش رفت و لذا دل و دین از چرثومه ‌هایی چون الله ‌کرمها و ده نمکیها و ... ربود، چهره‌ِ موجه و قابلِ اعتنایی است که حال در نقشِ محافظِ یاغی از پروتکلهای بخشِ حفاظت سرپیچی می ‌کند تا شخصیتِ نظام محفوظ بماند و ... بله! او (پرستویی، حاج کاظم و حیدر) یاغی ‌ایست که گاه غُر می ‌زند، گهگاه قِر می ‌دهد و هیچگاه "باغی" نمی ‌شود؛ او از خودشان است!

هم ‌او که با ذوق زد‌گی گفت: "حاج قاسم که می ‌خواست فیلم بادیگارد را ببیند، وقتی رسید و از راهرو به سمت سالن سینما حرکت کرد، پوستر فیلم را که دید، گفت این ‌که من هستم! خیلی برای او جالب بود که این شباهت در واقع چطور رخ داده، ولی تا آنجایی که من در خاطرم است، تعمدی در این کار نبود". هم او که پس از هلاکتِ آنکه بی ‌تعمد، شبیه ‌اش است با وقاحت نوشت: "باز هم مثل همیشه یکی که عاشقِ مردمش بود، رفت... ."

در این میان چه ‌بسا نقشِ "رضا" در فیلم "مارمولک" هم بکار آید؛ فیلمی به کارگردانیِ چهره‌ِ امنیتی- هنری، کمال تبریزی!

رضا مثقالی، معروف به "رضا مارمولک"، دزدی ا‌ست که برای فرار از مجازات چهره عوض می‌ کند و آخوند می‌ شود؛ همان که "بچه‌ِ دروازه غار" است و سه مورد از راههای رسیدن به خدا را "کف ‌گُرگی، زیرزانو و کَله" می ‌داند و به حریف می ‌گوید: "گولِ هیکل ‌ات را نخور"!

این اما همه‌ِ ماجرا نیست؛ پرستویی به پشتوانه‌ِ سرکوب و سرکوب و سرکوب و صدالبته امدادهای غیبیِ فرهنگی ‌کارانِ امنیتی، به یک "سلبریتی" فرا می ‌روید و نه ‌تنها چهره‌ِ موجه و قابلِ اعتنا ‌که تبدیل به یک چهره‌ِ قابلِ اتکا در راستای پروژه‌ِ امنیتیِ "سلبریتی‌ درمانی"(۲) می‌ شود. به‌ همین دلیل هم برخلاف قد و قامتِ ریزه ‌اش با گریمِ "سردار دلها" (بخوانید قصاب کودکانِ خاورمیانه) در مُقام محافظ/ بادیگارد ایفای نقش می ‌کند.

جالب است! سفارش ‌دهنده، کارگردان و بازیگر- همه و همه- از یک جَنم‌ اند: فالانژ!

فالانژها هم اما می ‌دانند که "خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو" و بدین‌ سان یکی کافه تاسیس می ‌کند، آن هم از نوعِ انقلابی ‌اش! دیگری شش ‌تیغ می ‌کند و آن دیگری شلوار جین می ‌پوشد و از "صلح" دَم می ‌زند!

در این میان خدا برکت بدهد به عقلِ معاشِ "نایاک" و گروه لابی‌گرِ "CODE PINK" با صحنه ‌گردانیِ احسان زاهدانی (مدیر ارتباطاتِ آن نهادِ ناپاک) و میدیا بنجامین (فردِ کلیدیِ آن یکی نهادِ ناپاک) که برای تحقق صلح دست در دستِ جنگ ‌طلب ‌ترین رژیم خاورمیانه گذاشته ‌اند. علی برکت الله!

روزنامه‌ِ "جوان" اما تکلیف ‌اش مشخص است. آنها خودِ خودشان هستند؛ بی ‌تعارف جنایت ‌پیشه ‌اند و آن را جار می ‌زنند. آنها در کمتر از یک هفته ۱۵۰۰ نفر را به قتل می ‌رسانند، در نیزارهای ماهشهر از سلاحِ نیمه سنگین استفاده می ‌کنند، کولبران را چون برگِ خزان بر زمین می ‌ریزند، هواپیمای اوکراینی را شمع ‌آجین می ‌کنند و... و در گذشته‌ های نه ‌چندان دور در کمتر از یک ماه چندین هزار نفر را به دار می ‌آویزند و حتا "رافت اسلامی"شان در دورانِ طلاییِ امامِ فرومایه گان شاملِ حالِ دختر ۱۳ ساله هم شده است و... .

به‌ همین دلیلِ ساده آنها بی ‌دنده و ترمز، به ‌مصداقِ "نیش عقرب" که اقتضای طبیعت ‌اش این است، عمل می ‌کنند و آبِ پاکی را روی دستِ همگان می ‌ریزند. اهدای لقبِ رذالت ‌گونه‌ِ "بادیگارد باغیرت" از این خاستگاه برمی ‌خیزد.

وحوشِ بی‌ ریا و "صادقِ" روزنامه‌ِ جوان اما با ترسیمِ "خط قرمز" برای "بادیگارد باغیرت" پنبه‌ِ یک عُمر شارلاتانیسمِ طیفِ شناسنامه ‌دار حاتمی ‌کیا و امثالهم را زدند و تمام! آنها به زبان قابل فهم گفتند "خط قرمزِ" نظام همان شخصیتهای کذایی ‌اش است و بس! نظام الیگارشیِ حاکم بر ایران فاقد یک "شخصیتِ حقوقی"ست و لذا ادعای میان ‌تُهیِ قائم ‌بالذات بودن رژیم به خِنس خورد. "سلبریتی ‌درمانی" هم که مدتها به گِل نشسته بود، این‌ بار در "گنداب" نزولِ اجلال فرمود. مبارک باشد!

فراتر از این اما به بیانِ اظهر من ‌الشمس گفتند که پرویز پرستویی و امثالهم "مزدور" و جیره خوارهای دریوزه ‌ای هستند که وقتِ وقت ‌اش ماهیتِ فالانژیستی ‌شان را عیان می ‌کنند. باز هم مبارک باشد!

باری! ما بیش از پیش مشتاقِ دیدن و شنیدنِ این حجم از رذالت هستیم و آن را به فالِ نیک می‌گیریم.

***

و حال "ما" می ‌مانیم و آنها در "روز واقعه"!

"ما"؛ نسلِ شورشگر، انقلابی و چپِ ایران دستِ هرزه‌ِ پرستوییها را می ‌شِکانیم همان ‌طور که دستِ "علی گدا" را شکاندیم.

باش وُ منتظر بمان وُ اراده ‌‌مان را ببین!

 

پی‌نوشت

۱) به دیالوگِ ذیل از فیلم بادیگارد توجه کنید تا عمق شارلاتانیسم پاسدارنشان و همچنین خط بطلانِ روزنامه‌ِ جوان بر آن را دریابید: "من اومدم از شخصیتِ نظام دفاع کنم، نه از شخصیتهای نظام. اومدم جونم رو پای اعتقادم بگذارم، اگر غیر از این باشه، این فیش حقوقی ارزش جونمو نداره."

۲) سعید حجاریان در گفتگو با روزنامه‌ِ اعتماد گفته بود: "ممکن است مردم جملگی اصلاح‌ طلبان را پس بزنند و میان هسته سخت پالایش شده و دیگر اصلاح ‌طلبان تمایزی نگذارند... اصلاح ‌طلبان در صورت قرار گرفتن در چنین وضعیتی باید سیاستهای خود را به تعبیر مولانا از دهان غیر مطرح کنند. به این معنا که سیاستهای ‌شان را نخست با گروههای مرجع جدید شامل هنرمندان، مشاهیر و... در میان بگذارند و پس از دریافت بازخوردها و اعمال تغییرات احتمالی، سیاستها توسط همان گروههای مرجع جدید در جامعه منعکس شود. یعنی عملا اصلاح‌ طلبان در این فاز در پشت صحنه قرار بگیرند."

حجاریان به ‌عنوانِ یکی از بنیانگذارانِ وزارت اطلاعات و همچنین استادِ جنگ روانیِ "دانشگاه امام باقر" (وابسته به آن وزارتخانه‌ِ بدنام) به ‌خوبی آگاه است که پیشنهاد امنیتی ‌اش سالهاست که توسط نهادهای ذی ‌ربط اطلاعاتیِ رژیم جامه عمل پوشیده و "حاج سعید" می ‌داند که مصادره به‌ مطلوبِ پروژه‌ های امنیتی "ممنوع" است!

 

 منبع: نبرد خلق شماره ۴۵۱، یکشنبه اول خرداد ۱۴۰۱ - ۲۲ مه ۲۰۲۲

https://t.me/nabard_khalgh

بازگشت به صفحه اول