ایران را سراسر سیاهکل می کنیم م. وحیدی
توضیح نبرد خلق: این مقاله در شماره ۴۴۶ ماهنامه نبرد خلق منتشر شد. نویسنده مقاله برخی از ویرایشهای مقاله را مناسب ندانسته و تاکید کرده که به اصل آن خدشه وارد شده است. از این مقاله را باردیگر منتشر می کنیم.
مسعوداحمدزاده: «اگرخون قادر به بیداری توده هاست؛ بگذار رودخانه ای خروشان از خون ما جاری شود...».
جامعه استبدادی ایران پس از انحراف از جنبش مشروطیت و سرکوب قیام جنــگل، کنلل محمد تقی خان پسیان در خراسان، شیخ محمد خیابانی در تبریز و... سرنگونی دولت مردمی دکـتر مصدق و جریان کودتا، سرخورده و مایوس و ناامید، در بی اعتمادی و خـشم بسر می برد و «زمستانی سرد و ناجوانمردانه»(۱) را تجربه می کرد. به ویژه پس ازکودتای بیست و هشت مرداد به دست عوامل استعمار، ارتجاع و دربار فاسد شاه و خاموشی ادعاها و قیل و قالهای احزاب و رهبران به خصوص حزب خائن توده این نومیدی و بی اعتمادی ضریب می خورد و عمومیت یافته بود. پس ازکودتا «آبها از آسیاب افتاده ...» و «دارها برچیده و خونها...»(۲) شسته بودند و روشنفکران و تحصیل کردگان هرکدام به سویی رفته و خود را سرگرم کاری کرده بودند: «مردم/ گروه ساقط مردم/ دلمرده و تکیده ومبهوت/ در زیربار شوم جسدهاشان/ ازغربتی/ به غربت دیگر می رفتند/ خورشید سرد( شده بود)/ و برکت از زمینها( رفته بود)/ و سبزه ها به صحرا ها خشکیده بودند/ و ماهیان به دریاها خشکیده بودند/ و خاک مردگانش را/ زان پس به خود (نمی پذیرفت)/ دیـــگر کسی به عشق (نمی اندیـــشید)/ دیگر کسی به فتح (نمی اندیشید)/ و هیچکس/ دیگر به هـیچ چیز (نمی اندیشید)/ زنهای باردار/ نوزادهای بی سر (می زاییدند)/ چه روزگار تلخ و سیاهی!/ مرادبهای الکل/ با آن بخارهای سموم/ انبوه بی تحرک روشـنفکران را/ به ژرفنای خویش (می کشید)».(۳) از سوی دیگر ناامنی اجتماعی و اقتصادی و عدم ثبات سیاسی، جامعه را متزلزل و غیر قابل اتکا نموده و هرچیزی را که رنگی از «آرمانگرایی» داشت به کنارزده بود. اتمسفر یاس و نومیدی و بی عملی به همه چیز دامن می زد و جامعه سرکوب شده را به سوی انزوا هرچه بیشتر می کشید. مردم آمالها و آرزوها و امیدهاشان را برباد رفته می دیدند و اعتقادشان را به رهبران ازدست داده و روحیه مبارزه جویی و تلاش برای تغییر در میان همگان ازمیان رفته و سرد و خموش گشته بود. جبهه ملی و نهضت آزادی (یا ملی ـ مذهبیها) علیرغم وجهه ای که از دکتر مصـدق کسب کرده و همچنان نان آن را می خوردند، به سبب اختلافاتی که باهم داشتند و بی برنامه گی، عدم انسجام و همزبانی و بی هزینگی در مبارزه، جایگاه شان را در میان توده ها ازدست داده و نق و نوقهای اینجا و آنجا و بی ثمرشان پاسخگوی نیازهای جامعه سرخورده نبود و تنها هنرشان حرف زدن و سخنرانی و گاه گردهماییهای بی سمت و سو بود که دردی ازمردم ـ چه به لحـاظ مادی و چه به لحاظ معنوی ـ حل و درمان نمی کرد. جامعه کودتا زده، فضای تحرک و نفس کشیدن و جنب و جوش می خواست و چشم دوخته بود تا «دسـتی از غیب برون آید و کاری بکند»! طبقات مختلف مردم از ضربه وارده، به خود می پیچیدند و دانشجویان در اعتراضات خود علیرغم فریاد حق طلبی و آزادیخواهی، خفه و سرکوب می شدند. تجار و بخشی از اصـناف و بازاریـان اگرچه هنوز پایگاه سنتی و توده ای دکتر مصدق به شمارمی رفتند و علاقه و محبت شان را به او حفظ کرده بودند ولی عموما در تب و تاب ظــهور کسی یاچیزی بودند که بتواند وضعیت موجود را تغـییر داده و روح تازه ای درجامعه بدمد. ازنیمه دهه سی به بعد، جهت سرکوب بیشتر مردم و روشنفکران «ساواک» و سازمان امنیت تشکیل شد که زیرنظر آمریکا و اسراییل عمل می کرد و آموزش می دید. اوایل ده چهل اعتراضات مـردمی اوج بیشتری می گیرد و رساتر می شود. ازجمله اعتراضات معلمان و دانش آموزان در بهارستان که به کشتن «دکترخانعلی» می انجامد و یا عصیان و شورش دانشجویان دانشگاهها که توسط گارد ضد شورش سرکوب و دانشگاه به تصرف پلیس ضـد شورش در می آید. جامعه آبستن تحولات است. شاه به دستور «کندی» رییس جمهور وقت آمریکا جهت مهار اوضاع، دست به رفرم اقتصادی می زند. (و در واقع می خواهد ایران را از بلعیده شدن توسـط روسها و کمونیستها نجات دهد.) شاه با تغییر نخست وزیر و آوردن امینی و سپس گرفتن رشته امور به به دست خود، نظامش را از دو پایه گی (فئودالی ـ سرمایه داری) خارج و به یک پایه گی و «سرمایه داری وابسته» تبدیل می کند و بااین رفرم، دهان برخی احزاب و گروهها از جمله حزب توده را که شعار حمایت از «دهقانان و رنجبران» را می داد می بندد و باوارد کردن صنایع مونتاژ و وابسته بازارکار ایجاد می کند. «مهندس بازرگان» که ازدل جبهه ملی بیرون آمده و «نهضت آزادی» را راه انداخته بود، همراه با اعضای باقیمانده این جبهه وطیفهای دیگر، شعار «اصلاحات آری، دیکتاتوری نه»! را سرمی دهند. این شعار مورد توجه وحمایت چندانی از سوی احزاب و روشنفکران قرار نمی گیرد و انگیزشی ایجاد نمی کند. دستگاه بی توجه به این شعارها، استراتژی خودش را پیش می برد و تلاش می کند با راه اندازی «انقلاب سفید» جامعه را سرگرم «اصلاحات» خویش کند. برخی شهرهای ایران با شورش سال چهل و دو، نبردهای مسلحانه انقلابی در فارس و کردستان و ترور شاه در سال چهل و چهار واکنش نشان می دهند. دوران مبارزات پارلمانی و رفرمیستی به پایان رسیده و نفسهای آخرش را می کشد. دستگاه، « بازرگان» و همراهان او را دستگیر می کند؛ بازرگان دردادگاه می گوید: «ما آخرین کسانی هستیم که مبارزات پارلمانی می کنیم و بعد از ما گروهها و جریانهایی می آیند که سلاح به دست می گیرند». (نقل به مضمون) شاه اما می خواهد بی دغدغه و آرام از این مرحله تاریخی عبورکند و توجهی به این حرفها ندارد و سعی می کند مهار اوضاع را هم چنان در دست داشته باشد. جامعه عصیان زده اما در تب و تاب است و انگار خنجری در آستین دارد و به دنبال فرصتی جهـت تلافی می گردد و منتظر شنیدن صدای جرسی از دور نشسته است. «قلب باغچه ورم کرده» و زمین در انتظار: «بارش ابری ناشناس/ له له می زند/ وحوضهای کاشی خانه ها/ انبارهای مخفی باروت» شده اند.(۴) در فضای موجود کم کم احزاب وسازمانها انقلابی با مشی مبارزه مسلحانه شکل می گیرند و دستگیریها افزایش می یابند. اقشار مختلف مردم ازکارخانه تا دانشگاه و مراکز مذهبی به طرق گوناگون اعتراض شان را به دستگاه نشان می دهند و خواهان درهم شکستن دگمها و فضای بسته موجود هستند. جامعه نورگرما و روشنی می خواهد و می خواهد سرمایی را که: از درون/ درک صــریح زیبایی را/ پیچیده می کند.../ با آتش و نور و گرما کنار زده و از تن بزداید و فسردگی را از درون بسوزاند.(۵) نظام بادادن امتیازاتی به برخی فعالان و روشنفکران سیاسی و همراهی با آنان، تعداد قابل توجهی را وارد دستگاه فرهنگی و دولتی و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان می کند و اجازه انتشار و ترجمه برخی کتابها و نوشته جات را می دهد. نوشته هایی از قبیل «ماه و پلنگ» از بیژن مفید (که استعاره ای ملهم از مبارزات ضد استعماری و ضد ارتجاعی و تبعید دکتر مصدق است)، الجزایر و مردان مجاهد (با مقدمه ای از دکتر مصدق )؛ جنگ شکر در کوبا، خاطرات چه گوارا، ترجمه زندگی زن انقلابی «جمیله بوپاشا» از الجزایر و ... که تا اندازه زیادی تاثیر گذار هستند. شعرا و نویسندگان نیز، با افزودن فعالیتهای فکری، فرهنگی وهنری خود، خلا فعالیت علنی سیاسی را پرنموده و وارد میدان می شوند. «سیاووش کسرایی» می سراید: «سگ را می شده ایم/ گرگ هاری باید بود»؛ و انتشار «ماهی سیاه کوچولو» (از صمد بهرنگی)، برخی از اشعار «فروغ فرخزاد»، «دیکته و زاویــه» (دکتر ساعدی)، «آموزگاران» (محسن یلفانی) و اجرای نمایشنامه های «سعید سلـــطانپور» درپهنه تاتر، جامعه، سمت و سو می گیرد و «قیصر» بر پرده سینماها می درخشد. انگار همه چیزجامعه را به سوی «عمل» هل می دهد و باالهام از جنبشهای انقلابی در منطقه و جهان ـ خصوصا پیروزی خــلق ویتنام و کوبا و مبارزات مردم الجزایر زبان قاطع تری پیدا کرده و قصد پوسته شکنی و زایمان دارد. حتی مذهبیها و برخی آخوندها تلاش می کنند همراه با رویدادهای جهانی حرکت کنند و خود را سازگار نشان دهند و با گروهها و احزاب وحدت کارمی کنند. برخی از آنها شروع به خواندن «مارکس» می کنند و نامش را در سخنرانیهاشان می آورند! (گفته می شود رفسنجانی هـرکجا می نشسته از پویان و احمدزاده تعریف و تمجید می کرده و پشت سر اعضای مجاهدین در زندان نماز می خوانده است)! تحولات سیاسی و اجتماعی درسالهای چهل و هشت و چهل و نه، به اوج می رسد و شتاب بیشتری می گیرند و انقلابیون جهت آموزش نظامی، راهی فلسطین، چین و...کوبا می شوند و در بازگشت باخود سلاح و مهمات می آورند و دست به عملیاتهای چریک شهری می زنند. گروههای خارج از کشور نیز، عموما بر شیپور عمل می دمند و سازمانهای انقلابی داخل کشور را تشویق به عمل می کنند. تا سحرگاه نوزده بهمن سال چهل و نه که انفجاری در سکوت اتفاق می افتد و چریکهای فدایی خلق ایران «حماسه قهرمانانه سیاهکل» را در جنگلهای شمال می آفرینند و تاریخ نوینی را رقم می زنند و جامعه و دستگاه را دچار شوک می سازند. طلوع این حرکت انقلابی دلاورانه و طنین آن تا اقصی نقاط ایران می پیچد و بازتاب دارد و دلهای بی قرار، نومید و منتظر را، آرام و گرم می سازد و چون چشمه ای زلال وشفاف همه جا راه می افتد. دکتر «شفیعی کدکنی»، بیشترین تاثیر این حرکت انقلابی را، در جامعیت شــعر و هـنر می بیند و هنر سال پنجاه به بعد را، دوره «هنرسیاهکل» می نامد و خود می سـراید: «به کجا چنین شتابان/ گــون از نسیم پرسید/ به هرآن کجا که باشد/ به جز این سرا سرایم.../ چــو از این کویر وحشت/ به سلامتی گذشتی/ به شکوفه ها به باران/ برسان سلام ما را/». رستاخیز سیاهکل پاسخ مردم ایران به شکستهای تاریخی معاصر و خصوصا کودتای سیاه بیست و هشت مرداد بود و امروز الگویی شده است برای «کانونهای شورشی» که ازآن بیاموزند و بیاموزانند تا سراسر ایران را سیاهکل سازند و نقش تاریخی خود را ایفا و خلق اسیر و رنجیده ایران را ازچنگال فاشیسم مذهبی رها کنند. سلام برجنبش سیاهکل سلام برآزادی سلام بر کانونهای شورشی
(1)مهدی اخوان ثالث (2)مهدی اخوان ثالث (3)فروغ فرخزاد (4)فروغ فرخزاد (5)احمد شاملو
نبرد خلق شماره ۴۴۹ اول فروردین ۱۴۰۱ - ۲۱ مارس ۲۰۲۲
|