ائتلاف شاه و شیخ زیر پرچم دروغین "خلیج فارس" منصور امان
عرصه موسیقی ایران با یک جنجال ساختگی دست و پنجه نرم می کند. ابی (ابراهیم حامدی) هُنرمندی که از جمله به دلیل ارایه آثاری با مضمونهای سیاسی و اجتماعی محبوبیت ویژه ای در میان هُنر دوستان دارد، هدف حملاتی با ظاهر ناسیونالیستی و گاه شوینیستی و نژادپرستانه قرار گرفته. ائتلافی متشکل از حاکمیت ایران، اصلاح طلبان و سلطنت طلبها، ابی را به بهانه نگنجاندن ترانه "خلیج فارس" در برنامه اش در دوبی، زیر ضرب گرفته اند و فعالانه در پی تخریب و خارج کردن او از صحنه هستند. خواننده یاد شده با این جمله شتابزده که "سیاسی نیست"، فضای بیشتری برای حمله و تحرک در اختیار این طیف گذاشته. حتی صدا و سیمای ج.ا که به این بهانه برنامه ای برای تخریب شخصیت او پخش کرد، از همین تناقُض استفاده کرد و ابلهانه سوابق فعالیتهای سیاسی ابی و از جمله حمایت از نوید افکاری و شرکت او در یک کمپین راست به نام "نه به جمهوری اسلامی" را به رخ کشید که بیشتر تبلیغ به نفع ابی بود تا سناریو سازهای امنیتی! تردید نباید کرد که طرح درخواست خواندن ترانه مزبور در سالن کُنسرت، فیلمبرداری از آن و بعد پخش وسیع در شبکه های اجتماعی، پوست خربُزه ای است که آگاهانه وسط انداخته شده است. موجی که علیه این هُنرمند به راه افتاد، تا آنجا که به رژیم ج.ا مربوط می شود، یک کارزار هماهنگ شده است که تحریک احساسات مُخاطبانش را هدف دارد و به طور زیرکانه ای تلاش می کند به ویژه در خارج کشور از طیفهای گوناگون برای این کمپین سربازگیری کند. این کمپین با هوچیگری و مانور روی مفاهیمی مانند ناسیونالیسم، عرب ستیزی و ایراندوستی فضا سازی کرده تا روایتی جعلی علیه این خواننده سرهم کرده و صدای او را خفه کند. کمپین هدایت شده علیه این خواننده به او حمله می کند که چرا کُنسرت خود را به تریبونی برای یادآوری اختلافها بین ج.ا و همسایگان ایران تبدیل نکرده و به رویارویی با امارات نرفته. مُنتقدان سلطنت طلب و شوینیست ابی نیز می خواهند جنگ ج.ا با همسایگانش را روی دوش او پیش ببرند و حال چون او به این ساز نرقصیده، "وطن فروش"، "پول دوست" و "خائن" می خوانندش. اما همه می دانند که حاضران در کنسرت ابی در دوبی برای ابراز مخالفت با سیاستهای کشور میزبان به کنسرت نرفته بودند یا قصد نداشتند در سالن کنسرت مساله نام "خلیج فارس" را با امارات متحده عربی حل و فصل کنند. براستی شبه ناسیونالیستهایی که کنار اصلاح طلبان حکومتی، صدا و سیمای ج.ا و رسانه های نظامی و امنیتی عزای "خلیج فارس" را گرفته اند و برسر زنان فریاد ایران ایران سر داده اند، چرا تاکنون با همین شدت و حرارت علیه سلبریتیهای ج.ا که در خارج کشور جولان می دهند به اعتراض برنخاسته اند؟ خوانندگان رانت خوار و مُبتذل خوان صادراتی در لوس آنجلس، لندن و پاریس روی صحنه می روند، بدون آنکه طیف مزبور از آنها بخواهد واکُنشی سیاسی یا اجتماعی نسبت به شرایط حاضر کشور از خود نشان بدهند. جای تعجُب ندارد اگر همین دسته از تحریک شدگان فصلی، در مواقع عادی از مُشتریان محصولات فرهنگی ج.ا باشد. بود یا نبود یک ترانه مُنفرد در میان دهها ترانه ای که ابی برای مردم ایران و مُبارزات شان خوانده، اثبات کننده هیچ چیز نیست؛ این کارنامه موسیقایی او در مجموع و جهتگیری اش در طول سالهای تبعید است که می تواند موضع و دیدگاههایش را توضیح دهد. داوری یکجانبه در باره دیدگاه و رویکرد این هنرمند براساس اینکه فلان ترانه را خوانده یا نخوانده اگر ناشی از بی انصافی و کوته بینی نباشد، حتما ریشه در غرض ورزی و سوء نیت دارد. همانطور که نمی توان خواننده ای را تنها به صرف خواندن یک ترانه فردی میهن دوست دانست، همانطور هم نمی شود وی را به دلیل اجرا نکردن ترانه ای در این یا آن قالب جا داد. معیار داوری در باره موضع اجتماعی افراد، صرف نظر از اینکه چه شغلی دارند و به چه کاری مشغولند، بیلان عملکرد آنها در این عرصه در یک بازه زمانی نسبتا طولانی است. ما خواننده هایی را در ایران می شناسیم که تک ترانه ای تزئینی برای "وطن" خوانده اند و در هر کُنسرت خود آن را اجرا می کنند. اما هم اینان در برابر رویدادهای جاری "وطن" و حال و روز مردُمانش، کاملا بی تفاوت و منفعل هستند. آیا می شود این دسته را به دلیل خواندن آن ترانه دارای "حب وطن" دانست؟ ابی در دهها ترانه انگشت بر وضعیت ناگوار مردُم این آب و خاک گذاشته، در ترانه های دیگری همبستگی، خشم و تاثُر خود را از وضعیت حاکم بر کشور ابراز کرده و در بسیار ترانه های دیگر از میهن و مردُمانش خوانده است. بسیاری از ترانه های او محصول همکاری یا شاعران، ترانه سراها و آهنگسازانی است که موضع روشنی در باره رژیم ج.ا دارند. او حتی بدون ابزار موسیقی نیز در مقاطع گوناگون به رویدادهای کشورش واکنش نشان داده و در سمت مردُم ایستاده است. تردیدی نیست که ابی بخش زیادی از محبوبیتش را به خاطر این همراهی کسب کرده. با این همه او فعال سیاسی نیست، هنرمندی است که نه فقط از احساسات انسانی مثل عشق، غم، شادی، مُحبت، جُدایی و غیره بلکه همچنین از رویدادهای اجتماعی پیرامونش تاثیر می پذیرد و آن را بازتاب می دهد. او شهروندی است که در محدوده کار و زندگی اش در کُنش و واکنش با مُحیط اطراف قرار دارد و حاضر نیست بر آنچه که او را مُتاثر می کند یا به خشم می آورد چشم فرو ببندد و در پیله خود زندگی کند. اتفاقا همین کارنامه است که حاکمان مستبد و خونریز ایران را به خشم می آورد و تخریب او به هر قیمت را در دستور کارشان می گذارد. آنها در سالهای گذشته از همین زاویه (ترانه "خلیج فارس") کارزاری تبلیغاتی را علیه ابی به راه انداختند که به خاطر بی مُحتوایی و پرت بودن، باد آن خیلی زود خالی شد و شکست خورد. اینکه حاکمیت دوباره به این دستاویز متوسل شده، هم نشان از افلاس دارد و هم نشان می دهد که تا چه اندازه خود را مجبور می بیند که به هر قیمتی علیه هنر اعتراضی و هنرمندان مردُمی وارد میدان بشود و جنگ راه بیندازد. تنها طیفی که ج.ا توانست با ابزار ناسیونالیسم به کمپین خود جذب کند، سلطنت طلبان افراطی بودند. آنها نیز از زاویه دفاع از ایران و تعصب ورزی به اسم "خلیج فارس" به کارزار حکومت پیوستند و بخشی از پروژه تخریبی آن علیه ابی را پیش بردند. قرار گرفتن اینها با ج.ا زیر یک پرچم، به خوبی ماهیت ناسیونالیسم دو طرف را توضیح می دهد. ملی گرایی ج.ا از بیخ و بُن جعلی و یک وصله ناچسب به حُکومتی است که با فرهنگ، سُنتها، آداب و تاریخ ایران پدرکُشتگی دارد و علیه خلقها، زبانها و اعتقادات ایرانیان شمشیر از رو بسته. و از طرف دیگر ملی گرایی سلطنت طلبان افراطی نیز چیزی بیشتر از یک ناسیونالیسم کور و کودن نیست که از محدودیتهای ذهنی در تعریف میهن و ملت رنج می برد و در عوض خود را با خاک و کوه و کمر ارضای فکری می کند. فقر فکری این ناسیونالیسم آن را به دشمنی با ملتهای دیگر و حتی خلقهای ایرانی می کشاند تا از این راه هویت برای خود بتراشد و جایگاهش را تعریف کند. رگه های قوی نژادپرستی و عرب ستیزی که در میان این طیف به وفور دیده می شود، نقش جایگزین مفاهیم دموکراتیک، انسان دوستانه و مدرن را برای آن بازی می کند. این نگاه توخالی و ضد دموکراتیک، طیف سلطنت طلب را به خوبی با ج.ا در این نقطه همسو می کند. در این راستا تصادُفی نیست که رضا پهلوی از سپاه پاسداران و بسیج به خاطر "دفاع از میهن" ستایش می کند، اردشیر زاهدی به پاچه خاری قاسم سلیمانی می پردازد و طیف هوادار آنها در نزاع محلی آذربایجان و ج.ا، یکپارچه در کنار حکومت می ایستد. در موضوع نام "خلیج فارس" نیز اینان گاری ای را می کشند که ج.ا آن را می راند. بحث و گفتگو بر سر این نام انحرافی و مغلطه است، موضوع اصلی، اختلافات رژیم حاکم با همسایگان ایران است. ج.ا با دخالتگری، استخدام و تحریک بُنیادگرایان شیعی در بحرین، امارات، کویت و عربستان، تهدید مداوم این کشورها، تلاش برای "صدور انقلاب"، راه اندازی جنگی لفظی و رسانه ای و جُز آن فضایی از دشمنی، بدبینی و اختلاف را دامن زده است. رژیم ولایت فقیه در ابراز دُشمنی حتی از این سطح نیز فراتر رفته و این کشورها را از حملات موشکی و اقدامات خرابکارانه اش هم بی نصیب نگذاشته. برای فهم رابطه بین این سیاست و درگیری بر سر نام خلیج فارس، سلطنت طلبان نیاز ندارند فکر خود را زحمت دهند؛ فقط کافی است از خود بپرسند چرا پیش از به قدرت رسیدن ج.ا مُناقشه ای بر سر این نام وجود نداشت؟ ریشه کشمکش بر سر نام تاریخی "خلیج فارس" در سیاست دشمن سازی حاکمیت و نقشه ها و آرزوهای سیاسی – ایدیولوژیک آن قرار دارد که به شدت با ایده همزیستی مسالمت آمیز کشورها و دوستی و رابطه ملتها در ستیز است. داخل کردن ناسیونالیسم به این رویکرد و کمپین سازی پیرامون محور ملی گرایی، ظاهر صلاح کردن و عامه پسند کردن سیاست تهاجُمی مورد بحث است. نتایج و آثار ضدملی این سیاست و ضربه آن به منافع ملی ایران و ایرانیان در برابر چشم همگان است. ایران کشوری ضعیف، مُنزوی و مطرود در عرصه بین المللی است که ج.ا با رفتن به تحت الحمایگی چین و روسیه آن را مُتوازن می کند و مردم ایران گرفتار فلاکت و ادباری هستند که دُشمن تراشی حاکمان برای آنها به ارمغان آورده. رژیم ج.ا با سیاستهای مُداخله گرانه و تجاوزکارانه اش از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب موجب گشوده شدن جبهه های متعددی علیه ایران شده که مُناقشه گرد نام "خلیج فارس" فقط یک حاشیه کوچک آن به حساب می آید. حتی اگر نیازی به تمرکز روی این مساله باشد، کافی ست کمی دقیق تر نگریسته شود تا آشکار گردد ج.ا چگونه در عمل "خلیج فارس" را به یک نام بی مُسما تبدیل کرده است. ناوها و کشتیهای جنگی هفتاد و دو ملت برای جلوگیری از حملات ج.ا به نفتکشها و راهزنی دریایی، خلیج فارس را به اشغال خود درآورده اند، در شمال تنش با آمریکا و اروپا و در جنوب درگیری با کشورهای عربی هویت سیاسی نامطلوبی به خلیج فارس داده و آن به یک کانون بحرانی و خارج از نرم بدل کرده، به دلیل تحریمها، نفتکشهای ایران اجازه تحرُک در خلیج فارس را ندارند و در غیر اینصورت توقیف یا مصادره می شوند، ج.ا فقط دزدانه و به طور مخفی می تواند از خلیج فارس برای فروش نفت یا واردات کالا استفاده کند. آیا براستی ج.ا چیزی در این "خلیج" باقی گذاشته که "فارس" باشد و حقوق ایران و هویت تاریخی این آبها را یادآوری کند؟ ج.ا لُقمه ای بزرگتر از دهانش برداشته و توری که پهن کرده نمی تواند جز چند طعمه خُرد را به دام بیاندازد. پرچم "ایران دوستی" در دست اسلام سیاسی "اُم القُرا" چنان وصله ناچسبی است که حتی ساده لوح ترین بیننده را هم به پوزخند زدن وادار می کند. کارزار امنیتی حکومت در همان جایی رسوب خواهد کرد که کمپین قبلی اش محو شد؛ رسوایی اما برای دسته ای می ماند که پای بساط آن حاضر شدند، با آن همنوا شدند و برایش بازار گرمی کردند. ناسیونالیسم ضددموکراتیک و کور یکبار دیگر نشان داد که قادر به تشخیص مرزهایی که منافع مردم ایران را از پایمال کنندگان آن جدا می کند نیست و به همین دلیل در بهترین حالت آلت دست آنها می شود و در بدترین حالت به آنان می پیوندد.
نبرد خلق شماره ۴۴۹ اول فروردین ۱۴۰۱ - ۲۱ مارس ۲۰۲۲
|