برای او که: زندگیش تصویر روشن یک شمع بود بر ساقه های تاریکی
در گامهای استوار خیابان با من برقص
فتح الله کیائیها
اندهان جهان را با من برقص دوش به دوش بازو در بازو.
با من برقص پیش از آنی که موسیقی پایان یابد و تاریکی بر همه چیز چیره.
با من برقص در لحظه لحظه های انفرادی در پیچ و تاب شلاقهای نشسته به گرده.
با من برقص در انفرادی سلول درسرمای جانگداز سیمانها و میله ها.
با من برقص در چهار فصل ترانه ترانه های سرخ رهایی.
با من برقص درفصل شکفتن لبخندها از خاوران غرق شده در خون در ازدحام قلبهای عاشق و در هم شکسته.
با من برقص در مزارع داس و خون در حسینیه های سرخگون اعدام. آنکه گفت آری و آنکهگفت نه.
با من برقص در فصل فصل تکاپو در صفحه صفحه ی کوشش.
با من برقص تا انتهای شب تا طلوع نخستین سپیده دم.
با من برقص بر فراز دماوند بر سینه ستبر علم کوه بر زخمهای تیشه فرهاد بنشسته بر دل پر درد بیستون.
با من برقص در خستگی کولبر هنگام خنده بر زخم چرکین گلوله.
با من برقص با ضربه های بیقراری بر کوبه های شورش و طغیان در گامهای استوار خیابان با من برقص. رقصی چنان میانه ی میدان.
منبع: نبرد خلق شماره ۴۴۸، یکشنبه اول اسفند ۱۴۰۰ - ۲۰ ژانویه ۲۰۲۲
|