امید امیدوار
(تقدیم به دهقانان زاینده رود، جنبش کارگری و قیام زحمتکشان)
چرا زورَقِ زاینده رود به گِلِ دین نشست چرا قیام زحمتکشان در خون نشست وقتی کارگران به کمند جلاد فتاده اند تفنگ سیاهکل براَفرازم و بیرقِ سُرخی به دست.
دیگر فرزند کارگر با نانِ دهقان قَد نمی کشد دیگر غرور دهقان بر خاکِ زمین سد نمی کشد دیگر زمین از زراعت پشیمان شده دیگر آب بر روی زمین سد نمی کشد.
وقتی از طبیعت به ماورای طبیعت پناه می بری وقتی با اَسب صاحب مرده اضافه بار می بری از من سراغِ فرزند دلیر و گُرد مَپُرس وقتی از ترس پونه به دامنِ مار پناه می بری.
وقتی مادر سَتار در ماتم است وقتی ندا آقا سلطان در خون شکست از من مخواه بدون تفنگ به میدان آیم وقتی گلوی نوید اَفکاری به چوبۀ دار نشست.
وقتی که نغمه وساز در کنار جویبار نیست وقتی که زمین در حال کشت و کار نیست چگونه مست ومغرور باشم با جامی شراب وقتی که شیرین در آغوشِ فرهاد نیست.
اکنون قلم وشعر و تفنگ به جولان آمده چریک و هنرمند و کارگر به میدان آمده وقت اَست عرصه را بر شیخکان نمائیم تنگ دورانِ بربریت و حکومت دین به پایان آمده.
در خرِمن گیسویِ یار شانه بشکنیم در چشمانِ فتانِ آزادی موج بیفکنیم گهوارۀ لالائیِ عشق را ببوئیم و در سرزمین ایران طرحی نو دراَفکنیم.
اِی فقر لعنتی اِفشایت می کنیم هیولای هزار سر بی حیایت می کنیم دندانِ تیزِ خونریزت خواهیم کشید ما زیستِ سوسیالیستی را هدایت می کنیم.
داستانِ فقر، قَد عمر طولانی اَست در کنارش هر چه هست نادانی اَست فقر و ثروت هر کدام یک واژه اَست بینِ آنها یک دنیا ویرانی اَست.
کی گفته پادشاه باشد کنار یک گدا کی گفته کوخ باشد کنار کاخ بنا بین کوخ و کاخ دره ایست خیلی عمیق پرچم سُرخ عدالت را نمائیم در هوا.
جاهلانِ دولتِ دینی، مهارت می زنیم جامه ات خواهیم دَرید، اَفسارت می زنیم نیشِ زشت و خونخوارت خواهیم کشید در غار تاریخ، عهد بوق، زنجیرت می زنیم.
همگی در کوه صحرا می کنیم یک دست صدا در میانِ شهر و روستا، دست به دست بر رویِ پا سفرۀ عشق و عدالت، پهنِ دشتِ دل کنیم سوسیالیزم و پرچمِ سُرخ اَش نمائیم در هوا.
۱۷ بهمن ۱۴۰۰
نبرد خلق شماره ۴۴۷ - سه شنبه ۱۹بهمن ۱۴۰۰ / ۸ فوریه ۲۰۲۲
|