م. وحیدی (م. صبح)
بر امواج ناآرام به خواب رفته ام در توفانی که آغاز جهان ست برآبها می آیی و قدمهایت نور می ریزد بر خرمن نیلوفر و دشت و تابش آن مزرعه ام را بیدار می کند سرآغاز بهاری با اندیشه انجیر و مهر و عسل که فصلهایم را شیرین می کند ــــــــــــــــــــــ
در جستجو
صبحی مضطرب بیدارم نگه داشته با ابری سنگی بالای سَرَم و کوکویی مزاحم بر پرچین بامم چه کسی می داند در پیچیدگی این جاده دور صبح ناآمده مرا تا به کجا خواهد برد؟ و سروش سَحَری تا چه اندازه جهان را جوان خواهد کرد؟ چه کسی می داند مُرغک باد چه زمان خواهد خواند؟ من کجا خواهم رفت؟ کوهها تا چه زمان همسفرم خواهند بود؟ قایق شب در دریا تا کجا خواهد رفت؟ و تن باغچه خُشک چه زمان گُل خواهد داد؟
منبع: نبرد خلق شماره ۴۴۴، دوشنبه ۱ آذر ۱۴۰۰ - ۲۲ نوامبر ۲۰۲۱ |