یادداشتهای فراموش شده

کودکان کار

امید آدینه

هویّتِ انسان، در مصدر و ضمیرِ نوعی از حیواناتِ موجود بر عالمِ حقیقی، قابلِ شهود و شنود است؛ و خانواده نیز، به عنوانِ یک واحد از عمومِ جهان و نظامِ اجتماعی، تعریف و شناخته شده؛ و الزاماٌدر این مقوله‌ یِ جاری، مبنی و متکی بر وضعیت و موقعیتِ انسانْ محور، موردِ بحث و بررسی قرار خواهد گرفت: هسته ‌یِ خانوار به گروهی از افراد اطلاق می‌گردد: که با یکدیگر از طریق نَسَبی و همْ‌ خونی ... و یا تمایلِ خاص در غریزه‌ یِ جنسی ... و حتی زیستِ مکانیِ مشترک، وابستگیِ نزدیک و ارتباطِ مستقیم دارند؛ پس بنابراین هرگونه اختلال و اختلاف در هر جُز از این سیستمِ پهناور و به هم پیوسته، کُلِ مجموعه ‌یِ سراسری (یعنی جامعه ‌یِ انسانی را) دچارِ مشکل قرار داده و باعثِ معضلاتِ اساسی در ارکانِ آن اجتماع خواهد شد؛ که البته! منظورِ مشخص و معین در این واکاوی، کنکاش در سطحی ویژه از اقشارِ بشری، و همانا حیطه ‌یِ اطفالِ آسیبْ‌پذیر (کودکانِ کار) است.

در مقدمه و ابتدا به ساکن، فرصت را غنیمت می ‌شمارم؛ و صادقانه عرض می ‌نمایم: و قاطعانه می ‌نویسم: که کودکان آبرویِ آب و ذاتِ زمین ‌اَند! وقتی برخاکِ تَفته، بذرِ مسموم پاشیده شود؛ لاجرم خلسه و خاکستر و خصم، خواهند روئید.

آری کودکانِ کار، افسون و افسانه ... یا معما ... و یا ضیافتْ‌گاهی برای ارضاءِ هیجاناتِ سیاسی و فرهنگیِ انسانْ‌ نماها نیستند؛ بلکه آنان، محصولِ انباشتِ ثروت و قدرت در قیل و قامتِ بُرجهایِ بلورینی هستند که توسطِ ارتجاعِ بورژوایی (سرمایه‌داری) و همین ْ طور صنایعِ حکومتی و شبهْ خصوصی، هدایت می‌شوند؛ و طبقه‌یِ فروْکاسته (اصطلاحاً پرولتاریا را) در فرآیندِ سرمایه و کار، می‌بلعند و به یغما میری ‌برند.

طبقِ منابعِ  روانکاوی و عناصرِ مندرج در جامعهْ شناسی، و نیز بر مَبنا و موازینِ حقوقِ بشر، کارِ کودک بهره ‌برداریِ نامطلوب و نامشروعِ نسلِ حاضر از آلِ آینده محسوب می ‌شود. ضمناً با نگرش به پژوهشها و تحلیلهایِ انجامْ یافته، که برگرفته از مطالعاتِ محوری در جنبشهایِ مدنی و حرکتهایِ اعتراضیِ نیروهایِ کار می ‌باشد: می‌ توان به مَنشأ این ریاضتِ مضاعف، و نحوه ‌یِ تحمیل ‌اَش بر کودکانِ کار پِی بُرد؛ که متأسفانه با توجه به همین مأخذهایِ یادْ شده، یکی از تأثیراتِ مُخَربِ کار کودک، عدمِ رشد و توسعه ‌یِ دانشِ بشر ی، و نیز بحران در ایجادِ عدالتِ فراگیر و یکسان است: کودکانِ کار با اندکی تفاوت در اکثرِ نقاطِ جهان از قبیلِ خیابانها و چهار ْراهها، مناطقِ کشاورزی و روستا نِشین، کارگاهها و کارخانجات، ساخت و ساز در گوشه و کنارِ شهرها و جاده ‌ها و حاشیه ‌ها، و سایرِ اماکنِ دیگر ... مشاهده می‌ شوند؛ و حضوری وسیع و برجسته دارند.

اکنون برایِ تشریحِ بهتر و سادهْ‌ نمایی در صورتْ مساله ‌یِ مذکور و مطروحه، یعنی موضوعِ کودکانِ کار، به فهرستی مهم و گزینشْ ‌وار که در مقارن با این قشر از کودکانِ آسیبْ‌ پذیر است؛ اشاره ‌ای مختصر و تلویحی می ‌کنم:

۱- ناهَنجاری هایِ درونزا در خانواده:

که شاملِ ازدیادِ جمعیت، اعتیاد یا طلاقِ والدین، نرخِ بیکاری، و رواجِ تبهکاری در بینِ اعضاء این‌گونه خانواده ‌ها است.

۲- فقرِ آگاهی و فقدانِ اُسلوبهایِ فرهنگی:

که منجر به مواردی مثلِ تبعیضِ نژادی، خشونتِ کلامی، ونهایتاً آزار و خسارتِ معنوی می‌شود.

۳- معضلاتِ بهداشتی و جسمانی:

مربوط به رشد و سلامتِ همهْ جانبه ‌یِ کودکان، همچون تغذیه ‌یِ سالم و کافی، مسکنِ مناسب، مسافرتِ سالانه، و تفریحِ کافی و اوقاتِ فراغت در حضورِ والدین است.

۴- عوارضِ عاطفی و سَلبِ امنیتِ روانی:

که باعثِ ایده‌ ی خودکشی، و یا بروزِ خودْآزاری، و حتی دیگرْ آزاری بینِ این نوع کودکان است؛ لذا با مراجعه به گزارشاتِ گوناگون از فعالان حوزه ‌یِ مدنی و دانشگاهی و انجمنهایِ حمایتْ ‌کننده از کودکانِ کار، ونیز شرایطِ تأثیرْگذار و تجربیاتِ موجود در جامعه، می‌توان به یک آمار و رقمِ تقریبی دست پیدا کرد.

۵- پندارِ خشونتْ‌ آمیز و رفتارِ جنایتْ‌ کارانه:

اغلبِ این انگیزه ‌ها و زمینه ‌ها، توسطِ پلیدْترین و پلشتْ ‌ترین افرادِ بزرگْ‌ سال نسبت به اطفالِ خیابان (کودکانِ کار) اعمال شده و منجر به قتل یا تجاوزِ جنسی می‌ گردد؛ اما گه گاه نیز، این واکنشها از طرفِ خودِ این افراد (یعنی بچه ‌هایِ کار) نسبت به یکدیگر انجام می ‌پذیرد؛ به این نَحو که : این نوع مشاجره های ِ بچگانه، با درگیری ِشدید و بعضاٌ فوت ِ یک یا چندین نفر از طرفینِ دعوا، آغاز یافته؛ و در نهایت با دخالتِ مستقیمِ و عضلانی ِنیروهای ِپلیس، به بازداشت و سِپَس محاکمه و مجازات (زندان و اعدام ) خَتم می شود؛ و البته لازم به قید است! که در موردِ تعرضِ جنسی، بیشتر در حدود و جرگه ‌یِ دختران ِ خُردسال ِ خیابانی صدق می‌ کند و حائذِ اهمیتِ والاتری است.

۶- سوء استفاده ‌یِ مُجرمانه از سویِ اشخاصِ بیگانه و سَفّاکْ صفت ... و حتی گاهی ارتکابِ جُرم از طرفِ اعضاء خانواده ‌یِ مربوطه:

که در این خصوص با توجه به تحقیقات و تفحصهایِ انجامْ یافته، حاکی از اغفال و معتاد نمودنِ خُردسالان و نوجوانان (کودکانِ کار) به مشروباتِ الکلی و استعمالِ انواعِ موادِ مخدر، و سِپَس بهره‌برداری و سودجوئیِ بلاعوض در جهتِ فروش و توزیعِ مواردِ فوق و ذکر شده است؛ اما باید و باید! صراحتاٌ و بی پروا به حضور ِ مخاطبان ِ گرانمایه و فرهیخته بیان نمایم که: با یک دیدگاهِ ژرفْ اَندیش و دیالکتیکی در امتدادِ به تاراج رفتنِ سرمایه و نیرویِ کار، می توان به انواعِ مشاغل ِ کاذب...و همچنین شیّادانِ مَخوف و باندهایِ مافیایی در پوششِ اشکِ چشمهایِ کودکان ِکار، پِی بُرد؛ آری من از اشکالِ مُتنوع تر و مُنزجرْکننده تری از کودکْ آزاری و نیز بهره کِشی از آنان به صورتِ سیستماتیک (به سَبک تَکدی گری) سخن می گویم: که به مَراتب، و قَریب به مَضمونِ ماجرا، اکثریتِ شهروندانِ جهان در سطوحِ مختلف و متفاوتِ جوامعِ بشری، مشاهده و رَصد نموده اَند؛ به عنوان ِ تمثیل: اجاره و سوء استفاده ی ِ ابزاری از نوزادان و خُردسالانِ مَعلول (ذهنی و جسمی) که بَنا بر مطالعاتِ میدانی و محوری و همچنین پژوهش ِارگانهایِ ذی صَلاح، با مُبادرت ِ افرادی مخفی و تَشّکلْ یافته، ساختاری حرفه ای و اجزایی کاملاٌ پیچیده در راستایِ سازماندِهیِ مُتکدیانِ کوچکْ سال و بزرگْ سال ؛ ایجاد و احداث شده است.

۷- رُشد و تکثیرِ ازدواجِ نابه هنگام در مقیاسِ بچه‌ هایِ کار: یعنی کودکْ همسری در موردِ اطفالِ دختر؛ که مشغول به اِمرارِ معاش هستند:

بی‌شک! از قرائن و مجموعهْ حوادث و همچنین از نمودارِ تجربه و بحرانهایِ مستمر در جوامعِ بشری، می ‌توان دریافت که منشأ و رواجِ این نوع استثمارِ انسانی (مشخصاً کودکْ همسری در سطح ِ کودکانِ کار) در قواعدی از قبیلِ سنتهایِ بومی و قومی (یا همان خلاء فرهنگی) و نیز اجبارِ مالی در بنیادِ اجتماعیِ خانواده ‌ها قرار دارد؛ که در مباحث و گفتارهایِ بعدیِ این مقاله ‌یِ مَدِنظر، شرحِ مضاعف و تکمیلی‌اَش ارائه خواهد شد... و ملاحظه خواهید فرمود.

۸- قاچاقِ بذرها و دانه ‌ها (کودکانِ کار) در جهتِ بهره‌کشیِ جنسی و سیطره ‌یِ هرچه وسیعْ ‌ترِ کُمپانیهایِ تولیدِ فیلمهایِ پورن وابسته به سیرِ تحولاتی بر معیارهایِ اقتصادی و سیاسیِ حاکمانِ ستمْ ‌پیشه و کابوسْ نشانِ جهان: همانا شعبدهْ ‌بازانِ استعمار و امپریالیسم:

بدونِ هیچ فرضی، آشکار و مُبرهن است؛ که باید و باید! سابقه ‌یِ طولانی و ریشهْ ‌دارِ توسعهْ ‌طلبی بر دختران و حتی زنانِ دارایِ همسر و فرزند را، از قُرون و عَهدِ کُهن آغاز و جست و جو کرد (تسلط و سودْجوییِ وقیحانه و شرمْ ‌آورِ مردانِ غارْنشین و قبائل بر اصطلاحاً جنسِ مؤنث (همان انقیاد ... تبعیت ... و تسلیمِ زنانه) به خاطرِ مسائلی چونان توانِ جسمانیِ مردان که منجر به شکار ... کاشت و جمع ‌آوریِ محصولاتِ کشاورزی ... تهیه‌ یِ سایرِ موادِ غذایی ... و امنیتِ جانبی برایِ اماکن و ساکنانِ آن زمان بوده است؛ و یا مصائبی دیگر: همچون جنگهایِ مرسوم در دورانِ مختلف و متفاوت که افراد و اقوام و ملتهایِ مغلوب، ضمن ِ به غارت رفتنِ اموال و داراییهایِ ‌شان، دختران و زنانِ آنان نیز، به تصرف و تسخیرِ نیرویِ غالب در می ‌آمد؛ و ... و سپس به تاریخِ مُشمئزْ کننده و دَدمنشانه‌ یِ برده‌ داری در اکثرِ مللِ جهان رسیده، و آنگاه با ایده‌ ها و ابعاد و اشکالِ جدید و نوینِ این سلطهْ ‌جوییِ جنسیِ مردان بر طبقه ‌یِ بانوانِ معاصر. آشنا و آگاه شد؛ البته لازم به ذکر است! اگرچه با همه ‌یِ تلاشها و اقداماتِ مؤثرِ فعالان و مدافعانِ حقوقِ زنان (کُنشگرانِ فِمینیسم) و همچنین حوزه‌ ها و نهادهایِ دیگر: و نیز حامیانِ کودکِ کار (در خصوصِ نوجوانانِ دختر) که باعث گردیده، تجارت و اسارتِ دختران و زنانِ قربانی در جوامعِ بشری، به عنوانِ یکی از مصادیقِ جرایمِ سازمانْ یافته و بین المللی، معرفی و شناخته شود؛ اما باز هم! به صورتِ مُکرر، و با میزانِ گسترده و میانگینِ فزاینده‌ ای، (که از سویِ انجمنهایِ مدنی و مستقلِ امورِ اجتماعیِ بانوان به تأیید رسیده است) این دردِ مشترکِ جهانی را مشاهده و رصد می‌کنیم؛ آری شبانهْ روز: در بعضی از جَراید و سایتها و سایرِ اخبارِ انتشارْ یافته در فضاهایِ مجازی و غیره ... می‌ خوانیم و می‌ شنویم و می ‌بینیم که کاسبانِ قدرت و دلّالانِ ثروت (قاچاقْ چیانِ انسان) چگونه با ابرازِ فریب و وعده ‌هایِ پوچ و تهی، و حتی با تهدید و ضَرب و شَتم و سرقت، دختران و زنانِ تحتِ فشار را (از حیثِ تبعیضِ سیاسی و تضادِ اقتصادیِ طبقاتی) به عرصه ‌یِ سقوط و ابتذالِ بشری کِشانده، و با سَلبِ امنیتِ خصوصی و کرامتِ عمومیِ ‌شان، این بذرها و دانه ‌ها (کودکانِ کار: اطفالِ دختر را) بَدَل به طیفی از ابزارِکار و تولید می نمایند (همانا رابطه یِ فقرو فحشا) به عبارتِ دیگر...این دخترانِ همیشه مغموم و مشغول به کار در مَهلکه یِ خیابان ، در فرآیندی آگاهانه و کاملاٌ تشکیلاتی، به سویِ صِنفِ بَردگانِ جنسی و روسپیْ خانه ها، حرکت و سوق داده می شوند؛ و یقیناٌ و طبیعتاٌ: بعد از مصادره و مصرف و تخریبِ روان و جسمِ شان! آنان را همچون تکهْ پاره ‌هایِ یک نونهالِ پلاسیده و پژمرده، در فطرتِ مرموز و دهشتْ ناکِ این کائناتِ لایَتَناهی؛ رها و حیران می سازند.

۹- نواقص و تناقضات در قانونِ اساسیِ کشورها ... خصوصاً ملتهایِ موسوم به جهانِ سوم:

یعنی نقاطِ ضعف و نکاتِ نارسا در کلیّات و جزئیّاتِ طرحهایِ تصویبْ شده، و همچنین عدمِ لوایحِ مدنی و اجرایی برای رفعِ دشواریها و محرومیتهایِ این طبقه ‌یِ خاص از جامعه ‌یِ بشری و یا به تعبیری ساده ‌تر و دقیق ‌تر: سراسرْ ماده‌ ها و تبصره ‌هایِ مُصوبه از سویِ نمایندگانِ منتخب و تحمیلی و نیز تعیینِ صلاحیتْ‌ شده ‌یِ حاکمان و دولتها، که با منافع و حقوقِ شهروندیِ طبقه ‌یِ تهیْ ‌دستِ جوامعِ انسانی؛ مُغایرت دارند.

۱۰- مشکلاتِ بنیادین و غیرقابلِ پیشْ ‌بینی:

مثلِ مهاجرت بر اثرِ جنگِ داخلی در کشورها، و یا مُناسباتی از این ‌گونه اتفاقات؛ که در هر صورت به کوچِ اجباریِ خانواده ‌ها ختم می ‌شود (نوعی تبعید و تمکینِ غمْ‌انگیز و خودْ خواسته)

... اما بَنابر درکِ کافی و آشناییِ بیشتر و فراتر با رویدادهایی که در پیرامون یا تقابلِ با کودکانِ کار هستند؛ به نکته ‌ای اساسی و مضمونی عمیق‌تر می‌پردازم:

مالکانِ مؤسساتِ کار و صاحبانِ مشاغل در کارخانه ‌ها و کارگاهها، با تصرف بر وسائلِ کار و تسخیرِ منابعِ مالی و عناصرِ سیاسی، موجبِ استثمارِ اقشارِ ضعیف و متوسطِ جامعه می‌شوند؛ و این فرآیندِ کاذب و ظالمانه، از یک سو نوعی لُکنتِ فرهنگی را در نظامِ اقتصادیِ سراسرِ جهان ایجاد می‌ کند؛ که همانا رابطه ‌یِ اختناق و مغلوبه ‌یِ ارباب و رعیتی است! و از جانبی دیگر: باعثِ بهره ‌کِشیِ مضاعف و غیرِ انسانی از توده ‌هایِ زحمتْکشِ خلقها (کارگران و دهقانان و دیگران ...) گردیده و در نهایتِ این ماجرا، نفوذِ هرچه تمامْ ‌ترِ سرمایه‌ دارانِ خُرد و کوچک، و مُناسباتِ کلانِ امپریالیستهایِ جهانی را پدیدار می ‌سازد؛ که نتیجتاً شکافِ طبقاتی، و همچنین گُسستِ ارزشها و ساختارهایِ بنیادین در خانواده‌ ها و جامعه مُهیا می‌ شود؛ به عبارتِ ساده ‌تر و دقیق تر : این میزان و چرخه از استبداد و برده ‌داری، به معنایِ بازیافتِ رنج و بازتولیدِ قحطی در لایه ‌هایِ میانه به پایینِ جوامعِ بشری است (یعنی یوغِ استثمار و استعمار) که بارها و بارها در گذر از تاریخِ جهان، به اشکالی مختلف و متفاوت، شاهداَش بوده ‌ایم و تجربه کرده‌ ایم؛ که پدیده ‌یِ کودکانِ کار، طرحِ نوینی از همین پُروسه یِ ناعادلانه و نامبارک است؛ و در قسمتِ ذیل به تفسیری فراخ ْ‌تر خواهم پرداخت:

هنگامی که سرپرستِ خانواده از اداره ‌یِ مالی و مدیریتِ پرورشِ افرادِ تحتِ تکلف‌ اَش باز می‌ ماند و در مقابلِ بدویْ ‌ترین و بدیهیْ ‌ترین خواسته‌ هایِ ‌شان دچارِ یأس و استیصال می‌ گردد: طبیعتاً و الزاماً، کودکان برای اِمرارِ معاش و تأمین نیازهایِ ضروریِ خود و خانوارِشان به عرصه‌ یِ خیابان پناه می ‌آورند (و این رویدادی هولناک و فاجعهْ ‌آمیز است) زیرا در خانواده ‌هایِ محروم و توسعهْ نیافته‌ یِ فرهنگی و اقتصادی، کودکان جزء نیرویِ رایگان و جوان محسوب می‌ شوند؛ و ثقلِ کلام اینجاست! که هرکودکِ شاغل، در فقدانِ یک سیستمِ مُنسجمِ تربیتی، و همچنین تحصیلِ رایگان و مساویْ ‌گسترِ آموزش، به کانونِ خیابان ... و حتی به پیکره ‌یِ خاطی و بزهکار علیهِ نظمِ موجود در جامعه تبدیل شده و دائماً موردِ تهدید و نِکوهشِ طبقه ‌یِ حاکمه و نیز شِماتتِ بخشِ عَوام و آحادِ ناآگاهِ مردم قرار می‌گیرد.

البته لازم به ذکر است: که در حکومتهایِ دیکتاتورْ مَآب (شوونیستی، ناسیونالیستی، میلیتاریستی، بورژوایی) نحوه ‌یِ عملکردِشان با پدیده ‌یِ کودکانِ کار، عموماً به صورتِ قهرْ‌آمیز و لومپنْ وار انجام می ‌پذیرد؛ که مسلماً این هَنجار والگویِ رفتاری (ایجادِ رُعب و وحشت) برآمده و برساخته از وحدتِ جنون و منشورِ جهل، و همچنین  مَشیِ سرمایه داری است! که به طورِ آشکارا در ذاتِ این قبیل نظامها و رژیمها، تثبیت و نهادینه شده است: اما در همین راستا (یعنی عدمِ هرگونه عدالت برایِ نوجوانانِ مشغول به کار) باید به یک موردِ خاص و ضروری از زاویه ‌ای مُمتاز و مُتمایز اشاره کرد: اینکه گاهی اوقات شاهدِ آن هستیم، که به دستورِ مسئولان و مقاماتِ دولتی، و نیز سایر اُرگانهایِ ذیربط و مربوطه، طرحِ جمع ‌آوریِ کودکانِ کار از سطحِ شهرها و کرانه ‌یِ خیابانها صورت می ‌پذیرد: ولی حقیقت و هدفِ نهفته در این روخدادِ ایهامْ ‌زده، کاملاً واژگون و غمْ‌ انگیز است! زیرا قصد و مُرادِ رابطان و ضابطانِ قضایی و اجراییِ نامْ‌ برده در مطلبِ فوق، به مفهومِ کمکْ ‌رسانی و ارتقایِ معیشت، و در نتیجه جلوگیری از کارِ اجباریِ این کودکانِ محروم و بی‌بضاعت نیست؛ بلکه دلیل‌ اَش! در جهتِ مُمانعت از مَخدوش شدنِ چهره ‌یِ بَزَک کرده ‌یِ شهرها و خیابانها است و باید و باید، با اطمینانِ خاطر اعلام و ابلاغ کرد: که این واکنشِ غیرِقانونی و روشِ غیرِانسانیِ حاکمانِ دولتْ مدار، نوعی هجوم و مبارزه ‌یِ علنی علیه اقشارِ تهیْ دست و ستمْ دیده ... و یکی از شاخصه ‌هایِ ارتجاعیِ خداوندانِ ثروت و اربابانِ قدرت، تلقی و تداعی می‌شود.

راستی! نکته‌ای کوتاه، ولی پیشگام و پیشتاز؛ که من به موازاتِ همین مسئله یعنی پدیده‌یِ کودکانِ کار، قائم و قائل به ابراز و توصیف ‌اَش هستم:

می‌توان با یک نگاهِ مستقل و با جست و جو در دورانِ تمدنِ بشری، و کاوش در شالوده ‌هایِ روان ْ‌شناسی و شاکله هایِ جامعهْ ‌شناسی، و نیز نگرش در اصولِ ادیان و اُسلوبهایِ فلسفه و مختصاتِ سیاست، به سوژه ‌ای مرموز و برجسته پِی بُرد؛ که این نیرویِ انسانْ نهاد، نه فقط اکنون، که از همان آغازِ جهانِ هستی و پیدایشِ بشر بر کره ‌یِ زمین، دچارِ عدمِ درکِ مشترک و تساویْ طلبانه با هم نوعانِ خویش و سایرِ موجوداتِ دیگر بوده، اما نحوه ‌یِ اجرایی آن در اَدوارِ گوناگونِ تاریخِ تمدنِ بشری، متفاوت است؛ که به تدریج و بر مبنایِ دلائل ارائه شده در ارجاعاتِ فوق و مذکور، همین ماهیتِ انسانْ ‌نهادِ تکْ ساحتیِ یگانهْ محور، در ساختاری براساسِ نظامِ سرمایه‌داری و نیز مجموعه ‌ای منزوی و انحصارْ طلب، نمودار پیدا کرده؛ و تکامل یافته است: که مسلماً عمده‌ یِ این تغییر و تحول، پیرامونِ سیاقِ درونی و بیرونیِ انسانها، و همچنین شرایطِ زیستْ محیطیِ ‌شان تعریف می‌ شود و تجلی و تبلور پیدا می‌کند.

به عنوانِ مثال: پیدایشِ تُوتِمهایِ متعدد (از قبیلِ مذاهبِ مختلف) اختراعات و ابداعِ وسائل کار، توسعه ‌یِ ابزارْآلاتِ کشاورزی و جنگی ... ایجادِ صنایعِ سنگین و سبک و نهایتاً گسترشِ علم و صنعت، تأثیرِ فراوانی بر شیوه ‌یِ نظامهایِ سرمایه‌داری و شیوعِ آن در سراسرِ جهان داشته است؛ نتیجه اینکه، آن سیستمِ تولید شده از سویِ صاحبانِ کار و حاکمانِ استبداد (ترکیب و پیوندِ طبقاتِ بورژوا و میلیتاریسم با یکدیگر) عاملی سِتَبر و سِتُرگ برایِ اغفالِ نیروهایِ کار در جامعه، و نیز اَهرمی به سمتِ کنترل و سرکوبِ سَندیکاها و اتحادیه ‌هایِ کارگری، وحتی تشکلهایِ سیاسی و جنبشهایِ انقلابی است؛ که با عرضِ تأسف باید گفت: حاصلِ این گونه اَعمالِ نامطبوع و قوانینِ نامطلوبِ استثمارْگرایانه ‌یِ فردْ محور، موجبِ فقر و توحش بر بسترِ خانواده ‌هایِ ضعیف و فرومایه ‌یِ اقتصادی در جوامعِ بشری بوده و هست و خواهد بود؛ خانواده ‌هایی که هرلحظه رو به فلاکت و زوال هستند و هویت و ارزشهایِ انسانی‌ ِشان تحتِ نفوذِ ساختاری پیچیده و انحصارْطلب قرار گرفته؛ تا آنجا که! با یک پردازشِ روانْکاوانه و دیدگاهی جامعهْ شناسانه در بینِ اقشارِ فرودست و اذهانِ زحمتْ ‌کش جامعه، می ‌توان با میزانِ نارضایتی و ناخشنودیِ ‌شان از زندگی آشنا شد و در تار و پودِشان مشاهده کرد آن ‌گونه که: این نوع خانواده ‌ها، از زایشِ خود نفرتِ روزْ افزودن دارند! و دائماً این عالمِ سیّال و چشمْ نوازِ را ملامت و سَرزنش می‌ کنند.

ضمناٌ قابلِ تأکید و تکرار است: که همین هندسه‌ یِ مُستقر و مُستمر در ارکانِ اقتصادیِ اکنونِ جهان و نمایِ اشرافیتِ نوین ‌اَش (یعنی رابطه ‌یِ ثروت و قدرتِ سیاسی) یک مفهومِ کاربردی در ابعادِ فرهنگی و اشکالِ تربیتیِ جوامعِ بشری دارد؛ که پدیده ‌یِ کودکانِ کار، نمونه ‌ای دقیق و کامل از عناصر و منابعِ این نظامِ طبقاتی و ضدِ انسانی محسوب می‌ شود و همان طور که ملاحظه می کنید مقاله ‌یِ پیشِ رو، در بضاعتِ مؤلف ‌اَش و با رویکردی انتقادی می ‌کوشد تا حوزه‌ یِ تبعیض را در مرزهایِ اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی، برایِ مخاطبانِ خود بیان کرده و نیز پندار و اندیشه ‌یِ برابرْ گستر را به همه ‌یِ خلقهایِ جهان؛ پیشنهاد و عرضه کند. (زیرا نقد و بررسی، ویرایشِ آگاهی در اکثرِ سطوحِ جامعه ‌یِ انسانی را فراهم می ‌سازد؛ و این ‌گونه! ضرورتِ تجدیدِنظر در افکار و عقایدِ پوچ و پوسیده ‌یِ بشری، تبلیغ و ترویج خواهد شد.)

اینک سطرهایی متروک و مجروح ... سخنی عریان با خِیلِ بی‌ تفاوتها و سنتْ نگارانِ بی ‌تکلیف؛ که ترسیمِ آن شعلهْ خوانِ واژگون درهیاهوی ِ باداَند:

آیا این کودکانِ ماهْ ‌تاب ... این میهمانانِ ناخوانده ... و یا شاید میزبانانِ مغلوب به اجبار؛ همان گهواره‌ هایِ خستگی در بطنِ هر انسان نیستند؟ آیا این فرشتگانِ با وقار و ناامید، در گوشه و کنارِ همین عمارتهای عظیمْ و خانه ‌هایِ غولْ آسایِ تجارت و تَوهم؛ پایتختِ درد و فلاکت و حسرت نشده ‌اَند؟ و آیا نباید سَرآسیمه و پریشانْ احوال، به سمتِ خیابانها و میدانها و چهارْراهها دوید و با آغوشِ تُردِ سخاوت، این رنگینْ کمانِ زلال و نجیب و کودکْ وار را نوازش کرد: بوسه ‌ها بر پیشانی ‌ِ‌شان زد! و بی ‌دریغ و بی ‌ریا در مقابلِ این طیفِ صداقتْ گون، دریچه ‌ای از نور و صدا گشود: تا پیوستهْ پیوسته، کولهْ بارِشان توشه‌ یِ نان و آفتاب و آرامش باشد؟

افسوس ... گویی هزارانْ هزار پرسشِ بی ‌حاصل و خطابه ‌یِ بی ‌ثمر، سهمِ این کودکان از تمامِ میعادها و رُستنها و شکوفه‌ ها خواهد بود؛ انگار لهجه و الفبایِ هر اهریمن و ابلیس در قابهایِ آونگ و آستانه، خلاصه می ‌شود؛ زیرا زبان ِ‌شان، ضرب آهنگِ دام و دژخیم است؛ زیرا که، مقصد و اصالتِ ‌شان، زنجیرها و زندانهاست؛ لعنت ... لعنت برکسانی که قتلِ آن یگانهْ اقاقیا را به تماشا نشستند! و سرانجام، غاصبان و قصابان، فانوسها و قاصدکها را به قربانگاه بردند: ذبح ِ‌شان نمودند و آنان خاموش ماندند: هرگز از بُن و نایِ استخوانهایِ ‌شان، شعور و شرافت را فریاد نکردند: هیچ نگفتند (نفرین به خادمانِ مرگ و ناطقانِ مسلخ)

ضمناً اگرچه توضیحِ واضحات ضرورتی ندارد؛ اما لازم و ملزوم می ‌دانم که محکم و مصمّم بیان کنم: که دولتِ تزویر و توطئه و دروغ ... حکومتِ توحش و بلاخیز و خرافهْ پرورِ مستقر در ایران؛ مشغولِ بخششِ اموالِ عمومی و انفاقِ منابعِ ملیِ این سرزمینِ کهنْ دیار است! و کماکان قسمتی از همین چپاول و مصادره ‌یِ عناصرِ مشترک در جامعه را صرفِ مهارِ فرهیختگان و نیز تحریف و تخریب نویسندگانِ مؤمن به خلق می‌کند و در نتیجه! ما به ازاء اَش، درماندگی و سانسور و غَضَب، جایگزینِ این ثروتِ همگانی و رفاهِ اجتماعی می‌ شود؛ بنابراین وظیفه ‌یِ هر انسانِ مسئولیتْ ‌پذیر (خصوصاً اهلِ اندیشه و الزاماً قَیّمانِ قلم) این است: که خویشاوندِ هر کودکِ کار باشد ... زیرا که، آدمی آزمونِ محض و محالِ انجمنهاست و کودکان (اطفالِ کار) قطره ‌هایِ باران در میعادگاه باغ‌ اَند و جویبارِ یقینِ ما را طلب می ‌کنند. به راستی اگر ما مدعیان و متولیانِ واژه و تفکر، کاتبانِ صلح و راویانِ آزادی نباشیم و خود را از تبارِ جنگل ... و از نسلِ گندم و خورشید و دریا ندانیم! و اگر این کودکانِ نیکْ نهاد را در ذهن و قلبِ ‌مان تلاوت نکنیم؛ آن‌ هنگام: اینان در میانِ تاول و تاوان در تلاطمِ اَندوه و فاصله و مرثیه، به دقایقِ غفلت سپرده خواهند شد و ناگاه! کلمات و گُل پونه ‌هایِ نابالغِ عاشق، حقیقت را شهادت خواهند داد و آینه و آینده ما را به بسترِ چالش و مقامِ پاسخْ ‌گویی خواهند کِشاند و در امتدادِ این تلخونِ حادثه، ما نیز همچون نقابْ‌ پوشان و چاپلوسانِ ثبت شده بر تقویمِ هنر و کارنامه ‌یِ اعتراضیِ خلقهای ِجهان، در قدمْگاه اعتراف خواهیم ایستاد و در حضورِ وجدانهایِ معصوم و آگاه، شرمگینِ تاریخ خواهیم شد و ناگزیر! مبهوت و محکوم خواهیم ماند.

آری این کودکانِ به غایت زیباسِرشت، از جنسِ خدایان و نسلِ برزخیان نیستند؛ بلکه آنان از حوالیِ رنگها و ابدیتِ رؤیاها آمده ‌اند! اما دریغا، که در لفظِ عقیم و یائسه ‌یِ فقر و نیز لابه ‌لایِ خاطراتِ مشکوک و مبهمِ ما گُم گشته ‌اند ... فراموش شده ‌اند: بیائید چونان جاده ‌ها، تلنگر و تکاپویِ این دیرینهْ بغضِ فرتوت باشیم و امواجِ لبخند و انبوهِ ستاره‌ ها را، نثارِ هر کودکِ کار کنیم؛ بیائید زمزمه ْ‌کنان! بر آن شاخسارِ خیسِ احساس، ترانه ‌یِ فتح و مهر و میلاد بیاویزیم؛ و با زخم‌هایِ ناسور (بچه‌هایِ کار) میثاقِ رفیقانه ببندیم و رازْ دانه ‌هایِ فصول را مژده دهیم تا شاید طعمِ دشواریها و متنِ این مظهرِ پروانهْ پوشِ مقاومت، نخستینْ سرودِ انسانِ معاصر شود؛ و آدمی را، از انتظارِ خاک و اشتیاقِ ابرها، سَرشار کند؛ بیائید راستین و راسخ و با هر نوع اعتقاد و اعتماد و اعتبارِمان، در صفوفِ حامیانِ حماسهْ اَنگیزِ کودکانِ کار؛ قرار گیریم و مدام و مدام، آنان را به تصویرِ چشمها و تفسیرِ گوشها، بدل سازیم؛ زیرا که، تقدیرِ جهان و رسالتِ بشریت، جغرافیایِ دریچه و دروازه است... کودکانِ کار را دریابیم.

 

 

 منبع: نبرد خلق شماره ۴۲۷، چهارشنبه اول مرداد ۱۳۹۹ ـ ۲۲ ژوییه ۲۰۲۰

بازگشت به صفحه اول