چه اتفاقی در این سیاره افتاده و دیدگاههای چپ در این باره

لیلا جدیدی

هزاران نفر در سراسر جهان جان خود را در پی شیوع گسترده ویروسی کرونا از دست داده اند، بیش از دو میلیون تن دیگر مبتلا شده اند و این شمار همچنان رو به افزایش است.

اگرچه چین، آمریکا، جمهوری اسلامی و برخی از کشورهای اروپایی مانند ایتالیا و اسپانیا در صدر خبرها قرار دارند، اما حاشیه نشینها و زاغه نشینان در آفریقا، خاورمیانه، شبه قاره هند و آمریکای لاتین که در مکان سکونت شان کمتر نشانی از امکانات پزشکی و بهداشتی وجود دارد، شمار مرگ و میر را به میلیونها خواهند رساند.

مردم جهان همزمان با نگرانی از وضعیت ناهنجار سلامتی، مالی و اجتماعی کنونی و در پیش رو، می خواهند بدانند که چه کسانی را باید مسوول گسترش ویروس بدانند و علیه چه کسانی باید اعتراض کنند؛ خودشان، دولتها، یا حتی کشور چین را؟ آنها می خواهند بدانند چه اتفاقی در این سیاره افتاده؟ آینده چه خواهد بود؟

در این نوشته تلاش شده است به برخی از این پرسشها پاسخ داده شود. از سوی دیگر، از آنجا که رسانه ها در اکثر کشورها بلندگوی حکومتهای راست گرا هستند، تلاش شده برخی از دیدگاههای نیروها و فعالان مترقی و چپ منعکس گردد.

با بررسی آنچه که تاکنون گذشته و تکیه بر نظرات بسیاری از کارشناسان در سراسر جهان، این واقعیت که مهمترین علل شیوع گسترده این ویروس بر پایه دو فاکتور اساسی استوار است، انکار ناپذیر گردیده: نخست، تکذیب خطر ویروس در مراحل اولیه از جانب دولتها و طبقه حاکمه بسیاری از کشورها و سپس، ناتوانی سیستم بهداشت و درمان جهانی که بر پایه اقتصاد سرمایه داری قرار دارد.

ویژگی بحرانهای بزرگ در این است که تضادهای انباشته شده ای که سالها سرکوب شده اند، عریان شده و به سطح آورده می شود. عقب ماندگی، فساد، خودکامگی در سازمان اقتصادی، رهبری سیاسی و ایدیولوژی حاکم به شکلی بی پرده به صحنه می آید. این بحران همه گیر طی فقط چند هفته نظم اجتماعی، سیاسی و اقتصاد موجود را در چشم میلیونها نفر در سراسر جهان ناکارآمد و بی اعتبار کرده است.

شیوع ویروس کرونا این واقعیت را به سطح آورده که در سیستم اقتصادی غالب بر جهان، اگرچه گهگاه سلامت و زندگی بشر در اولویت قرار گرفته، اما در بسیاری از نقاط جهان مرگ انسانها سود بیشتری داشته تا زنده ماندن شان.

 

علت شیوع گسترده بیماری

از ایالات متحده تا چین، ایران، ایتالیا و بسیار نقاط دیگر جهان، حاکمان با تصمیماتی درباره مرگ و زندگی انسانها روبرو بودند. آنها زمان گرانبها را به جای جنگ با ویروس صرف جنگ با واقعیت می کردند. "توماس بولیکی"، کارشناس بهداشت جهانی در اندیشکده شورای روابط خارجی، می گوید: "انکار و در نتیجه تاخیر در اقدام، منجر به گسترش وسیع ویروس شد". وی می افزاید، "کشورهایی که به سرعت اقدام نکردند، اکنون بهای آنرا می پردازند". روشن است که این بها پایمال شدن امنیت، سلامت و جان انسانها است.

بدین صورت فرصت جلوگیری از گسترش بیماری ناشی از ویروس از دست رفت. "مارک لیپیچ"، اپیدمیولوژیست بیماریهای عفونی در دانشگاه هاروارد T.H. دانشکده بهداشت عمومی، معتقد است: "تعقیب منشاء موردهای مثبت دیگر عملی نیست و آن پنجره بسته شده است." وی "فاصله گرفتن و قرنطینه "را تنها راه می داند و بر طولانی بودن زمان آن تاکید جدی دارد.

نخستین پرده پوشی و انکار از حاکمان چین آغاز شد، کشوری که ویروس از آنجا نشت کرد و از همانجا تکذیب واقعیت نیز همچون کرونا به کشورهای دیگر سرایت کرد.

ریس جمهور دست راستی برزیل، " ژائیر بولسونارو" ( Jair Bolsonaro) نیز اعلام کرد: "مردم بزودی خواهند دید که از سوی رووسای ایالتها و بخش وسیعی از رسانه ها گول خورده اند." او بیماری حاصل از ویروس کرونا را "یک سرماخوردگی کوچک" توصیف کرد. بولسونارو احمقانه ادعا کرد که مردم برزیل نسبت به این ویروس مصونیت دارند (برزیل تا تاریخ ۱۶ آوریل/ ۲۸ فروردین، نزدیک به ۲۸ هزار مورد تایید شده و بیش از ۱۷۰۰ قربانی داشته است).

"پدرو سانچز" (Minister Pedro Sánchez)، نخست وزیر سوسیال دموکرات تازه به منصب رسیده اسپانیا، نیز بین اعلام یا تکذیب، انتخاب سختی داشت، وی با تصمیمی سرنوشت ساز برای حفظ قدرت سیاسی روبرو بود. سانچز انتخاب دوم را به نفع خود ارزیابی کرد. حتی هنگامی که شیوع ویروس در این کشور تایید شده بود، سانچز به دهها هزار نفر اجازه داد تا به تماشای مسابقات فوتبال بروند و یک تظاهرات فمینیستی ۱۲۰ هزار نفری در مادرید نیز با تایید وی برگزار شد. سرانجام این تصمیم غیر انسانی، پایتخت را به مرکز شیوع کرونا در این کشور و اسپانیا را به چهارمین کشور مبتلا در جهان تبدیل کرد.

ریس جمهور مکزیک، "آندرس مانوئل لوپز اوبرادور" (Andrés Manuel López Obrador)، مردم را به ادامه رفتن به رستورانها تشویق کرد زیرا به گفته او "این کار اقتصاد را تقویت می کند".

در مصر، حتی پس از آنکه بسیاری از کشورها ازجمله کانادا، تایوان، لبنان، الجزایر، یونان، ایالات متحده، فرانسه و کویت گزارش دادند که تست گردشگرانی که به مصر سفر کرده اند، مثبت بوده، رژیم این کشور و رسانه ها آن را تکذیب کرده و اقدامی نکردند. "هاله زاید" (Hala Zayed)، وزیر بهداشت مصر، در اواسط ماه فوریه ادعا کرد که ویروس به این کشور نخواهد آمد، زیرا "کرونا در چین است و نه در مصر". زاید همچنین ادعا کرد که این ویروس مسری نیست و وی قصد ندارد بازدید کنندگان چینی را از ورود به این کشور منع کند "زیرا سازمان بهداشت جهانی این کار را توصیه نکرده."

سران کشورهای دیگری که هم اکنون با فاجعه انسانی وسیع تری روبرو هستند برای نمونه ایران و آمریکا، نه تنها نخست این ویروس خطرناک را تکذیب می کردند، بلکه دست به تشویق مردم برای رفتن به سر کار می زدند.

در ایران، خامنه ای متهم شیوع کرونا را "آمریکا" و "اجنه" معرفی کرد، در این صورت بدیهی است که تلاش برای مُبارزه با آن نیز فقط می توانست "توطئه ضدانقلاب" توصیف شود.

بسیاری از کشورها از جمله رژیم حاکم بر ایران به طور دلبخواهی و بدون رعایت پیشنهادات و دستورات سازمان بهداشت جهانی عمل کردند و بدین طریق نه تنها جان شهروندان عادی، بلکه جان کارکنان خدمات بهداشتی را نیز به خطر مرگ انداختند.

ترامپ ریس جمهور آمریکا اولین اظهارنظر در باره کرونا را هنگامی که در کنفرانس داووس بود، در ۲۲ ژانویه/ ۲ بهمن با خبرنگاران انجام داد. او در پاسخ به سووال خبرنگار که آیا در این مرحله نگرانی از بیماری و شیوع اپیدمی وجود دارد؟ گفت: "نه اصلا. ما آن را کاملا تحت کنترل داریم. این فقط مربوط به یکنفر است که از چین آمده. ما آن را تحت کنترل داریم. این هیچ مشکلی نخواهد بود."

ترامپ و کمین او حتی زمانی که شیوع بیماری سرعت گرفته بود بازگشت زود هنگام به کار را تبلیغ و ترویج می کردند. بدین شکل هر دو کشور زمان گرانبهایی را تلف کردند و به سرعت به قله کوه مبتلایان صعود کردند.

در بریتانیا "بوریس جانسون" مدعی داشتن استراتژی دیگری بود، به این ترتیب که دولت به دنبال مبتلایان احتمالی نمی رود و فقط به افرادی که به بیمارستان اجازه ورود می گیرند، رسیدگی می کند، با این تصور که زمانی که همه مبتلا شوند، مصونیت پیدا می کنند. او روز ۱۲ مارس/ ۲۲ اسفند بدون اعلام هرگونه تدبیر حفاظتی، به خانواده ها اطلاع داد که عزیزان خود را از دست خواهند داد.

"بن هیلیر" (Ben Hillier) ، نویسنده نشریه "پرچم سرخ"، در مقاله ای منتشر شده در "مانتلی ریویو" (دوم مارس ۲۰۲۰) با عنوان "ویروس کرونا: یک فاجعه دست ساز سرمایه داری"، انتخاب حکومتها را در نخستین روزها بررسی کرده است: "در صورت مواجهه با ویروسی که متخصصان پزشکی می گویند بسیار مسری و خطرناک است و تا به حال ندیده اند و اطلاعاتی در مورد آن ندارند، چکار باید کرد؟ دو راه بیشتر پیش رو نیست: یا آنکه برای جلوگیری از پیشرفت آن به سرعت دست به اقدامات پیشگیرانه بزنی و سیستم بهداشتی را برای شیوع بالقوه آن آماده کنی و یا آنکه آن را نادیده بگیری و با قاطعیت و بدون هیچ تحقیقی ادعا کنی که مساله مهمی نیست و تفاوتی با آنفولانزا ندارد و همزمان کسانی که وقوع بحران در راه را جدی گرفته اند را متهم کنی که در آن گونه ای از منافع سیاسی را دنبال می کنند. سپس وقتی به همه گیر شدن ویروس رسیدی و دیدی پزشکان ابزار کافی برای مبارزه با آن را ندارند، بیایی و بگویی همه چیز تحت کنترل است."

وی ادامه می دهد: "حکومتها و قدرتهای سرمایه داری و خودکامه راه دوم را انتخاب کردند. نخستین واکنش چین تکذیب بود. مقامهای چینی در وان بیشتر به فکر برگزاری کنگره حزب کمونیست و جشن گرفتن برای آن بودند و به اخطار پزشکان توجه نکردند. چند هفته گذشت تا تکذیب به وحشت ختم شد و در آن هنگام بزرگترین قرنطینه در تاریخ بشر صورت گرفت. در این حال به علت نبود آمادگی برای مقابله، جانهای بسیاری از دست رفت تا توانستند کنترل لازم را داشته باشند. در آمریکا دونالد ترامپ نیز شیوع کرونا را "اخبار جعلی" توصیف کرد که از جانب دمکراتها بافته شده و یک توطئه برای تخریب ریاست جمهوری او و سقوط بازار سهام است. در این میان رسانه هایی که تهدید جنگ را در بوق و کرنا می کردند و ادای منتقد ترامپ را در می آوردند، با او همزبان شدند. روزنامه واشنگتن پست نوشت: "کوتاه بیایید دوستان، نگران ویروس کرونا نباشید، به جای آن نگران آنفولانزا باشید."

اینها فقط چند نمونه است که نشان می دهد، این همه درد در سراسر جهان، بیمارستانهای شلوغ و تلفات جانی و مالی، انتخاب این دسته از سیاستمداران است. به همین جهت اگر ویروس کرونا متهم اصلی در تهدید جهان است، متهم ردیف دوم سیاستمداران حاکمی هستند که خطرات آن را زیر فرش جارو کردند.

برای اثبات بیشتر این ادعا بیاییم به چند نمونه دیگر مانند کره جنوبی و آلمان که حاکی از برخوردهای مسوولانه است، نگاه کنیم. دولتهای در این دو کشور راستگویانه اطلاع رسانی کردند و اقدامات ضروری را در نخستین روزها انجام دادند و به همین دلیل نیز کمترین میزان مرگ و میر به نسبت تعداد افراد مبتلا و بیشترین تعداد بهبودیافتگان را دارند.

 

آنها که توانستند

کره جنوبی با روشهای سخت و پیشگیرانه، شیوع را از اوج روزانه ۹۰۹ مورد جدید به روزانه ۷۴ مورد کاهش داد. تا ۱۵ مارس/ ۲۶ اسفند بیش از ۲۵۰ هزار نفر مورد آزمایش قرار گرفتند.

یک نمونه دیگر کشور سنگاپور است. اگرچه هیچ کشوری به اندازه چین واکنش تهاجمی برای جلوگیری از پیشرفت ویروس با قرار دادن دهها میلیون نفر برای هفته ها در قرنطینه اجباری نداشت، سنگاپور اما بهترین واکنش پیشگیرانه و سریع را داشت. سنگاپور از نخستین کشورهایی بود که ممنوعیت پروازهای ورودی از شهر چینی ووهان را اعلام کرد. این کشور تا تاریخ ۱۶ آوریل/ ۲۸ فروردین، ۳۶۹۹ پرونده ثبت شده و ۱۰ قربانی داشته است. "دیوید هیمن" که نماینده سازمان جهانی بهداشت در هنگام بیماری سار بود و هنگام شیوع آن در سنگاپور تدریس می کرد، می گوید: "سنگاپور همه اقدامات لازم را به خوبی انجام داده. آنها واضح و روشن همه چیز را به جامعه گفته اند و مردم نیز کاملا تفهیم شده اند که نه تنها سلامت خود، بلکه سلامت دیگران هم در دست آنهاست."

در هنگ کنگ، "بن کاولینگ"، استاد اپیدمیولوژی بیماریهای عفونی، می گوید: "هنگ کنگ خیلی سریع پاسخ مناسب داد. آنها از ۳۱ دسامبر/ ۱۰ دی که گزارش چین را دریافت کردند، تمامی گذرگاههای مرزی با این کشور را بستند."

یکی دیگر از کشورهایی که اقدامات پیشگیرانه گسترده ای انجام داد، تایوان است. "کیتلین ریورز"، دانشیار در رشته اپیدمیولوژی دانشگاه جان هاپکینز مرکز امنیت سلامت، می گوید: "سنگاپور، تایوان، هنگ کنگ و کره جنوبی در ارتباط با یکدیگر استراتژیهای تهاجمی برای شناخت موردها، ایجاد فاصله، تعقیب منبع ابتلا و در قرنطینه قراردادن افرادی که در معرض ریسک هستند را به اجرا در آوردند. آنها به اقدامات چند لایه ای دست زدند."

نیکاراگوئه نیز در زمره موفق ترین کشورهای آمریکای لاتین در مبارزه با شیوع ویروس کرونا بوده است. تا تاریخ ۱۶ آوریل/ ۲۸ فروردین، نیکاراگوئه دارای ۹ مورد تایید شده و یک قربانی بوده است. با نگاه به مثالهای یاد شده این سوال مطرح می شود که چرا رهبران دیگر کشورها سهل انگاری کرده و وقت را تلف کردند؟

 

موضوع اقتصاد است

"جرمی شیفمن"، یک کارشناس سیاست بهداشت و درمان در دانشگاه جان هاپکینز، می گوید: "نمی توان موضوع را به نوع رژیم یا حتی یک ایدیولوژی سیاسی مرتبط دانست". اگر نظریه وی درست باشد پس در این صورت علت چیست؟ نظریه های گوناگون دلایل گوناگونی ارائه می کنند: هراس رهبران از آسیب رسیدن به جایگاه سیاسی شان، جلوگیری از آسیب اقتصادی کشور، به خطر نیفتادن سود و منافع سرمایه داران، حفظ وجهه داخلی و جهانی و اعتقاد بدون تحقیق به اینکه کرونا خطرناک نیست.

با این حال به نظر می آید وجه اقتصادی از مهمترین عوامل مهم این کوتاهی بوده است. برای اثبات به چند نمونه توجه کنیم:

شرکت آمازون، بزرگترین بنگاه تجاری آنلاین، حتی زمانی که کارکنان تست مثبت داشتند، اعلام کرد که نه درها را می بندد و نه تسهیلاتی برای کارگران ایجاد می کند.

مجله راستگرای مورد حمایت ترامپ حتی مردم را به مبتلا شدن به ویروس تشویق می کرد تا بدین وسیله "مصونیت عمومی" ایجاد شود.

طبقه ممتاز آمریکا نیز نظیر همین نظرات را داشت. "لوید بلانکفین"، مدیر پیشین گلدمن ساکس و "گری کوهن" مشاور اقتصادی سابق ترامپ، در اوایل شیوع ویروس در آمریکا خواستار شدند: "زمان آن رسیده که در مورد ضرورت گفتگو در تعیین زمان برای بازگشت به کار اقتصاد را آغاز کنیم."

مدیر عامل بانک بزرگ ولز، "فارگو"، با اشاره به "کارکنان سالم زیر ۵۵ سال" گفت: "بتدریج آنها را به کار برمی گردانیم تا ببینیم چه می شود، بعضی از آنها ممکن است مریض بشوند و بعضی حتی بمیرند، نمی دانم."

"تام گلیسانویک"، میلیاردر، درحالیکه در بالکن خانه مجلل خود در فلوریدا مشغول کشیدن سیگار "پدرون" بود در مصاحبه ای با روزنامه اقتصادی بلومبرگ فریاد اعتراض برآورد که "زیان تعطیل کردن اقتصاد، بسیار بدتر از دست دادن چند تا آدم است" و " باید ضرر و منفعت را سنگین و سبک کنید".

البته این فقط مربوط به آمریکا نبود، تشویق مردم به فدا کردن جانشان به نفع " اقتصاد" نمونه های فراوان داشت.

در آلمان، مدیر یکی از صندوقهای اعتباری به نام "الکساندر دیبلیوس" به روزنامه "هندلزبلات" گفت: "توقف فعالیت اقتصاد خطرناکتر و ترسناکتر از ویروس و بیماری و مرگ است."

"اندره دامون" (Andre Damon)، نویسنده چپ گرا، در نوشته ای با عنوان "چند نفر باید برای وال ستریت بمیرند؟" می گوید: "تصمیمات و اظهار نظرات طبقه حاکمه نشان از هم جهل و هم بی تفاوتی به زندگی مردم دارد. در واقع ارزش زندگی اینجا مورد بحث و معامله قرار می گیرد". وی در ادامه ضرورت در دستور کار قرار گرفتن "فاصله گذاری، تعطیلی مدارس و شدت بخشیدن به آزمایشها و تحقیقات وسیع برای یافتن منشاء بیماری هر فرد" تاکید می کند. وی ادامه می دهد: "اینها دستورات سازمان بهداشت جهانی و اقدامات اولیه ای هستند که برخی از کشورها از جمله آمریکا در پیش نگرفتند. بیمارستانها به جز افرادی که به شدت بیمار هستند، کسی را آزمایش نکردند و این امر تعقیب منشاء بیماری را به نسبت زیادی غیر ممکن کرد. از طرفی، توصیه های سازمان بهداشت جهانی که بر جدا کردن افراد مبتلا در خانواده پافشاری می کرد و خواستار قرنطینه اجباری از سوی دولت شده بود، نادیده گرفته شد. با این همه، حتی وقتی حاکمان دستور دادند که کارگران و کارمندان بر سر کار خود حاضر شوند، آنها دست به نافرمانی زدند و در برخی کشورها به طور جمعی محل کار را ترک کرده اند. کارگران ماشین سازی دیترویت، کارکنان آمازون و کارگران پست کار را زمین گذاشتند. طبقه کارگر باید از دولتها و کارفرمایان بخواهد واکنش فوری و جدی از خود نشان دهند."

دامون به ضرورت اقدامات زیر تاکید دارد:

- همه مشاغل غیر ضروری باید تعطیل شود و حقوق تمامی کارکنان پرداخت گردد

- آنهایی که باید به کار ادامه بدهند، از تمامی حفاظتهای لازم برخوردار شوند

- دسترسی جهانی به آزمایش بدون کوچکترین مخارج برای افراد جامعه باید وجود داشته باشد

- رسیدگی در به بیمارستان با وسایل و تجهیزات و بدون مخارج برای بیمار باشد

- زندانیان باید در حفاظت کامل قرار گیرند

- برای مهاجران شرایط سالم زندگی فراهم شود تا از انتشار بیماری جلوگیری شود

- نقش جامعه نیز این است که در جهت برآورده شدن این ضروریات پافشاری و در محل کار و خانه قواعد سلامتی خود و دیگران را رعایت کند

- پاسخ دهی مناسب به این بیماری را نباید در اختیار سرمایه داران، سیاستمداران حاکم و طبقه حاکمه گذاشت. آنها نخستین و اساسی ترین نگرانی شان از دست دادن سود در بحران بازار سهام است.

 

برخی دیدگاههای فعالان چپ جهانی  

در وبسایت "دفاع از مارکسیسم" که ارگان گرایش مارکسیستی بین المللی است و هم اکنون در بیش از ۳۰ کشور جهان سازمان یافته است، در نوشته ای با عنوان "همه گیری ویروس کرونا صفحه جدیدی را در تاریخ جهان را گشوده است" (۱۳ مارس ۲۰۲۰) آمده است: "آیا تنها مخارج سنگینی که صرف سلاح و موشک، تروریسم و ساخت سلاح کشتار جمعی در ایران و هزینه سلاحهای مدرن برای آدم کشی در غرب می شود، نمی توانست برای ماسک صورت و سایر وسایل ایمنی برای بیمارستانها هزینه شود؟ نمی تواند ونتیلاتور برای بخش بهداشت و درمان شود؟ دسترسی به آزمایشاتی که برای ردیابی و یا مقابله با ویروس لازم است، راحت نیست و هزاران نفر که علائم ابتلا به ویروس کرونا را دارند، می خواهند از ابتلا یا ابتلا نشدن به ویروس مطلع شوند."

"دیوید نورث" در مقاله ای تحت عنوان "طبقه کارگر، سوسیالیسم و نبرد علیه بیماری پندمیک" اشاره بدین امر دارد: " در واقع، خطر ابتلا به یک بیماری همه گیر کشنده طی دو دهه گذشته مورد مطالعات پزشکی و گزارشهای دولتی بوده است، اما این هشدارها کمرنگ و نادیده گرفته شده. یک سیستم اقتصادی و سیاسی که هدف اصلی آن پروار کردن یک الیگارشی انگل است، منابع مالی را در صورتی که سود زیادی تولید نکند، برای تحقیقات علمی و امنیت سلامت مردم صرف نمی کند، زیرا اتلاف وقت و پول تلقی می شود"

وی در این مقاله به لزوم در دستور کار قرار دادن "همکاری جهانی دانشمندان و محققان در مبارزه ای جهانی " تاکید می کند و می گوید: "هزینه های جنگ و کشتار باید کنار گذاشته شود و تمام منابع صرف مبارزه با این بیماری گردد. همچنین این هزینه ها صرف بهبود محیط زیست و دیگر تهدیداتی که زندگی در این سیاره را به خطر می اندازد، گردد."

او در خاتمه می نویسد: "از آن رو که ما با بحران جهانی و مسایل مربوط به آن قرار داریم و این بحران کما بیش مشکلات اجتماعی و سیاسی مشترک کشورهای جهان، حتی کشورهایی که دارای منابع زیادی هستند و این فاجعه را تجربه می کنند است، نیاز به مبارزه و وحدت طبقانی کارگران و زحمتکشان جهان و کنار گذاشتن شوینیسم ملی داریم."

در گزارش اقتصادی هاروارد، سه اقتصاددان سرشناس، "فیلیپ کارلسن ژلسک"( (Philipp Carlsson-Szlezak ، "مارتین ریوز" (Martin Reeves) و "پاول سوارتس "((Paul Swartz در مقاله ای با عنوان "اقتصاد جهانی پس از بحران کرونا به کدام سو می رود؟" (۳ مارس ۲۰۲۰) ضمن آنکه تشریح می کنند چگونه کار دیجیتالی توسعه وسیعی خواهد داشت و از همین اکنون شاهد آن هستیم، اما می گویند با این حال به حدس و گمانها در این شرایط به هیچ وجه نباید تکیه کرد. آنها بهترین روش را "مطالعه تاریخ اقتصاد پس از هر اپیدمی و شوک" پیشنهاد کرده اند".

در نوشته دیگری منتشر شده در وب سایت "در دفاع از مارکسیسم"، جهان سرمایه داری اینگونه توصیف شده است : "برای سرمایه داری هیچ نشانه ای از بهبود سریع اقتصادی وجود ندارد. برخی از کارشناسان پیش بینی می کنند که رشد اقتصادی جهان می تواند از ۲.۶درصد در سال گذشته به یک درصد نزول کند ، این بدان معنی خواهد بود که تعدادی از کشورها در رکود اقتصادی فرو خواهند رفت. اما این در حالت خوشبینانه است، زیرا صنعت، تجارت و حمل و نقل پس از آنکه چرخه اختلالات موجود را طی کرد، با کاهش مصرف روبرو می شود. اقتصاد جهانی دچار یک بحران عمیق خواهد شد. سهام و قیمت نفت به سرعت سقوط کرده و فرقی ندارد که بانکها تا چه حد بهره را پایین بیاورند، قیمتها همچنان سقوط خواهد کرد. این چشم اندازی منفی برای طبقه حاکمه و سرمایه داران کلان است. آنها به درستی به جهتی که اقتصاد جهانی می رود آگاه هستند و در باره آن نگران".

شواهد زیادی این گفته را تایید می کند: رکود اقتصادی چین، دومین اقتصاد بزرگ جهان، به میزان دوره انقلاب فرهنگی مائو است. صنایع بزرگ حتی پس از کنترل ویروس و اشتغال به کار کارگران با کاهش تقاضا روبرو هستند. جمهوری چک مرزها را به روی ۱۵ کشور اتحادیه اروپا بسته، استرالیا مرز با ایتالیا را بسته، فرانسه، آلمان و دیگر کشورهای اروپایی صادرات لوازم درمانی را منع کرده اند. در واقع بازار مشترک به سرعت بسته می شود. از این رو است که تمامی تضادهای درونی اتحادیه اروپا به سطح آمده و آینده اتحادیه اروپا را زیر سوال برده است.

در این زمینه، وب سایت "در دفاع از مارکسیسم" می نویسد: "بورژوازی بحران اقتصادی را به گردن این ویروس می اندازد. اما این فقط یک اتفاق بود که تمامی تضادهای انباشت شده قبلی در سیستم به سطح آورد، شرایط فعلی به طور کلی بحران سرمایه داری در مجموع است که زمینه های آن طی دهها سال به وجود آمده ... طبقه سرمایه دار توانست برای مدتی با وام دادن یا بهتر بگوییم، مقروض کردن مردم مانع رکود اقتصادی گردد. دیر یا زود اما بادکنک باید می ترکید. ما این روز را پیش بینی کرده بودیم." منبع یاد شده در نهایت به این جمعبندی می رسد: "بحران کنونی اقتصاد جهانی را ضعیف تر خواهد کرد. کشورهای یکی پس از دیگری ناچار شده اند برای شناور ماندن اقتصاد بسته های حمایتی به مردم بدهند، اما این بحران اقتصادی به این صورت و به این زودی از بین نخواهد رفت."

اما در جایی دیگر، مایک دیوس (Mike Davis)، جامعه شناس و تاریخدان چپ آمریکایی و نویسنده چندین کتاب از جمله "سیاره زاغه ها و شهر سنگ کوهی" که موضوع آن تصویری از فقیرها و نیروهای قدرتمند در تاریخ است، بحران فعلی را به عنوان "فرصت مهمی برای خلع سلاح قدرت شرکتهای بزرگ دارویی توصیف می کند". وی از این هم فراتر رفته و آنها را باعث و بانی این بلای همه گیر می داند. او می گوید هم اکنون زمان "مالکیت اجتماعی" و "دموکراتیزه شدن قدرت اقتصادى" رسیده است و اصلاح سیستمهای فعلی بهداشت و درمان کافی نیست. وی می نویسد: "در ادبیات سوسیالیستی اینها صرفاً واژگانی ظریف برای ملی شدن است و اکنون پندمی فعلی بر این استدلال که جهانی سازی سرمایه داری با فقدان زیرساختهای بهداشت عمومی بین المللی از نظر بیولوژیکی ناپایدار است، صحه گذاشته است."

او می افزاید: "اما این زیرساختها هرگز وجود نخواهد داشت، تا زمانی که جنبشهای مردمی عامل سود را از بهداشت و درمان حذف نکنند. از هنگام جنبش اشغال وال ستریت تلاش برای یک طرح مستقل سوسیالیستی جهت بقا و نجات جان انسانها در جریان بوده است. از نخستین روز اشغال، فعالان و جنبشهای مترقی به طور پیروزمندانه ای مبارزه علیه نابرابری در ثروت را پیش برده اند و اکنون سوسیالیستها باید گامهای بزرگتر بعدی را بر داشته و بهداشت و درمان را در بالای لیست خود قرار دهند. سوسیالیستها باید از مالکیت اجتماعی و دموکراتیزه شدن قدرت اقتصادی حمایت کرده و برای آن مبارزه کنند."

اقتصاد دادن فرانسوی، "توماس پیکتی" (Thomas Piketty)، در آستانه انتشار کتاب جدیدش که در آن لزوم تقسیم ثروت به شکلی رادیکال مطرح شده می گوید: "دخالت و اقدامات بزرگ اقتصادی دولت در دوران بحران کرونا نشان می دهد که تا چه حد تنظیم اقتصاد در دست دولتها است."

"بن هیلیر" خوشبینی به درس گرفتن نظام سرمایه داری از شرایط کنونی را بی فایده می داند و می گوید: "مانند هر بحران دیگری، بحران ویروس همه گیر کرونا هیچ تغییری در فکر و عمل قدرتهای حاکمه نمی دهد تا بیایند نیازهای کارگران و مردم فقیر را برآورده کنند و برای آنها منابع کافی به وجود بیاورند. نه تنها حقوق و مزایای کامل دوران بیماری و مرخصی و پرداخت مخارج بیماری و دوران بیماری داده نخواهد شد، بلکه دنیایی به وجود نمی آورند که نیازهای انسانی در آن برطرف شود. آنها همچنان به انباشت پول و سرمایه و افزایش قدرت خود ادامه می دهند."

"نائومی کلاین" (Naomi Klein)، ژورنالیست و فعال چپ سرشناس کانادایی، که کانون فعالیت اش علیه جهانی سازی و تخریب محیط زیست است، بحران کرونا را "کاتالیزور نوعی جهش تکاملی" ارزیابی می کند "درست همانطور که رکود بزرگ جهانی منجر به پیمان اجتماعی بزرگ توسط روزولت شد". وی می خواهد این بحران زمینه و فرصتی باشد جهت تحولی جدید در محیط زیست: "به دهه ۱۹۳۰ بیاندیشید، زمانی که رکود بزرگ به پیمان اجتماعی جدید منتهی شد ... این نیز یک پیمان اجتماعی سبز می تواند باشد. به جای نجات صنایع کثیف قرن گذشته، باید محصولات پاک را حمایت کنیم، آنچه که در قرن پیش رو ما را به سمت دستیابی به ایمنی سوق می دهد." او می گوید: "اگر تا به حال تاریخ یک چیز به ما یاد داده باشد، این است که لحظه های شوک آور بسیار ناپایدار هستند. ما یا خیلی از دست می دهیم و طبقه ممتاز پوست از سرمان می کند و تا دهها سال باید بهای آنرا بپردازیم و یا اینکه پیروزیهای مترقیانه ای را کسب می کنیم که فقط چند هفته قبل از آن به نظر غیرممکن می آمد. الان وقت آن نیست که اعصاب خودمان را خراب کنیم. آینده توسط کسی تعیین می شود که بخواهد برای ایده ها و فرصتهای به دست آمده سخت تر مبارزه کند. "

نائومی کلاین می گوید: "شاهد من یک اقتصاد دان افراطی بازار آزاد است که در بسیاری مسایل اشتباه می کرد، اما یک چیز را صحیح گفت؛ در زمان وقوع بحران، ایده هایی که به نظر غیرممکن می آید، به یکباره ممکن می شود."

ویلیام دیویس (William Davies)، اقتصاددان سیاسی و جامعه شناس سوسیالیست بریتانیایی در مقاله ای با عنوان "بحران جهانی گذشته دنیا را تغییر نداد اما این بحران خواهد داد" (گاردین ۲۴ مارس ۲۰۲۰)، تفاوتهای دو بحران جهانی را مقایسه کرده: "از همین حالا می توانیم تفاوت پس از بحرانهای دهه ۷۰ را با ۲۰۲۰ ببینیم. پیشتر، روند تحولات، اوج گیری سرمایه داری بر این پایه ها را در بر داشت: سفرهای تجاری، توریسم و تجارت، اما نابسامانیهای جهان امروز درست از همین ویژگیهای سرمایه داری گلوبال ریشه گرفته. این را هیچ اقتصاد دانی نمی تواند منکر شود. اینها ویژگی یک الگوی سیاست اقتصادی خاص، برای نمونه مدل کینزی، نیست؛ اینها ویژگی سرمایه داری به طور عام است و به همین دلیل سالها و شاید دهه ها طول بکشد تا اهمیت سال ۲۰۲۰ را بشود کاملا درک کرد. یک واقعیت بسیار آشکار در مرکز بحران کنونی وجود دارد که حس نزدیکی به دوران جنگ دارد تا رکود اقتصادی. می توانیم اطمینان داشته باشیم که این نه تنها یک بحران جهانی واقعی است، بلکه یک نقطه عطف جهانی نیز می باشد. دردهای بسیار عاطفی، فیزیکی و مالی با خود دارد که بهبود آن راه دشواری خواهد بود. آثار بحرانی به این مقیاس تا زمانی که بسیاری از اصول زندگی اجتماعی و اقتصادی بازسازی کامل شود، هرگز برطرف نمی شود."

"کنعان مالک"(Kenan Malik) ، مقاله نویس و سخنران، در مقاله ای تحت عنوان " ویروس کرونا میزان شکنندگی جامعه را آشکار کرده: بیایید راه حلی پیدا کنیم برای آینده" (گاردین ۲۲ مارس ۲۰۲۰) نوشته است: "در حالت بحرانی، مسائلی که سیاست گذاران مدتها بر آن چشم بسته اند به ناگهان مهم می شود. ریاکاری یک سیستم هنگام وقوع یک بحران این است که به ما گفته شود "ما همه با هستیم"، اما قبل و بعد از بحران، نیازهای فقیرترین و آسیب پذیرترین افراد بازهم به شدت نادیده گرفته می شود. خسارات بحران اقتصادی ۲۰۰۸ را با داراییهای جامعه پرداخت کردند. پس از این بود که جامعه ناچار شد برای آن بذل و بخششها دهه ها سیاست ریاضت اقتصادی را تحمل کند." توصیه وی این است: "ما باید با هر چه در توان داریم این بیماری را تحت کنترل در آوریم، اما وقتی چنین شد باید هر چه در توان داریم علیه دستمزد کم، نبود امنیت شغلی و مزایای ناکافی برای یک زندگی انسانی مبارزه کنیم."

 

نتیجه:

از چین تا ایالات متحده، ایتالیا، ایران و بسیاری از دیگر نقاط جهان، دولتهای حاکم با تلف کردن وقت به گسترش این ویروس مرگزا کمک کردند. مردمی که تکیه بر دولتها داشتند تا در چنین بحرانهایی به آنها رسیدگی شود، دریافتند ارزش زندگی با منطقی بیرحمانه سنجش می شود. رهبران دولتهای سرمایه داری در طمع پول و قدرت جان آنان را به خطر انداختند. آنها حتی برای سبک کردن دوش خود از بار مسوولیت، ادعا کردند که این ویروس تنها گریبانگیر سالمندان می شود، گویی که سالمندان، کسانی که با تلاش آنها جهان امروز ساخته شده و در دامن مهر شان نسل نو رشد کرده و تربیت می شود، ارزش نجات ندارند؟ گذشته از آن، این هم فقط یک ادعای دروغ و ریاکاری بود؛ کرونا به مردم در همه سطوح سنی سرایت کرده است. تنها در آمریکا، ۳۸ درصد افرادی که در بیمارستان بستری شده اند، در سنین بین ۲۰ تا ۵۴ بوده اند.

در سال ۲۰۰۳، سارس شیوع پیدا کرد، سال ۲۰۰۹، نوبت آنفولانزای H۱N۱ بود، سال ۲۰۱۲، MERS  کشتار کرد، سال ۲۰۱۴، ابولا ظهور کرد و در سال ۲۰۱۵، Zika بود که به جان بشریت افتاد. هر کدام از این بیماریها در سراسر جهان گسترش یافته و جان هزاران نفر را گرفته است، اما ویروس کرونا در مقایسه با هر یک از آنها بسیار بزرگتر و تخریب گرانه تر است، زیرا بیشترین شیوع ویروسهای پیشین در مناطق محدودی از جهان بود. اما این بار این ویروس جانی و مخرب سراسر کره زمین را به یکسان درنوردیده است.

اینکه کارگران و زحمتکشان جوامع باید بین مرگ و فلاکت اقتصادی یکی را انتخاب کنند، تنها شاهدی از انحطاط و بی عدالتی حکومتهای مدافع سرمایه داران کلان است. یک قرن پیش، در آستانه جنگ جهانی اول، انقلابی سوسیالیست، روزا لوکزامبورگ، گفت "در آینده آلترناتیو یا سوسیالیسم است یا بربریت". امروز باید گفت آلترناتیو یا نظام سود سرمایه دارى و مرگ است یا سوسیالیسم و زندگی.

 

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول