«فدریکو گارسیا لورکا، شاعر مردم »

م . وحیدی

 

دلم برای هنرمندانی می سوزد که از صمیم قلب مبارزه نمی کنند.

( لورکا ۱۸۹۸ـ ۱۹۳۶)

 

اینجا خواهان دیدار مردانی هستم

که آوازی سخت دارند

و بر رودخانه ها ظفر می یابند

مردانی که استخواهاشان به صدا در می آید

و با دهان پر ازخورشید و چخماق

                                                  می خوانند

 

مرگ لورکا در هاله ای از ابهام باقی مانده است. وی دست نوشته های  روزانه نداشته و اصولا درآن زمان زندگی نامه نویسی در اسپانیا رواج نداشته است و همدمی نداشته که با او درد دل کند و بسیاری ازدوستان او که می توانستند اطـلاعاتی درباره زندگی او به دست دهند، یا در جنگهای اسپانیا کشته و یا در تبعید درگذشتند. آنها هم که زنده ماندند، هریک به علت محافظه کاریهای افــراط آمیز، از حــرف زدن درباره  وی شانه خالی کردند و همه می دانستند گفتنیها بیش از اینهاست.

لورکا زبان زنده و پویای عصر خود بود؛ که گذشته را به حال و حال را به آینده گره می زد. شاعـری که به قول «آرتور رمبـو» با «اعـماق»سروکار داشت و به سوی  آینده حرکت می کرد. تسلط و خلاقیت او در شعر و ادبیات تاثیر قابل توجهی برشعر اسپانیا و شاعـران پس از خـود گذاشت. او خـود و هـنرش را متعهد به مردم می دانست و در مصاحبه ای، در پاسخ به این پرسش که: «شاعران چه نقشی در مبارزه برای دست یافتن به عدالت اجتماعی ایفا می کنند؟» گفت: «شاعران نمی توانند بی اعتنا باشند؛ باید تراژدی هولناک ستمدیدگان را جـذب و درک کنند و براساس دریافتهای خود، برای رسیدن به جهانی انسانی تر و عادلانه تر مبارزه کنند.» وی معتقد بود: «نظریه هنر برای هنر، می تواند چیزی دردناک و ویران کننده باشد. هیچ آدم عاقلی پیدا نمی شود که این لاطائلات درباره "هـنرناب" و "هنـر برای هـنر" را باور کند. در ایـن شـــرایـط دردناک زمان هنرمند باید با مردم بخندد و با مردم بگرید.»

لورکا نه یک سیاستمدار و یا فعال سیاسی، بلکه به قول خودش «هنرمندی آزادیـخواه و ضد فاشیست» بود و درجهت تحقق آرمان آزادی، عدالت و برابری قدم بر می داشت.

او استعدادی چندوجهی داشت. نـقاش و طراح، آهنگساز، شاعـر و نمایـشنامه نـویس و کارگردان تاتر بود. دوستانش دردانـشگاه، وی را گاه «موسیقیدان» و گاه«شاعـر» می نامیدند.

 

آغاز دوران شاعری او، نثرگونه ای بود که در سال ۱۹۱۷در بولتن باشگاه  هنر گرانادا چاپ کرد و سپس «امپــرســــیون و چشم اندازها» را منتشرنمود، که مجموعه ای از تجربیات و نگره ها و گشت و گذارهای او در آثار معماری اسپانیا و آمیزه ای از نثر  و شعر بود. زبان شعر او پر از تشبیه و استعاره و سمبل و سرشار از احساسات انسانی و عاطفی ست  که مرزهای واقعیت و خیال را درمی نوردد. به همین دلیل ترجمه اشعار او بسیار دشوار است. پابلو نرودا گفته بود: «تسلط شگفت انگیز لورکا بر استعاره و سمبل، مرا از راه به در می برد.»

در سال ۱۹۲۱دفتری از اشعارش را به چاپ سپرد و نخستین کسی که یک نسخه  آن را خرید مادرش بود. «قـصیده ماه»، «تـرانه کولی» و «مرگ ایـگناسیـو...» از دیـگر کارهای اوست.

لورکا شعرهای شاعران عرب زبان و پارسی گوی و «حافظ» را خوب می شناخت و در شعر خود ازعناصرشعر پارسی بهره گرفته است: «هزار اسب کوچک پارسی/ در میدانچه مهتاب پیشانی تو/ خفته اند...»

 

لورکا در سفر به دور اسپانیا، تاتر سیار تشکیل داد و آن را به میان مردم برد و نمایـشنامه «عروسی خون» و... «یرما» را در مادرید به روی صحنه برد که از موفق ترین کارهای او بشمار می روند و نامش را بر سرزبانها انداخت. طراحیهای صحنه بدست خود او و دوست هنرمندش «سالوادور دالی» انجام می گرفت.

نمایشنامه «یرما» بیانیه ای آشکار بر ضد بی عدالتی نسبت به زن شمرده می شود و آینه تمام نمایی است که صورت کریه جامعه سنتی اندلسی را تصویر می کرد. «یرما»، تاتر اسپانیا را به جریان تاتر معاصر اروپا پیوند داد و «چپ» ها آن را ستودند.

لورکا در سال ۱۹۲۹ به پاریس و لندن و سپس باکشتی به آمریکا رهسپار شد و از محله های فقیرنشین نیویورک چون «هارلم» دیدن کرد. او از خبرهایی مثل رشد سریع فاشیسم در اروپا و ایتالیا که شنیدن آن در محیط اسپانیا ناممکن بود، آگاهی یافت. حاصل این سفر «شاعر در نیویورک» بود که حمله ای تند و تیز به ارزشهای مادی جوامع سرمایه داری ست: «سپیده دمان نیویورک/ توفانی از کبوتران سیاه/ آرامش گنداب را بر می آشوبد...»

او با تاتر نیویورک آشنا و از آن تاثیر پذیرفت و در بازگشت، به کوبا و آرژانتین سفر کرد و با «پابلو نرود» دیدار و برخی از نمایشنامه های خود را در آرژانتین به صحنه برد.

 

لورکا با جمعی از روشنفکران اسپانیا اعتـراض نامه ای علیه هـیتلر امضا می کند. سال ۱۹۳۴سال تنشها و اعتراضات اجتماعی در اسپانیاست. ژنرال فرانکو به شکل وحشیانه ای دست به سرکوب کارگران و معدنچیان و قتل عام مردم می زد. لورکا در بزرگترین تظاهرات ضد فاشیستی شرکت کرد و در مصاحبه ای مخالفت صریح خود را با فاشیسم و هرگونه خودکامگی اعلام کرد. «راست»ها کینه اش را در دل می پرواندند و «چپ» ها او را ستایش می کردند.

او در مصاحبه ای همدردی و همسویی خود را با کارگران و زحمتکشان بیان می دارد: «من همیشه جانب تهیدستان را گرفته ام و خواهم گرفت. همیشه از آنهاحــمایت کرده ام که هیچ چیز ندارند و با تمام امکانات خود جانب عدالت را می گیرم.»

در سال ۱۹۳۶ فرانکو و اوباش نظامی اش برضد حکومت مادرید سر به شورش بر می دارند و جنگ داخلی آغاز می شود. شعار آنان: «نجات اسپانیا از طاعون آزادیخواهی» بود و دست به کشتار مخالفان خود می زدند.

لورکا در زادگاهش دستگیر می شود. از این نقطه به بعد، چگونگی قتل وی چندان روشن نیست و روایتهای گونـاگـون از آن به عمل آمده است. یکی از روایـتها توسط فردی از شبه نظامیان «گارد سیول» است که یک سال بعد، در مــصاحبه با روزنامه ای منتشر شد:

«آن روز نوبت نگهبانی من بود و لورکا را به قرارگاه آوردند. با اطمینان قدم بر میداشت. محاکمه او نیـز مانند دیگران خیلی سریع انجام شد و همان شب او را به زیتون زاران بیرون شهر بردند و اتومبیلها ایستادند و لورکا را پیاده کردند. نور ماشین در چشم او بود. لورکا در تایید آنچه همیشه به آن عشق می ورزید صحبت کرد... آزادی! در صدایش لرزش و ترس نبود. سروان مدینا در حالی که فحشهای رکیک بر زبان می راند، تپانچه اش را شلیک کرد و دستور تیراندازی داد و لورکا در خون غلتید. ما بی آنکه شاعر را دفن کنیم، محل را ترک کردیم.»

چهار سال بعد، در گواهی فوت او نوشتند: «بر اثر جراحات جنگی درگذشت!» لورکا پیش تر، و در یکی از شعرهایش که شکل یک پیش بینی را داشت، به مرگ خود  و نامعلوم بودن محل دفنش اشاره کرده بود:

«بر شاخه های درخت غار/ دو کبوتر دیدم/ یکی خورشید بود/ و آن دیگری ماه/

همسایه های کوچک!/ با آنـان چنین گفتم: "گور من کجا خواهد بود؟"/ چنین گفت خورشید/ چنین گفت ماه/ در گلوگاه من!»

امروز نام لــورکا به عنوان یکی از بزرگترین شاعران جهان برسر زبانهاست. شاعـر و هنرمندی متـعهد، آرمانـگرا و انسان دوست که تا آخرین لحظه زندگی اش  دوست  وفادار کارگران و زحمتکشان باقی ماند و به تعهدات انسانی اش عمل نمود.

پس از حاکمیت فرانکو آثار لورکـا از محاق بیرون آمد و به تمام زبانهای زنده دنیا ترجمه شد و مورد بحث و نظر قرار گرفت.

لورکادر مصاحبه ای گفت: «من یک جهان وطـن هستم وخود را برادر همه انسانها می دانم.»

یاد و نامش گرامی باد!

 

منبع: فدریکو گارسیا لورکا/ علی اصغر قره باغی/انتشارات ابتکار نو/ تهران ـ ۱۳۸۲

 

منبع: نبرد خلق شماره ۴۱۵، آدینه اول شهریور ۱۳۹۸ - ۲۳ اوت ۲۰۱۹

 

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول