سرمقاله نبرد خلق شماره ۴۱۴

دعوت رژیم مُلاها از آمریکا به جنگ بهداشتی

منصور امان

 

رژیم ج.ا. روی مدار درگیری در حرکت است. دایره تنش سازی آن اینک فقط آمریکا و مُتحدان منطقه ای اش را در بر نمی گیرد، بلکه شُرکای اُروپایی خویش را نیز دیگر ایمن نمی گذارد. حاکمان غیر مسوول و نابخرد ایران آشکار آمریکا را تحریک به درگیری نظامی می کنند و از هیچ تلاشی برای رساندن بُحران به نُقطه انفجار فرو نمی گذارند. در پس این تحرُکات ماجراجویانه و خطرناک، کوشش برای تولید فشار به منظور دستیابی به موقعیتی بهتر در پروسه سیاسی و دیپلُماسی پس از این، از طریق نمایش امکانات و تواناییهای خود پنهان شده است. پُرسش اصلی اما این است که فرضیات و مُقدمات رژیم مُلاها تا چه اندازه واقعی است و آیا چک آن در این قُمار نقد می شود؟

 

یک تنش از پیش اعلام شده

پهنه هایی که رژیم حاکم این سیاست را در آنها پیش می برد، شناخته شده اند و برافروخته شدن آتش درگیری گرد شان به راستی شگفتی کسی را برنمی انگیزد. تهدیدات موسمی علیه امنیت کشتیرانی در خلیجهای فارس و عُمان و تجهیز خود به قایقهای انتحاری یک سیاست رسمی و اعلام شده است. به همین گونه به کار گرفتن نیروهای نیابتی و مُزدور نیز واقعیتی است که مادیت یافته و از یَمَن تا لُبنان و سوریه و از عراق تا غزه را آلوده است.

حمله به چند نفتکش، راهزنی دریایی و به مُوازات آن حمله به تاسیسات نفتی عربستان و دفاتر شرکتهای نفتی در عراق، به گونه روشن در راستای تهدید جلوگیری از صدور نفت و واردات کالا قرار دارد که رهبران و پایوران رژیم ولایت فقیه به عُنوان گُزینه ای علیه تحریمهای نفتی آمریکا به میدان آورده بودند. مُحاسبه آنها بر این پایه قرار گرفته که کشورهای صنعتی به عُنوان وارد و مصرف کنندگان عُمده نفت، علاقه ای به تنش در این منطقه حساس ندارند و به شدت از اختلال در روند تامین انرژی خود بیم دارند.

اگرچه فرض یاد شده واقعی است، اما تنها فاکتور فعال در این مُعادله نیست. پُرسش ابتدایی این است که آیا ج.ا در اصل امکان و توان آن را دارد که این آبراهه را به کُلی مسدود کند؟ باید توجُه داشت که بین ایجاد مُزاحمت و عملیاتهای پراکنده و مقطعی با بستن یکپارچه و حتی محدود مُدت، فاصله عظیمی به بُزُرگی توان نظامی در مُقایسه با طرفهای ذی نفع و پُشتوانه و ذخایر نظامی و اقتصادی برای تامین این لشکرکشی و پرداخت هزینه حفظ موضع وجود دارد.

پُرسش دیگر به میزان آمادگی طرفهای خارجی مُلاها در تن دادن به باجگیری دریایی آن برمی گردد. به دُشواری می توان تصور کرد که جهان صنعتی، منطقه ای که بیش از یک سوم نفت دُنیا را تامین می کند را به هوسها و نقشه های مُلاها واگذارد و خود را به گروگان دائمی آن درآورد. این سناریویی است که هیچ کشور غربی نمی تواند آن را بپذیرد و برای جلوگیری از آن پرهیزی از استفاده از قُدرت نظامی هم ندارد. شاهد زنده برای این رویکرد، واکُنش انگلیس به تلاش ناکام ج.ا برای رُبایش یک نفتکش این کشور است. لندن بی درنگ برای نمایش اراده خود در دفاع ار منافعش، فقط به هُشدار بسنده نکرد و با ارسال دو ناو جنگی به خلیج فارس، مرزهایی که آماده است در این راستا بپیماید را نشانه گذاری کرد.

 

ادعا و واقعیت

رژیم مُلاها برای واقعی ساختن تهدید خود به لحاظ عملی جُز مُشتی ادعا و رجزهای توخالی چیزی برای به میدان آوردن ندارد. توانایی آن در همان اندازه ای است که جهان در هفته های گذشته شاهدش بوده است، یعنی فعالیتهایی که از نظر متُد و لُجستیک در چارچوب عملیاتهای تروریستی و در این مورد، تروریسم دولتی می گنجد، از جمله: شبیخون به چند هدف غیرنظامی، راهزنی دریایی و پرتاب شبانه خُمپاره و پهپادهای انتحاری به اینجا و آنجا از فاصله امن.

حتی در یک سطح بالاتر، یعنی به کارگیری جنگ افزارهای سنگین تری همچون موشک و مین دریایی و قایقهای انتحاری، گستره و حجم حملات را به نُقطه ای که برای مُتوقف ساختن تام و تمام کشتیرانی ضروری است، ارتقا نخواهد داد.

دو عامل یاد شده یعنی توانایی عملی خود و واکُنش احتمالی هدفها، علت عقب نشینی ج.ا از لاف و گزافه های قبلی اش را توضیح می دهد. پاسُخ بی درنگ آمریکا به حمله به نفتکشها در الفجیره که با اعزام ناو هواپیمابر و بُمب افکنهای B-52H و کاشتن موشکهای پاترویت مادی شد، مرزهای واکُنش آن را فراتر از آنچه که "نظام" می پنداشت، به نمایش گذاشت و عقب نشینی حاکمان ج.ا از تهدیدات اعلام شده و هدف جاه طلبانه اش را درپی داشت.

در این میان از بُلندگوهای جاندار و بی جان حُکومتی دیگر سُخنی از "بستن تنگه و تنگه ها" شنیده نمی شود، بلکه تغییر بهای نفت در بازارهای جهانی یا نرخ بیمه نفتکشها و اجاره بهای آن به دقت رصد می شود و هر تغییر قیمت به سمت بالا دُرُشت نمایی شده و چونان فُتوحات نظامی با آن برخورد می شود. این واقعی ترین هدفی است که عملیات ایذایی علیه جریان صُدور نفت و کالا می تواند در برابر خود بگذارد و بدان دست یابد. با این حال هنوز نشانه ها و شواهدی وجود ندارد که بر "تغییر مُحاسبات" آمریکا و مُتحدانش به دلیل نوسان بها در بازار نفتی یا چشم انداز شکل گیری چنین امری دلالت کند و انتظار نیز نمی رود که تغییر بهای نفت در بدترین حالت به نُقطه ای فراز یابد که منطق سیاسی - امنیتی فشار بر ج.ا را به زیر ببرد.

 

بُمب در استراتژی و تاکتیک

به همان اندازه که خرابکاری نفتکشها و عملیات دُزدانه در عراق و عربستان فاکتور تعیین کننده ای در مساله جنگ و صُلح به حساب نمی آید، موضوع از سر گیری فعالیتهای هسته ای و تهدید دستیابی به بُمب اتُم را باید یک عامل قوی در چینش مُحاسبات آمریکا و اُروپا به شمار آورد.

نخُست از آن رو که برخلاف گزافه گوییهای حاکمیت در باره ساز و برگ و توان مُتعارف نظامی اش، به نظر می رسد که احتمال دستیابی آن به بُمب اتُمی واقعی است. میلیاردها دُلاری که حاکمیت (شامل جُملگی دسته بندیها و باندهای از "مُدره" تا "تُندرو") طی دو دهه صرف خرید تجهیزات و دانش در بازار سیاه، ایجاد مراکز و تاسیسات لازم، تحقیق و توسعه و آزمایش کرده، به آنها امکان تولید این جنگ افزار کُشتار جمعی را داده است.

حاکمان کشور در زمستان سال ۱۳۸۸ زیر این فرضیه خط تاکید کشیدند. آنها از توانایی خود برای غنی سازی اورانیوم به سطح ۲۰ خبر دادند و اعلام داشتند که تولید آن را آغاز کرده اند. لازم به گفتن نیست که معنای دیگر توانایی تولید اورانیوم با غنای ۲۰درصد، پُشت سر گذاشتن پروسه غنی سازی ۹۰درصدی برای مصارف جنگی است. وجود اطلاعاتی از آزمایش انفجار هسته ای در پارچین در سال ۱۳۹۳ به جریان افتادن و امکان تکمیل این پروسه را به خوبی تایید کرد.

رژیم ولایت فقیه با اعلام افزایش سطح غنی سازی در پی آن است که با ایجاد چالش امنیت ملی برای آمریکا و اُروپا، بروکسل را به فشار به واشنگتُن برانگیزد و برای آن محمل ایجاد کند و همزمان در نظر به ابعاد تهدید برای مُتحدان منطقه ای آمریکا، کاخ سفید را وادار به دادن تخفیفهایی در محورهای مورد اختلاف سازد.

این در حالی است که با تجاوُز از سقف مُجاز غنی سازی، "نظام" نه فقط جوهر توافق هسته ای وین را زیر پا می گذارد، بلکه پرونده تهدید دستیابی به جنگ افزار هسته ای را بار دیگر روی میز طرفهای خارجی قرار می دهد؛ چه، بی اعتنایی به مرز تعیین شده، مفهوم دیگری جز جا به جایی اختیار تعیین سُرعت و زمان دستیابی به بُمب اتمی از سند وین به تمایل و اراده حاکمان ایران ندارد. گُروه پنج کشور، موفقیت اصلی خود در توافُق وین را افزایش فاصله دستیابی ج.ا به سلاح هسته ای از دو یا سه ماه به یک سال مُعرفی می کرد. حال بازگشت به شرایط پیش از "برجام"، یک تهدید امنیتی را برای اُروپا فعال می کند که بنا به مُحاسبات حاکمیت، بروکسل تمام تلاش اش را برای دور نمودن آن به کار خواهد بست و این در درجه اول شامل بازگرداندن آمریکا به "برجام" و جوش دادن توافُق جدیدی با همان مضمون سیاسی می شود.

رژیم ج.ا اما با بازی با این مُهره، در حقیقت یکبار بیشتر برای اتهام گنجاندن جنگ افزار هسته ای در دُکترین سیاسی – نظامی خود سند تازه ای ارایه کرده است. "نظام" گُزینه اتُمی را از آستین بیرون آورده و آن را ابزار حل و فصل بُحران مناسبات خارجی خود قرار داده؛ روشن تر از این نمی توان جایگاه بُمب اتُم در استراتژی و تاکتیک را مورد تاکید قرار داد.

 

جنگ بهداشتی

با این حال، هدف حاکمیت از برپا کردن این باروهای تهدید و ایجاد تنش، امتیازگیری و حفظ وضع موجود است و نه جنگ. باید توجُه داشت که ورود به یک جنگ فراگیر با آمریکا، آخرین سناریویی است که دستگاه حاکم علاقمند به مُشارکت در آن است. پیامدهای مُستقیم و غیرمُستقیم چنین جنگی برای گردانندگان ج.ا پیش بینی و مُحاسبه ناپذیر است. "نظام" پُشت میز قُماری که جنگ تمام عیار بدان دعوت می کند، چیز زیادی برای بُردن ندارد، اما همه چیز را می تواند ببازد.

بر این اساس همه آنچه که رژیم ولایت فقیه از تحریکات جنگی خود در پی آن است، یک درگیری پایش شده و بهداشتی است که در خدمت سیاست تولید فشار و باجگیری قرار بگیرد. این می تواند از یک درگیری موضعی تا تبادُل محدود آتش در شکل بُمباران تاسیسات نظامی و مراکز استقرار نیروها از سوی آمریکا و در مُقابل موشک پرانی و عملیاتهای انفجاری در خلیجهای فارس و عُمان و کشورهای منطقه را دربر بگیرد. شرط مُهم اما برای جنگ افروزان ولایتی آن است که توان نظامی و عملیاتی و ذخایر استراتژیک آنها در این درگیری به طور جُبران ناپذیر آسیب نبیند و خسارات وارده محدود و در دایره ترمیم پذیر باقی بماند.

رژیم ولایت فقیه برای گرفتن دو غنیمت در جنگ بهداشتی دندان تیز کرده است:

نخُست، تامین و مُستند شدن هدف آن از دهشت پراکنی یعنی، بی ثبات شدن منطقه و همزمان، قرار گرفتن خطر مُسابقه تسلیحات هسته ای در منطقه، یک جنگ کُنترُل نشده و سرایت درگیریها به کشورهای دیگر و به ویژه دسته ای که صادر کننده نفت هستند، در چشم اندازی واقعی.

سپس، فُرصت برای شدت دادن تهاجُم به جامعه روی موج جنگ و شرایط فوق العاده و نظامی کردن حوزه های سیاست و زندگی اجتماعی، سرکوب عُریان بخشهای فعال جامعه و به این ترتیب برهم زدن آرایش جامعه علیه خود، و در نهایت به دست آوردن تعادُل از کف داده در نتیجه بُحران سیاسی و اقتصادی، به مدد اهرُم جنگ.

 

برآمد

این پایه ای است که سیاست مُدیریت بُحران حاکمیت بر آن قرار گرفته و همانگونه که پیداست با راه رفتن روی لبه تیغ نزدیکی بی همتایی دارد. حاکمان ایران همه تُخم مُرغهای خود را در این سبد گذاشته اند که طرفهای خارجی شان در برابر دو گزینه جنگ یا توافُق فاسد قرار خواهند گرفت و از آنجا که گویا آقای ترامپ نمی تواند و اُروپا نمی خواهد بجنگد، بنابراین در نُقطه مُعینی از تنش، میز انتظارات کوچک و امتیازات دندانگیر برای آنها چیده خواهد شد. این یک بازی با مُقدمات ذهنی و احتمالات فرضی است که البته رژیم ولایت فقیه می تواند آغاز کند، اما خُروجی آن نه در داخل و نه در خارج در اختیارش نیست و توسُط فاکتورهای عینی رقم می خورد.

مردُم ایران نه در گُذشته و نه اکنون منافع و بهره ای از عظمت طلبی هسته ای، مُداخله گری منطقه ای و توسعه طلبی فرقه ای رژیم ولایت فقیه نداشته اند. زندگی زن و مرد ایرانی در نتیجه مُداخله در سوریه و یمن و غنی سازی هر درصدی نه بهتر و آسانتر شده و نه به شادکامی و رفاه گرویده. آقای خامنه ای و همدستان "اصلاح طلب" و "اُصولگرا"یش هستی امروز و آینده چند نسل را بازیچه و قُربانی شهوت سیری ناپذیر قُدرت و ثروت و توهُمات خسارت بار خود کرده اند. اینک نیز آنها در حالی که به بیرحمانه و غیرانسانی ترین گونه هزینه بُحران با آمریکا را بر سر جامعه خراب کرده اند، به قُمار خطرناک تری دست زده اند که روزگاری بس تیره تر و مشق بار تری را به مردُم نوید می دهد.

منبع: نبردخلق شماره ۴۱۴، سه شنبه اول مرداد ۱۳۹۸ـ ۲۳ ژوئیه ۲۰۱۹

 

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول